امامت و ولایت امیرالمؤمنین در قرآن و روایات
فارسی 9044 نمایش |برای اثبات خلافت علی بن ابیطالب به آیاتی از قرآن استدلال می شود از جمله آنها این آیه است: «انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون؛ ولی امر و صاحب اختیار شما فقط خدا و رسولش و مؤمنان هستند که نماز می خوانند و در حال رکوع صدقه و زکات می دهند.» (مائده/ 55)
مفسرین سنی و شیعی اتفاق دارند که آیه مذکور در شأن علی بن ابیطالب نازل شده است و روایات کثیری از عامه و خاصه نیز بر آن دلالت دارد.
ابوذر غفاری می گوید: روزی نماز ظهر را با پیغمبر خواندیم. سائلی از مردم تقاضای کمک نمود ولی کسی به او چیزی نداد، سائل دستش را به جانب آسمان بلند کرده گفت: خدایا! شاهد باش در مسجد پیغمبر کسی به من چیزی نداد. علی بن ابیطالب در حال رکوع بود با انگشتش به سائل اشاره کرد، او انگشتر را از دست آن حضرت گرفت و رفت. پیغمبر اکرم که جریان را مشاهده می فرمود سرش را به جانب آسمان بلند کرده عرضه داشت: خدایا! برادرم حضرت موسی (ع) به تو گفت: خدایا! شرح صدری به من عطا کن و کارهایم را آسان گردان و زبان گویایی به من بده تا سخنانم را بفهمند و برادرم هارون را وزیر و کمک من قرار بده، پس وحی نازل شد که ما بازوی تو را به واسطه برادرت محکم می گردانیم و نفوذ و تسلطی به شما عطا خواهیم نمود. خدایا! من هم پیغمبر تو هستم، صدری برایم عطا کن و کارهایم را آسان گردان و علی را وزیر و پشتیبانم قرار بده». ابوذر می گوید: هنوز سخن پیغمبر تمام نشده بود که آیه نازل گشت (ذخائر العقبی، تألیف طبری، ط قاهره، سال 1356، ص 16) حدیث مذکور با اندکی اختلاف در درالمنثور، ج2، ص293 نیز نقل شده. بحرانی در کتاب غایة المرام، ص 103، 24 حدیث از کتب عامه و 19 حدیث از کتب خاصه در شأن نزول آیه نقل کرده است. از جمله آیات این آیه است: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛ کفار امروز از برچیده شدن دستگاه اسلام ناامید شدند پس دیگر از آنان نهراسید ولی از من بترسید. امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را برای شما برگزیدم» (مائده/ 3).
ظاهر آیه این است که: قبل از نزول آیه کفار امیدوار بودند که روزی خواهد آمد که دستگاه اسلام برچیده شود، ولی خداوند متعال به واسطه انجام کاری آنان را همیشه از نابودی اسلام مأیوس گردانیده و همان کار سبب کمال و استحکام اساس دین بوده است و لابد از امور جزئی مانند جعل حکمی از احکام نبوده، بلکه موضوع قابل توجه و مهمی بوده که بقای اسلام مربوط به آن بوده است. ظاهرا این آیه با آیه ای که در اواخر این سوره نازل گشته بی ربط نباشد: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل بلغت رسالته والله یعصمک من الناس؛ ای پیغمبر! موضوعی را که به تو دستور دادیم به مردم ابلاغ کن که اگر ابلاغ نکنی رسالت خدا را انجام نداده ای. و خدا تو را از هرگونه خطری که متوجه تو باشد در امان خواهد داشت» (مائده/ 72).
این آیه دلالت می کند که: خدا موضوع قابل توجه و بسیار مهمی را که اگر انجام نگیرد اساس اسلام و رسالت در خطر واقع می شود به پیغمبر دستور داده، ولی از بس با اهمیت بوده پیغمبر از مخالفت و کارشکنی مردم می ترسیده و به انتظار موقعیت مناسب آن را به تأخیر می انداخته است، تا اینکه از جانب خدا امر مؤکد و فوری صادر شده که باید در انجام این دستور تعلل نورزی و از هیچ کس نهراسی. این موضوع هم لابد از قبیل احکام نبوده، زیرا تبلیغ یک یا چند قانون نه آن اهمیت را دارد که از عدم تبلیغش اساس اسلام واژگون گردد و نه پیغمبر اسلام از بیان قوانین ترسی داشته است.
این قرائن و شواهد، مؤید اخباری هستند که دلالت دارند که آیه های مذکور در غدیر خم درباره ولایت علی بن ابیطالب نازل گشته است. و بسیاری از مفسرین شیعه و سنی نیز آن را تأایید نموده اند.
ابوسعید خدری می گوید: پیغمبر در غدیر خم مردم را به سوی علی دعوت نموده بازوهای او را گرفته به طوری بلند کرد که سفیدی زیر بغل رسول خدا نمایان شد، سپس آیه نازل شد: «الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» پس پیغمبر فرمود: «الله اکبر، از کامل شدن دین و تمامی نعمت و رضایت خدا و ولایت علی بعد از من». سپس فرمود: «هر کس من صاحب اختیار و متصدی امور او هستم، علی صاحب اختیارش می باشد. خدایا! با دوست علی دوست باش و با دشمنش دشمنی کن. هر کس او را یاری نمود، تو یاریش کن و هر کس او را رها کرد تو نیز او را رها کن». بحرانی در کتاب غایة المرام، ص 336، 6 حدیث از طرق عامه و 15 حدیث از طرق خاصه در شأن نزول آیه نقل کرده است.
خلاصه سخن: دشمنان اسلام که در راه نابودی آن از هیچ کاری خودداری نمی نمودند و از همه جا ماأیوس گشتند فقط به یک جهت امیدوار بودند، آنها فکر می کردند که چون حافظ و نگهبان اسلام پیغمبر است وقتی از دنیا رفت، اسلام بی قیم و سرپرست می گردد و نابودی برایش حتمی خواهد بود. ولى در غدیر خم، اندیشه آنان باطل گشت و پیغمبر على را بعنوان سرپرست و متصدى اسلام به مردم معرفى نمود و پس از على هم این وظیفه سنگین و ضرورى بعهده دودمان پیغمبر که از نسل على بوجود می آیند خواهد بود. (براى توضیح بیشتر رجوع شود به تفسیر المیزان تألیف استاد علامه طباطبائى ج 5 ص 177 - 214 و ج 6 ص 50 - 64 ).
حدیث غدیر: پیغمبر اسلام بعد از مراجعت از حجة الوداع در غدیر خم توقف نموده مسلمین را گرد آورده پس از اداى خطبه اى على را به ولایت و پیشوائى مسلمین منصوب کرد. براء میگوید: در سفر حجة الوداع خدمت رسول خدا بودم وقتى به غدیر خم رسیدیم دستور داد آن مکان را پاکیزه نمودند سپس دست على را گرفته طرف راست خودش قرار داده فرمود: آیا اختیاردار شما نیستم؟ پاسخ دادند: اختیار ما بدست شما است. پس فرمود: هر کس من مولا و صاحب اختیار او هستم، على مولاى او خواهد بود، خدایا! با دوست علی دوستی و با دشمنش دشمنی کن». پس عمر بن الخطاب به على گفت: این مقام گوارایت باد که تو مولاى من و تمام مؤمنین شدی (البدایة و النهایه، ج5، ص208 و ج 7، ص 346. ذخائر العقبى، تألیف طبرى ط قاهره، سال1356، ص 67. فصول المهمه، تألیف ابن صباغ، ج 2 ص 23. خصائص، تألیف نسائى، ط نجف، سال 1369 هجرى ص 31. بحرانى در کتاب غایة المرام، ص 79 مانند این حدیث را به 89 طریق از عامه و 43 طریق از خاصه نقل کرده است.
حدیث سفینه: ابن عباس میگوید: پیغمبر فرمود: مثل اهل بیت من مثل کشتى نوح است که هر کس در آن سوار شد نجات یافت و هر کس تخلف نمود غرق گشت. (ذخائر العقبى، ص 20 - الصواعق المحرقه، تألیف ابن حجر، ط قاهره ص 150 و 84. تاریخ الخلفاء تألیف جلال الدین سیوطى، ص 307، کتاب نورالابصار، تألیف شبلنجى، ط مصر، ص 114. بحرانى در غایة المرام، ص 237 حدیث مذکور را به یازده طریق از عامه و هفت طریق از خاصه نقل کرده است.)
حدیث ثقلین: زید بن ارقم از پیغمبر نقل کرده که فرمود: «گویا خدا مرا بسوى خویش دعوت نموده باید اجابت کنم ولى دو چیز بزرگ و وزین را در بین شما میگذارم: کتاب خدا و اهل بیتم، مواظب باشید که چگونه با آنها رفتار می کنید آن دو امر هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اینکه بر کوثر من وارد شوند». (البدایة و النهایة ج 5 ص 209 - ذخائر العقبى ص 16 - فصول المهمة ص 22 - خصائص ص 30 الصواعق المحرقه ص 147. در غایة المرام، 39 حدیث از عامه و 82 حدیث از خاصه نقل شده است).
حدیث ثقلین از احادیث مسلم و قطعى است که به سندهاى بسیار و عبارات مختلفى روایت شده و سنى و شیعه به صحتش اعتراف و اتفاق دارند. از این حدیث و امثالش چند مطلب مهم استفاده میشود:
1- چنانچه قرآن تا قیامت در بین مردم باقى میماند، عترت پیغمبر نیز تا قیامت باقى خواهند ماند، یعنى هیچ زمانى از وجود امام و رهبر حقیقى خالى نمیگردد.
2- پیغمبر اسلام بوسیله این دو امانت بزرگ تمام احتیاجات علمى و دینى مسلمین را تأمین نموده و اهل بیتش را بعنوان مرجع علم و دانش به مسلمین معرفى کرده اقوال و اعمالشان را معتبر دانسته است.
3- قرآن و اهل بیت نباید از هم جدا شوند و هیچ مسلمانى حق ندارد از علوم اهل بیت اعراض کند و خودش را از تحت ارشاد و هدایت آنان بیرون نماید.
4- مردم اگر از اهل بیت اطاعت کنند و با قول آنان تمسک جویند، گمراه نمی شوند و همیشه حق در نزد آنهاست.
5- جمیع علوم لازم و احتیاجات دینى مردم در نزد اهل بیت موجود است و هر کس از آنها پیروى نماید در ضلالت واقع نمی شود و به سعادت حقیقى نائل می گردد، یعنى اهل بیت از خطا و اشتباه معصومند. و بواسطه همین قرینه معلوم می شود که: مراد از اهل بیت و عترت تمام خویشان و اولاد پیغمبر نیست بلکه افراد معینى می باشند که از هر جهت علوم دین، کامل باشند و خطا و عصیان در ساحت وجودشان راه نداشته باشد تا صلاحیت رهبرى داشته باشند و آنها عبارتند از على بن ابیطالب و یازده فرزندش که یکى پس از دیگرى به امامت منصوب شدند. چنانچه در روایات نیز به همین معنا تفسیر شده است. از باب نمونه: ابن عباس میگوید: به پیغمبر اکرم گفتم خویشان تو که دوست داشتن آنها واجب است کیانند؟ فرمود: «على و فاطمه و حسن و حسین»، (ینابیع الموده، ص 311) جابر میگوید پیغمبر فرمود: «خدا ذریه هر پیغمبری را در صلب خودش قرار داده ولى ذریه مرا در صلب على قرار داد». (ینابیع الموده، ص 318).
حدیث حق: ام سلمه میگوید از رسول خدا شنیدم که میفرمود: على با حق و قرآن می باشد و حق و قرآن نیز با على خواهند بود و از هم جدا نمی شوند تا اینکه در کوثر بر من وارد شوند. (در غایة المرام، ص 539 این مضمون به 14 حدیث از عامه و 10 حدیث از خاصه نقل شده است).
حدیث منزلت: سعد بن وقاص میگوید رسول خدا به على فرمود: «آیا راضى نیستى که تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى باشى جز اینکه بعد از من پیغمبرى نخواهد بود؟»، (البدایة و النهایه، ج7، ص 339. ذخائر العقبى، ص 63. فصول المهمه، ص 21. کفایة الطالب، تألیف گنجى شافعى، ص 148 - 154. خصائص، ص 19 - 25. صواعق، ص 177. در غایة المرام، ص 109, صد حدیث از عامه و 70 حدیث از خاصه نقل است.)
حدیث دعوت عشیره: پیغمبر (ص) خویشانش را براى صرف غذا دعوت نمود پس از تناول غذا به آنان فرمود: «من کسى را سراغ ندارم که بهتر از آنچه را که من براى شما آورده ام براى قومش آورده باشد خدا به من دستور داده که شما را به سویش دعوت کنم پس کسیت که در این امر با من کمک کند و برادر و وصى و خلیفه من در بین شما گردد؟» تمام مردم سکوت کردند ولى على در عین حال که از همه کوچکتر بود عرضه داشت: من وزیر و یار شما می شوم. پس پیغمبر دست بر گردن او نهاده فرمود: این برادر و وصى و خلیفه من من است، باید از او اطاعت کنید. پس آن جماعت از جا حرکت نموده می خندیدند و به ابوطالب میگفتند: محمد به تو دستور داد که از پسرت اطاعت کنى (تاریخ ابى الفداء، ج 1، ص 116).
و از اینگونه احادیث زیاد است از جمله حذیفه می گوید رسول خدا فرمود: «اگر على را خلیفه و جانشین من قرار بدهید و گمان نمیکنم چنین کارى را انجام بدهید او را راهنمائى با بصیرت خواهید یافت که شما را به راه راست وادار میکند». (حلیة الاولیاء، تألیف ابونعیم، ج 1، ص 64. کفایة الطالب، ط نجف، سال 1356، ص 67).
ابن مردویه می گوید پیغمبر فرمود: «هر کس دوست دارد حیات و مرگش مانند من باشد و ساکن بهشت گردد، بعد از من دوست دار على باشد و به اهل بیت من اقتدا کند، زیرا آنها عترت من و از گل من آفریده شده اند و علم و فهم من نصیب آنان گشته پس بدا بحال کسانیکه فضل آنها را تکذیب نمایند، شفاعتم هرگز شامل حالشان نخواهد شد»، (منتخب کنز العمال که در حاشیه مسند احمد به چاپ رسیده، ج 5، ص 94).
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- شیعه در اسلام- صفحه 180-186
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها