اثبات وجود خدا از راه برهان صدیقین بوعلی سینا
فارسی 7074 نمایش |اگر ما بخواهیم بر خدا استدلال کنیم حتما باید به وسیله چیز دیگر بر خدا استدلال کنیم، یا اینکه به وسیله چیز دیگر بر خدا استدلال کردن یک راه استدلال است و می توان از خود خدا بر خود خدا استدلال کرد؟ عده ای معتقدند که راه صدیقین همان راهی است که از خود خدا بر خود خدا استدلال می کنند، که ما در تعبیرات مذهبی هم در این زمینه زیاد داریم: «یا من دل علی ذاته بذاته؛ ای کسی که با ذاتش بر خودش دلیل است». (بحار، 87/339) یا امام حسین (ع) می فرماید: «ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک؛ آیا غیر از تو از تو ظاهرتر است که من غیر تو را دلیل بر تو بگیرم؟» (مفاتیح الجنان، دعای عرفه)
در طول تاریخ بشر در کنار مساعى انبیاء الهى در راستاى معرفى خداى حقیقى به انسانها، عقلاء و متفکرینى نیز بوده اند که حداکثر تلاش خود را جهت رهیافت عقل به وجود خداوند به کار گرفته اند. در این میان ابن سینا به عنوان فیلسوفى مسلمان از منزلت رفیعى برخوردار است. ابن سینا برهان خود را «صدیقین» مى نامد که از این جهت مورد انتقاد ملاصدرا واقع شده است. از نظر بزرگان فلسفه، برهان ابن سینا نه لم است و نه دلیل، بلکه شبه لم است. در فلسفه اسلامى در آثار کندى که از اولین فلاسفه مسلمان است، سخن از وجوب و امکان دیده نمى شود، ولى در آثار فارابى که یکى از برجسته ترین فلاسفه مشائى جهان اسلام است، زمینه سازى و تمهید آن به چشم مى خورد.
عبارت فارابى در این باب چنین است: «الماهیة المعلولة لایمتنع فى ذاتها وجودها و الا لم توجد و لا یجب وجودها بذاتها و الا لم تکن معلولة فهى ـ فى ذاتها ـ ممکنة الوجود و تجب بشرط مبدئها و تمتنع بشرط لا مبدئها فهى فى حد ذاتها هالکة و من الجهة المنسوبة الى مبدئها واجبة ضرورة...» (حسن زاده: 32) فارابى حتى برهان «صدیقین» را به نوعى مطرح کرده است: «لک ان تلحظ عالم الخلق فترى فیه امارات الصنعة و لک ان تعرض عنه و تلحظ عالم الوجود المحض و تعلم أنه لابد من وجود بالذات و تعلم کیف ینبغى علیه الوجود بالذات...» با عنایت به این عبارت، روشن مى گردد، که برهان صدیقین پیش از ابن سینا، توسط فارابى مطرح بوده است. البته این برهان در حکمت بوعلى صورت تکامل یافته ترى دارد، تا آن جا که شهید مطهرى با توجه به توصیف خود شیخ، از برهانش آن را «سینوى» مى نامد. برخى اندیشمندان دیگر نیز مسأله تمایز وجود و ماهیت و تقسیم موجود به واجب و ممکن را در آراء فارابى ریشه یابى کرده اند.
طرق علم به خدا:
«و اعلم أن الطرق الى الله کثیرة، لأنه ذو فضائل و جهات کثیرة...» (ملاصدرا: 6/12) راههاى انسان براى شناخت خدا فراوان است. اما بطور کلى، مى توان گفت که علم به خداوند از دو راه صورت مى گیرد؛ یکى از طریق علم حصولى که از این باب شناخت خدا و اثبات او جزو علوم نظرى بوده و محتاج به برهان و استدلال است و دیگرى طریقه شهود که راه عرفاست و بواسطه هیچ گونه تصورات و مفاهیم ذهنى نیست، بلکه ادراک مستقیم ذات معلوم است. البته ادراک کنه ذات بارى تعالى محال است، اما از مشاهده صفات و اسماء الهى، در مرتبه واحدیت و فیض مقدس، انسان مى تواند به اندازه سعه وجودى خویش، نسبت به حق شناخت پیدا کند.
در قلمرو علم حصولى، شناخت خدا و اثبات او بدیهى نیست، بلکه نیازمند به برهان و استدلال است. از این رو ابتدا به بیان انواع برهان و سپس کارآیى هر یک در زمینه مورد بحث مى پردازیم. مى دانیم که قوام برهان به حد اوسط است و اوسط همواره علت علم به نتیجه است و اگر در موردى، اوسط، واسطه در اثبات نتیجه و سبب علم به آن نباشد، اصلا برهان نیست. حال اگر اوسط علاوه بر این که واسطه در اثبات اکبر براى اصغر است، واسطه در ثبوت نفس الامرى اکبر براى اصغر هم باشد در این صورت برهان لمى خواهد بود. در مثال معروف: «العالم متغیر و کل متغیر حادث، فالعالم حادث» مطلوب ما اثبات حدوث براى عالم به واسطه «متغیر» است. حال اگر در واقع و نفس الامرهم «تغیر» علت حدوث عالم باشد، این برهان «لمى» است و اگر فقط واسطه در اثبات باشد نه ثبوت، برهان انى است. برهان انى نیز دو قسم است:
1- گاه حد اوسط معلول ثبوت اکبر براى اصغر است یعنى درست عکس برهان لم. این قسم از برهان ان را «دلیل» مى نامند، یعنى از وجود معلول پى به وجود علت مى بریم. یعنى حد اوسط، علت براى تصدیق است، ولى علت براى ثبوت اکبر در اصغر نیست، بلکه در واقع معلول آن است.
2- گاه حد اوسط با ثبوت اکبر در اصغر هیچ گونه رابطه على و معلولى ندارد، بلکه فقط متلازم با آن است و هر دو معلول علت ثالثى هستند و ما در واقع از یکى از دو معلول پى به معلول دیگر مى بریم. به هر حال برهانى را که در آن حد وسط معلول و یا علت اکبر نباشد، «برهان انى مطلق» گویند و آن جا که حد وسط معلول وجود اکبر در اصغر است آن را، «برهان ان مقید» یا «دلیل» گویند.
حال در برهان چون بدنبال حصول یقین و حکم ضرورى هستیم، راه طبیعى آن است، که علت را، حد وسط قرار داده و بر موضوع حمل کنیم، سپس بواسطه آن، محمول را براى موضوع اثبات کنیم، تا علم یقینى به ثبوت محمول براى موضوع حاصل گردد. چون رابطه ضرورى در اصل بین محمول و علت آن است. از این رو تحصیل یقین جز از راه علم به علت محمول، ممکن نیست. اگر ندانیم این علت موجود است یا نه، نمى توانیم یقینا حکم کنیم که محمول حتما و ضرورتا براى موضوع ثابت است و اگر علم به علت داشته باشیم برهان ما برهان لمى و مفید یقین خواهد بود. پس تنها برهان لمى است که مفید یقین است، یعنى برهانى که در آن از راه علم به علت، علم به نتیجه یعنى ثبوت محمول براى موضوع حاصل مى گردد. اما اگر برهان انى باشد، یعنى معلول حد وسط قرار گیرد و علت، حد اکبر باشد، در این صورت علم یقینى حاصل نمى شود، زیرا ثبوت اکبر براى موضوع یعنى اصغر هنوز ثابت نیست و در نتیجه ثبوت خود اوسط معلول هم براى اصغر، یقینى نخواهد بود. ولى آن قسم دیگر برهان انى که در آن از احد متلازمین به متلازم دیگر سیر مى کنیم، مفید یقین خواهد بود. عقیده شیخ در این باره این است که اگر اوسط از اعراض لازم ذات اصغر باشد، مثل این که بگوییم: «هر جسمى مرکب از هیولى و صورت است و هر مرکبى ترکیب کننده اى مى طلبد، پس جسم ترکیب کننده اى دارد. در این جا برهان مذکور، انى خواهد بود و با حفظ شرایط مى تواند مفید یقین باشد.
براى اثبات وجود خدا، کدام یک از اقسام برهان را مى توان اقامه کرد؟
برهان لمى براى اثبات وجود خدا نداریم: «فالاول لیس علیه برهان محض لأنه لا سبب له» خداى تعالى چون علت ندارد، برهان لمى بر وجود او نمى توان، اقامه نمود. از نظر فلاسفه متأخر اسلامى نیز، برهان لمى بر اثبات واجب تعالى ممکن نیست. ملاصدرا بدنبال نقل برهان شیخ مى گوید: «و الحق ان الواجب لابرهان علیه بالذات، بل بالعرض» حقیقت این است که واجب الوجود، ذاتا برهان پذیر نیست، زیرا علت ندارد، بلکه بالعرض برهان مى پذیرد، زیرا از لوازم عامه وجود، پى به او مى بریم. لازم به ذکر است که مراد از برهان در عبارت ملاصدرا، همان برهان مصطلح است که از علت به معلول پى مى بریم.
در فلسفه الهى برهان لم راه ندارد و تنها برهان ان، آن قسمى که در آن از احد متلازمین پى به متلازم دیگر مى بریم، راه دارد. زیرا موضوع فلسفه موجود است و محمول این موضوع یا به تنهایى مساوى موضوع است یا با قسیم و مقابلش، هر دو مساوى با موضوع فلسفه یعنى موجودند، و چیزى که جداى از موجود باشد و بتواند علت ثبوت محمول براى موضوع قرار گیرد، نخواهیم داشت. بنابراین در فلسفه تنها مى توانیم از این قسم برهان «ان» که در آن از احد متلازمین پى به ملازم دیگر مى بریم، استفاده کنیم.
چون برهان از امور ذهنى تشکیل مى شود چیزى که به ذهن مى آید، مانند مفهوم و ماهیت ذاتا برهان پذیر است و چیزى که به ذهن نمى آید، مانند حقیقت وجود، ذاتا برهان پذیر نیست، مگر از راه سرایت مفهوم به مصداق. پس ادله اى که براى اثبات احکام وجود مانند اصالت، بساطت، تشکیک و... اقامه مى شود، همه از قبیل برهان بالعرض است، نه برهان بالذات و این مطلب اختصاص به واجب ندارد، چون هر چیزى که حد ندارد، برهان هم ندارد. همین مطلب، خود دلیل بر آن است که حقیقت هستى و نیز واجب الوجود که هستى صرف است، برهان ندارد. چون موجود یا واجب است و یا ممکن و غیر از واجب هر موجودى داراى علت است. پس غیر از واجب هر موجودى را مى توان با برهان مطلق که همان برهان لم است، اثبات نمود، ولى واجب را نمى توان با برهان اثبات کرد، اما مى توان او را با شبیه برهان از جهت افاده یقین اثبات نمود.
راه اثبات واجب الوجود، منحصر به فرد نیست. متکلمین با حدوث اجسام و اعراض بر وجود خالق استدلال مى کنند. حکماى طبیعى از طریق وجود حرکت بر محرک و با امتناع اتصال محرکهاى بى نهایت بر وجود محرک اول استدلال مى کنند، اما حکماى الهى با نظر، در خود وجود و این که موجود یا واجب است و یا ممکن، بر وجود واجب استدلال مى کنند.
برهان صدیقین انى است یا لمى؟
از نظر ابن سینا اقامه برهان لمى براى اثبات وجود بارى تعالى امرى ناممکن است، چون برهان لمى افاده یقین از راه علت بر معلول است و حال آن که بارى تعالى علت ندارد. او در این باره مى گوید: «انا اثبتنا الواجب الوجود لا من جهة افعاله و لا من جهة حرکته فلم یکن القیاس دلیلا و لا ایضا کان برهانا محضا فالاول تعالى لیس علیه برهان محض، لأنه لا سبب له، بل کان قیاسا شبیها بالبرهان، لأنه استدلال من حال الوجود أنه یقتضى واجبا و أن ذلک الواجب یجب أن یکون» ما واجب الوجود را نه از روى افعالش و نه از روى حرکت ثابت کردیم. پس قیاس ما دلیل (برهان ان از راه معلول به علت) نیست، البته برهان محض (لم) هم نیست. چون بر بارى تعالى برهان لمى نداریم، بلکه راه، قیاسى شبیه به برهان بود، چون از حال وجود استدلال کردیم بر این که مقتضى است واجبى باشد و این که این واجب چگونه باید باشد.
ملاصدرا نیز پس از تقریر برهان شیخ مى فرماید: «... و الحق أن الواجب لابرهان علیه بالذات بل بالعرض و هناک برهان شبیه باللمى» حقیقت امر این است که واجب الوجود ذاتا برهان پذیر نیست، زیرا واجب، علت ندارد، بلکه بالعرض برهان مى پذیرد (زیرا از لوازم عام وجود به او پى مى بریم) ما در این جا برهانى شبیه لمى داریم، چون از خود واجب به او پى مى بریم. این برهان در افاده یقین شبیه لم است، نه خود لم. دلیل هم نمى باشد، چون مفید یقین است.
علامه طباطبایى در این باره مى فرمایند: «و هو برهان انى یسلک فیه من لازم من لوازم الوجود الى لازم آخر.» این برهان شیخ از آن قسم برهانى انى است که در آن از یک لازم وجودى به لازمى دیگر سلوک مى شود، که البته مفید یقین است. ایشان در ادامه بحث مى فرمایند: «ان برهان الان لا ینحصر فیما یسلک فیه من المعلول الى العلة و هو لا یفید الیقین، بل ربما یسلک فیه من بعض اللوازم العامة التى للموجودات المطلقة الى بعض آخر و هو یفید الیقین... و قد سلک فى البرهان السابق من حال لازمة لمفهوم موجود ما و هو مساوق للموجود من حیث هو موجود الى حال لازمة اخرى له...» مى فرمایند: بله آن قسم از برهان انى که در آن از معلول به علت سلوک مى شود، مفید یقین نیست، اما آنجا که از لوازم عام موجود، به لازمى دیگر سلوک مى شود، مفید یقین است. در برهان شیخ هم از لازمه وجود امکانى به احتیاج به غیر، سلوک کرده ایم.
منـابـع
اقدس یزدی- مجله نامه مفيد شماره 30- مقاله اثبات وجود خدا از منظر ابن سينا- منابع مقاله: ابن سينا، برهان شفاء، ترجمه و شرح محمدتقى مصباح يزدى، ج 1
مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 63
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها