چگونگی برخورد با جاهل و فحاش
فارسی 3741 نمایش | "خواجه عبدالله انصاری" که مرد وارسته ای بوده تعبیری دارد که احتمالا از خودش تعریف کرده، می گوید: «بدی را بدی کردن سنگساری است». یک کسی به آدم بدی می کند، انسان در مقابل بدی او بدی می کند. این، سگ رفتاری است چون اگر سگی سگ دیگری را گاز بگیرد او هم گازش می گیرد. «و نیکی را نیکی کردن خرکاری است» یک کسی به آدم نیکی می کند، انسان در مقابل نیکی او نیکی می کند. این هم کار مهمی نیست. نمی دانم دیده اید یا ندیده اید؟ یک الاغ وقتی شانه یک الاغ دیگر را می خاراند، او هم فورا شانه او را می خاراند. اگر دید شانه او را می خاراند که از این خاراندن خوشش می آید، فورا شانه رفیقش را می خاراند. «بدی را نیکی کردن کار خواجه عبدالله انصاری است»، حالا یک چهارمی هم دارد: «و نیکی را بدی کردن کار ما مردم ایرانی است». شعری است در دیوان منسوب به امیرالمؤمنین که می فرماید:
وذی سفه یواجهنی بجهل *** واکره ان اکون له مجیبا
"سفیه" به معنای دیوانه نیست، بلکه به معنای کسی است که رشد فکری ندارد. در این شعر اگر به جای سفیه کسی باشد که رشد فکری و هدف داشته باشد، کار او جنبه اجتماعی پیدا می کند و دیگر جای گذشت نیست. «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما؛ هر گاه که مردم نادان به آن ها خطاب کنند با سلامت نفس (و زبان خوش) جواب دهند». (فرقان- 63).
امیرالمؤمنین چنین سخنی می خواهد بفرماید: «وذی سفه یواجهنی بجهل»؛ بسا هستند که رشد فکری ندارند، با روی جهالت و نادانی خودشان با من روبرو می شوند، از من بدگوئی می کنند، به من فحش می دهند. «و اکره ان اکون له مجیبا»؛ و من کراهت دارم از اینکه پاسخ آنها را بدهم.
یزید سفاهته و ازید حلما *** کعود زاد فی الاحراق طیبا
خیلی اتفاق می افتد که او بر سفاهت و جهالت و بدگوئی خودش می افزاید، من بر حلم خودم می افزایم. مثل من مثل آن عودی است که در آتش می اندازند؛ هر چه آتش بیشتر می سوزد، بیشتر بوی خوشش ظاهر می شود. غرض اینکه حلم نیز یک ارزش اخلاقی است. این شعر در مطول است:
و لقد امر علی اللئیم یسبنی *** فمضیت ثمه قلت لایعنینی
من بر بعضی از اشخاص پست ناکس عبور می کنم (مرور می کنم) او فحش می دهد، (با خود) می گویم مقصود او من نبودم.
منـابـع
مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 24-22
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها