کلام قرآن درباره مسأله شفاعت
فارسی 2485 نمایش |بدون شک مجازاتهای الهی در قیامت خواه زودگذر باشد یا طولانی و ابدی، خواه جنبه جسمانی داشته باشد یا روحانی، خواه آنها را اثر طبیعی اعمال بدانیم یا قرار دادی، به هر حال جنبه انتقامی ندارد، و همه آنها در مسیر تربیت انسان و ضامن اجرای قوانین الهی است که برای ترقی کمال انسانها تعیین شده است. به همین دلیل در عین اینکه عذابهای قیامت در قرآن مجید بسیار شدید توصیف گردیده، راههای نجات از هرسو به روی انسان گشوده شده، و به گنهکاران فرصت داده می شود که از راه خطا باز گردند و خویش را اصلاح کنند و به سوی خدا راه یابند. شفاعت یکی از این راهها است، زیرا شفاعت به مفهوم صحیح کلمه به افراد آلوده هشدار می دهد که تمام پلهای پشت سر خود را ویران نکنند، و تمام خطوط ارتباطی را با اولیاء الله قطع ننمایند، و اگر آلوده گناهانی شدند مأیوس نشوند، و در هر جا هستند بازگشت را شروع کنند و به استقبال رحمت واسعه الهی بشتابند. بحث شفاعت با تمام ریزه کاریها و نکات جالب تربیتی آن که در آیات فراوانی از قرآن مجید مطرح شده در همین راستا است. بهتر این است به همین اشاره بسنده کرده و برای درک حقیقت و مفهوم شفاعت و پاسخ به تمام مسائل مربوط به آن به خود قرآن باز گردیم و به آیات زیر که به چند گروه تقسیم می شود گوش جان فرا دهیم:
1- «فما تنفعهم شفاعه الشافعین» (مدثر/48)
2- «و اتقوا یوما لاتجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعه ولا یوخذ منها عدل و لا هم ینصرون» (بقره/48). همین مضمون با تفاوت مختصری در آیه 254 بقره آمده است.
3- «ما لکم من دونه ولی و لا شفیع»(سجده/4) همین معنی درآیات 51 و 70 سوره انعام نیز آمده است.
4- «قل لله الشفاعه جمیعا له ملک السموات والارض ثم الیه ترجعون»(زمر/44)
5- «من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه» (بقره/ 255)
6- «یومئذ لا تنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن ورضی له قولا»(طه/ 109) همین معنی با کمی تفاوت در آیه 22 سوره سبأ آمده است.
7- «ما من شفیع الا بعد اذنه» (یونس/ 3)
8- «و کم من ملک فی السموات لا تغنی شفاعتهم شیئا الا من بعد ان یاذن الله لمن یشاء و یرضی»(نجم/ 26)
9- «و لا یملک الذین یدعون من دونه الشفاعه الا من شهد بالحق وهم یعلمون»(زخرف/86)
10- «و لا یشفعون الا لمن ارتضی»( انبیاء/ 28)
11- «لا یملکون الشفاعه الا من اتخذ عند الرحمن عهدا» (مریم/ 87)
12- «ما للظالمین من حمیم ولا شفیع یطاع» ( مومن/18)
ترجمه:
1- شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودی نمی بخشد.
2- و از آن روز بترسید که کسی به جای دیگری مجازات نمی شود، و نه شفاعت پذیرفته می شود، و نه غرامت و بدل قبول می گردد، و نه یاری می شوند.
3- هیچ ولی و شفاعت کننده ای برای شما جز او نیست.
4- بگو تمام شفاعت از آن خدا است، زیرا حاکمیت آسمانها و زمین از آن او است، و سپس همه به سوی او باز می گردید.
5- کیست که در نزد او جز به فرمان او شفاعت کند؟
6-درآن روز شفاعت (هیچ کس) سودی نمی بخشد، جز کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده واز گفتار او راضی باشد.
7-هیچ شفاعت کننده ای جز به اذن او وجود ندارد
8- وچه بسیار فرشتگانی که درآسمانها هستند وشفاعت آنها سودی نمی بخشد، مگر بعد ازآنکه خدا برای هرکس بخواهد وراضی باشد اجازه (شفاعت) دهد
9- آنها را که غیر از او می خوانید قادر بر شفاعت نیستند، مگر کسانی که شهادت به حق داده اند و به خوبی آگاهند.
10- و آنها جز برای کسی که خدا از او خشنود است (و اجازه شفاعتش را داده) شفاعت نمی کنند
11- آنها هرگز مالک شفاعت نیستند مگر کسی که نزد خداوند رحمان عهد و پیمان دارد.
12- برای ستمکاران دوستی وجود ندارد و نه شفاعت کننده ای که شفاعتش پذیرفته شود.
تفسیر وجمع بندی:
گروههای پنجگانه آیات شفاعت
دوازده آیه فوق به اضافه چهار آیه مشابه آنها که به آن اشاره شده، هرگاه در کنار هم چیده و تفسیر شوند تمام مشکلات بحث شفاعت، به روشنی حل می شود، و به هر سوالی در این زمینه پاسخ داده خواهد شد. ولی عدم توجه به تفسیر موضوعی این آیات و نظر افکندن به بعضی از آنها و کنار گذاشتن بقیه در مطالعات کلی بحث شفاعت، اشکالات زیادی را برانگیخته است، و گاه به گمراه ساختن دیگران انجامیده است، و این تقصیر کسانی است که آگاهانه یا ناآگاهانه به تفسیر موضوعی پشت کرده و خواسته اند چنین بحثهائی را که جز از این طریق قابل حل نیست، با تکیه فقط بر یک یا چند آیه حل کنند، یا به راستی در این انتخاب کردن بعضی از آیات برای اثبات مقصود خود سوء نیت داشته اند. به هرحال آیات فوق در حقیقت به پنج گروه مشخص که هرکدام هدفی را تعقیب می کند تقسیم می شود. «گروه اول» آیاتی است که شفاعت را به کلی نفی می کند مانند آیه اول و دوم. در نخستین آیه بعد از ذکر قسمتی از حالات مجرمان بی ایمان در دوزخ و گفتگوی بهشتیان با آنان می فرماید: «شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سوی نمی بخشد» "فما تنفعهم شفاعه الشافعین". این آیه گرچه هرگونه شفاعت را در مورد این گروه به طور کلی نفی می کند (اعم از شفاعت انبیاء و اوصیاء و فرشتگان و صدیقین و شهداء و صالحین) ولی تعبیر به «شافعین» که ظهور در فعلت دارد نشان می دهد درآن روز شفاعت کنندگان و شفاعت شوندگانی هستند، ولی شفاعت آنها شامل این گروه که پیوسته روز قیامت را تکذیب می کردند و نماز و اطعام مسکین را به کلی ترک کرده بودند، نمی شود.
تعبیر " فما تنفعهم" (بنابراین شفاعت سودی به حال آنها ندارد..) نیز نشان می دهد که وضع حال و اعمال آنها چنین محرومیتی را به دنبال آورده است. روی این حساب اگرچه این آیه جز آیات نفی شفاعت است، ولی در متن آن و به طور ضمنی اثبات شفاعت به صورت سربسته آمده است. در آیه دوم نیز شفاعت، نفی شده است و می فرماید: «از آن روز بترسید که هیچ کس مجازات دیگری را نمی پذیرد و شفاعت نیز از او پذیرفته نخواهد شد، و غرامتی (برای آزاد کردن از عذاب) از او نمی گیرند و کسی به یاریش برنمی خیزد» "و اتقوا یوما لاتجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعه ولا یوخذ منها عدل و لا هم ینصرون". گرچه مخاطب در این آیه – به قرینه آیه سابق بر آن- قوم یهودند، ولی حکم آیه جنبه عمومیت دارد و تمام راههای نجات را به روی خلافکاران می بندد، و از میان آنها به چهار طریق مهم که در این دنیا وسیله نجات بسیاری از مجرمان می گردد اشاره شده است: نخست اینکه کسی جریمه دیگری را برعهده گیرد، دوم شخص آبرومندی برای او شفاعت کند، سوم غرامت از مجازات عفو شود، چهارم گروهی به یاریش برخیزند و او را در چنگال مجازات رهائی بخشند، در قیامت هیچ یکی از اینها مفهومی نخواهد داشت.
سخن در این است که در اینجا شفاعت به طور کلی نفی شده است، ولی آیا این مخصوص به قوم یهود است که راه کفر و عناد و دشمنی با حق را پیش گرفته بودند، و حتی انبیاء الهی را به قتل می رساندند. بنابراین منافاتی با آیات شفاعت و روایات متواتری که می گوید پیغمبر اکرم(ص) و سایر معصومین برای گنهکاران این امت شفاعت می کنند ندارد. یا این که آیه ناظر به پندار یهود است که گمان می کردند پدرانشان برای آنها در قیامت شفاعت می کنند، آیه خط بطلان براین پندار می کشد و آنها را مأیوس می سازد، یا اینکه ظاهر آیه، و هر نوع شفاعتی را درباره هرکس نفی می کند. ولی آیات دیگری که در ذیل خواهد آمد به ضمیمه روایات متواتره و اجماع امت، آیه را مخصوص کفار و افرادی که بر اثر گناهان سنگین از شفاعت محرومند می نماید، بنابراین آیه فوق به منزله عموم است و آیات دیگر جنبه خصوصی دارند و آن را تخصیص می زنند و هرگونه ابهامی را در این زمینه برطرف می سازند.
«گروه دوم» آیاتی است که «شفاعت را مخصوص خدا می شمرد» از جمله سومین آیه مورد بحث است که بعد از اشاره به خلقت آسمانها و زمین و حاکمیت خدا بر همه چیز می فرماید: «هیچ ولی و شفاعت کننده ای برای شما جز او وجود ندارد» (خالق او است، مدبر عالم نیز ذات پاک اوست، بنابراین مقام ولایت و شفاعت نیز مخصوص ذات مقدس او می باشد) "ما لکم من دونه ولی و لا شفیع". به این ترتیب شفیع علی الاطلاق و بالذات خالق و مدبر عالم هستی است زیرا شفاعت نیز نوعی تدبیر و ربوبیت و تربیت است، بنابراین نباید دست به دامان بتها زنند و به غیر ذات پاک او پناه برند، و اگر کسی از انبیاء و اولیاء مقام شفاعت را پیدا کنند حتما از ناحیه او است، هماگونه که مقام حاکمیت و هدایت و مربی بودن آنها نیز از سوی خدا اعطا می شود.
همین معنی در چهارمین آیه مورد بحث به شکل دیگری آمده، آنجا که در پاسخ بت پرستانی که بتها را به عنوان شفیعان خود برگزیده بودند، می فرماید: «به آنها بگو تمام شفاعت ازآن خدا است» " قل لله الشفاعه جمیعا". سپس دلیل آن را چنین ذکر می کند: «مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن او است، سپس همه شما به سوی او بازمی گردید» "له ملک السموات والارض ثم الیه ترجعون". بدیهی است کسی حق بخشش و عفو از گنهکاران دارد و کسی می تواند شفاعت کند یا شفاعت را پذیرا گردد که خالق و مالک همه موجودات است، در آغاز از سوی او بوجود آمدند و سرانجام به سوی او بازمی گردند.
به این ترتیب در اصل صاحب شفاعت خدا است، و هیچ کس همتای او نیست، بلکه دیگران مشروعیت خود را از او می گیرند. روشن است انحصار شفاعت ذاتا و به طور استقلال در وجود خداوند، هیچ گونه منافاتی با مشروعیت شفاعیت دیگران به اذن خدا ندارد، همان گونه که مالکیت و حاکمیت ذاتا از آن او است، ولی دیگران می توانند به اذن و فرمان او در محدوده خاصی مالک و حاکم گردند. جالب اینکه در آیه قبل از آن هنگامی که نفی شفاعت بتها را می کند می فرماید: «بگو چگونه از آنها شفاعت می طلبند، درحالی که آنها مالک چیزی نیستند و عقل و شعوری ندارند»؟ "قل اولو کانوا لا یملکون شیئا و لا یعقلون". این تعبیر دلیل روشنی است بر اینکه شفاعت از شئون مالکیت و حاکمیت است و اختصاص آن به خدا نیز از همین رهگذر می باشد چرا که مالک و حاکم اصلی در عالم هستی او است و دیگران ریزه خواران خوان نعمت او هستند.
«گروه سوم» آیاتی است که «شفاعت را منوط به اذن خداوند می کند» و در حقیقت مکمل آیات گروه دوم است، لذا در پنجمین آیه مورد بحث با یک استفهام انکاری می فرماید: «چه کسی می تواند نزد خدا شفاعت کند جز به اذن او»؟! "من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه". بنابراین پیامبران و اولیاء الله و شافعان روز جزا همگی مشروعیت شفاعت خود را از خدا می گیرند، و تنها به اذن او شفاعت می کنند، و مسلم است که اذن او نیز از حکمت او سرچشمه می گیرد، یعنی روی حساب و کتابی است، و تا کسی شایسته شفاعت نباشد، اذن برای شفاعت او داده نمی شود.
قابل توجه اینکه در آیه فوق (آیه الکرسی) این جمله بعد از آن گفته شده که مقام قیومیت و مالکیت را نسبت به تمام آنچه در آسمانها و زمین است برای خدا تثبیت می کند، بنابراین شفاعت، از مالکیت و حاکمیت و قیومیت او سرچشمه می گیرد و به این ترتیب خط بطلان بر عقائد بت پرستان می کشد که پرستش بتها به بهانه شفاعت آنها در دادگاه خدا می دانستند.
همین معنی در ششمین آیه به صورت دیگری آمده است، می فرماید: «در آن روز (روز قیامت) شفاعت سودی نمی بخشد، جز کسی که خداوند رحمان اجازه برای او داده و از گفتار او راضی است» "یومئذ لا تنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن ورضی له قولا". در اینکه منظور از "من اذن له الرحمن" چیست؟ کست دو احتمال وجود دارد: نخست اینکه منظور شفاعت کنندگان است که به اذن خدا عهده دار در این مقام می شوند، و دیگر اینکه شفاعت شوندگان است که به اذن خداوند مشمول شفاعت می گردند. ولی احتمال اول صحیحتر به نظر می رسد، چرا که هماهنگ با آیه گذشته (آیه الکرسی) است، در آنجا نیز سخن از اذن برای شفیعان بود. آیه ای که بعد می آید نیز شاهد دیگری بر این مدعا است، و لذا در اینجا بسیاری از مفسران همین معنی را برگزیده اند. جمله "ورضی له قولا" نیز تاب دو معنی دارد نخست اینکه به شفیعان برگردد یعنی شفاعت کسانی پذیرفته می شود که خداوند از گفتار و شفاعت آنها راضی است، و به این ترتیب هر دو جمله موکد یکدیگرند. دیگر اینکه منظور شفاعت شوندگانی که خداوند از قول آنها راضی است، و به تعبیر دیگر دارای سخن یا اعتقاد یا عمل صالحی بوده اند که جلب رضای خدا را برای اذن شفاعت کرده اند، ولی با توجه به اینکه جمله اول ناظر به کارشفیعان است مناسب این است که جمله دوم نیز اشاره به همان باشد تا مرجع ضمیرها یکسان و یکنواخت گردد. در هر صورت آیه دلیل روشنی است بر وجود شفاعت با اذن پروردگار نسبت به گروهی از خطا کاران.
در هفتمین آیه نیز همین معنی به صورت دیگر بیان شده، می فرماید: «هیچ شفاعت کننده ای جز به اذن او وجود ندارد» "ما من شفیع الا بعد اذنه" «بنابراین چرا برای شفاعت به سراغ عبادت بتها می روید؟ فقط پروردگارتان را عبادت کنید، نه غیر او را، چرا متذکرنمی شوید»؟! "ذلکم الله ربکم فاعبده افلا تذکرون".
همین معنی در هشتمین آیه در مورد شفاعت فرشتگان آمده است که تاکید می کند شفاعت آنها نیز به اذن خدا است، می فرماید: «چه بسیار فرشتگان آسمان که شفاعت آنها سودی نمی بخشد مگر بعد از آنکه خدا برای هر کس بخواهد و راضی باشد اجازه دهد» " و کم من ملک فی السموات لا تغنی شفاعتهم شیئا الا من بعد ان یاذن الله لمن یشاء و یرضی". جائی که فرشتگان آسمان با آنهمه عظمت، قادر بر شفاعت نیستند جز به اذن و رضای پروردگار، چه انتظاری از بتهای بی شعور و فاقد هرگونه ارزش می توان داشت؟ آیا شرم آور نیست که بگویند ما بتها را از این جهت می پرستیم که شفیعان ما در درگاه خدا باشند؟!
جالب اینکه برای بیان اهمیت مطلب، تعبیر به «کم» شده است که معمولا به معنی کثرت است و در اینجا معنی عموم دارد، و نیز تعبیر به "فی السماوات" (در آسمانها) شده که آن نیز دلیل بر علو مقام آنها است، و نیز تعبیر به "شفاعتهم" (شفاعت آنان ) به صورت جمعی آمده تا معلوم شود شفاعت همه آنها نیز بدون اذن و رضای خداوند اثری ندارد. تکیه بر روی فرشتگان از میان تمام شفاعت کنندگان، ممکن است به خاطر این باشد که گروهی از بت پرستان عرب، آنها را می پرستیدند، یا از این نظر که وقتی شفاعت آنها بدون فرمان خدا مفید نباشد هرگز انتظاری از بت بی شعور نمی توان داشت. تفاوت میان «اذن» و «رضا» از این نظر است که اذن در جائی گفته می شود که شخص اعلام رضایت کند ولی رضایت مربوط به باطن است و از آنجا که گاه اعلام رضایت ممکن است تحمیلی باشد و رضای باطنی در آن نباشد این دو در اینجا با هم آمده است تا تاکیدی بر مقصود باشد، هر چند در مورد خداوند تحمیلی تصور نمی شود و اذن و رضای او هماهنگ است (دقت کنید).
آیا این اذن مربوط به شفاعت «شفاعت کنندگان» است، یا «شفاعت شوندگان»؟ آیه مورد بحث تاب هر دو معنی را دارد، هر چند در مجموع مناسبتر آن است که ناظر به «شفاعت کنندگان» باشد یعنی خداوند اجازه شفاعت به آنها بدهد و از شفاعتشان راضی باشد.
«چهارمین گروه» آیاتی است که «برای شفاعت کننده، یا شفاعت شونده شرائطی ذکر می کند» از جمله در نهمین آیه مورد بحث ضمن نفی شفاعت بتها می فرماید: «کسانی را که غیر از او (خدا) می خوانند، قادر بر شفاعت نیستند» "و لا یملک الذین یدعون من دونه الشفاعه"، سپس گروهی را استثناء می فرماید: «مگر کسانی که شهادت به حق داده اند و به خوبی آگاهند» ( و می دانند برای چه اجازه شفاعت دارند) "الا من شهد بالحق وهم یعلمون".
ظاهر این است که این وصف برای «شفیعان» است و منظور از شهادت به حق که وصف اول آنها است، این است که موحد و یکتاپرست باشد، یعنی جز در سایه توحید و نفی بتها و استمرار از عنایات الهی شفاعت ممکن نیست. بعضی از مفسران نیز گفته اند این توصیف برای «شفاعت شوندگان» است، یعنی شفاعت تنها شامل حال کسانی می شود که شهادت به حقانیت خداوند و یکتائی او داده اند، و مشرکان هرگز مشمول شفاعت نخواهد شد. ولی ظاهر آیه همان تفسیر اول است، زیرا تفسیر دوم نیاز به تقدیر دارد و تقدیر خلاف ظاهر است. در مورد توصیف دوم "وهم یعلمون" نیز همین دو تفسیر آمده است، اگر وصف برای «شفاعت کنندگان» باشد، مفهومش آن است که آنها کسانی هستند که شهادت به حق را از روی علم و آگاهی می دهند، و یا منظور این است که «شفاعت شوندگان» را به خوبی می شناسند و می دانند درباره چه کسی حق شفاعت دارند. و اگر وصف برای شفاعت شوندگان باشد، مفهومش این است کسانی مشمول شفاعت می شوند که شفاعت به حق و کلمه توحید را از روی علم و آگاهی بگویند و با دلیل و برهان باشد نه تنها با زیان!
همین معنی در دهمین آیه مورد بحث به صورت دیگری آمده است، بعد از اشاره به نفی گفتار بت پرستان درباره فرشتگان که آنها را فرزندان خدا می پنداشتند می فرماید: آنها بندگان شایسته او هستند «و آنها جز برای کسی که خداوند از او راضی است شفاعت نمی کند» " و لا یشفعون الا لمن ارتضی"، «و آنها از ترس او بیمناکند» " و هم من خشیته مشفقون". بنابراین پرستش فرشتگانی به خاطر شفاعت (آنچنان که عقیده مشرکان بود) بیهوده است. آنها سر بر فرمان خدا دارند و تنها برای کسانی شفاعت می کنند که مورد پذیرش خدایند، یعنی تنها برای موحدان مخلص. بنابراین جمله "لمن ارتضی" (برای کسی که خدا از آنها راضی باشد) یا اشاره به راضی بودن از دین و ایمان و توحید آنها است، و یا راضی بودن از شفاعت برای آنان، و هر دو به یک معنی باز می گردد. به این ترتیب شفاعت از سوی خداوند تنها به اجازه او است، و اجازه او مخصوص کسانی است که مومن و موحد باشند.
در نهمین آیه با تعبیر تازه ای در همین زمینه برخورد می کنیم که بعد از اشاره به رانده شدن مجرمان در قیامت به سوی جهنم می فرماید: «آنها مالک و صاحب اختیار شفاعت نیستند مگر کسی که نزد خداوند رحمان عهد و پیمانی دارد»، "لایملکون الشاعه الا من اتخذ عند الرحمان عهدا". این توصیفی است برای شفاعت شوندگان ( به قرینه آیه قبل از آن که در باره مجرمان است) و مسلما از عهد و پیمان در اینجا چیزی جز ایمان به خدا، و اقرار به یگانگی او، و تصدیق پیامبران، و قبول ولایت اوصیاء، نیست، و بعضی عمل صالح را نیز به آن افزوده اند. هر چند مفسران ظاهرا در اینجا احتمالات متعددی در تفسیر «عهد» داده اند، زیرا با دقت در کلمات آنها روشن می شود که تقریبا همه به قدر جامعی بر می گردد که در بالا به آن اشاره شد.
بعضی از مفسران بزرگ احتمال داده اند که این وصفی است برای شفاعت کنندگان و منظور از «عهد» در اینجا همان است که در آیه 86 زخرف آمده یعنی «شهادت بالحق» ولی با توجه به اینکه ضمیر در «لایملکون» باید به مرجعی که در آیه قبل است بازگردد، و در آنجا سخن از «مجرمان» به میان آمده، این احتمال بعید به نظر می رسد، و ظاهر این است که وصفی است برای «شفاعت شوندگان». به این ترتیب باید میان «شفاعت شونده» و «شفاعت کننده» رابطه ای بوده باشد از ایمان و عمل صالح، چرا که شفاعت در آنجا روی حساب است و هرگزبه معنی پارتی بازی درباره افراد ناشایسته نیست.
درحدیثی ازپیغمبر اکرم (ص) می خوانیم: "من ادخل علی مومن سرورا فقد سرنی و من سرنی فقد اتخذ عندالله عهدا" «کسی که سرور و شادی در دل مومنی ایجاد کند مرا مسرورکرده، و هر کس مرا مسرور کند عهدی نزد خدا (برای شفاعت) دارد». مسلما کسی که مومنی را به خاطر ایمانش شاد کند دارای ایمان و نوعی عمل صالح است که رابطه او را با خدا برای شفاعت محکم می کند.
«گروه پنجم» (آخرین آیات مورد بحث) ناظر به آن است که بعضی از افراد به خاطر اعمالی که مرتکب شده اند شایسته شفاعت نیستند، و مفهوم آن این است شفاعت، گروههای دیگری را شامل می شود، می فرماید: «برای ظالمان (در آن روز سخت، روز قیامت) دوستی وجود ندارد و نه شفاعت کننده ای که شفاعتش پذیرفته شود» "ما للظالمین من حمیم ولا شفیع یطاع".
پس غیر ظالمان اجمالا شایسته شفاعتند. در اینکه منظور از «ظالمان» کیست؟ بعضی مانند محقق طبرسی در مجمع البیان آن را به معنی مشرکان و منافقان دانسته اند چرا که برترین ظلم و بالاترین ستم همان شرک و نفاق است. فخررازی نیز تصریح می کند که منظور از«ظالمان» در اینجا کفار است.
آیاتی که قبل از آن وارد شده و آغاز همین آیه که آنها را از روز قیامت بیم می دهد و همچنین آیاتی که بعد از آن آمده، و سرنوشت کفار پیشین را که معذب به عذاب الهی شدند به عنوان درس عبرتی برای آنان ذکر می کند نیز شاهد و گواه این معنی است.
در تفسیر روح البیان و روح المعانی و مراغی نیز این تفسیر انتخاب شده است. به هر حال نفی شفاعت با تکیه بر گروه ظالمان (به هرمعنی که آن را تفسیر کنیم) دلیل بر اثبات شفاعت درباره اقوام دیگری است، این که شفاعت بی حساب نیست و نیاز به نوعی شایستگی و قابلیت دارد، یعنی گنهکاران دو گروهند: گروه شایسته شفاعت و گروه غیر شایسته.
نتیجه
با توجه به تنوع آیات فوق و گروههای پنجگانه ای که هرکدام ناظر به بخشی از مسأله شفاعت است، و با توجه به جمع بندی این آیات و تفسیر آنها به کمک یکدیگر که در بالا اشاره شد، هم حقیقت مفهوم شفاعت روشن می شود و هم فلسفه و شرائط و ارزش و نقش سازنده آن، و هم پاسخ به اشکالات گوناگونی گه ناآگاهان به خاطر عدم احاطه به مجموعه آیات مربوط به شفاعت در این زمینه کرده اند، بعضی از آیات قرآنی پاسخگوی همه سوالات است.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 6- از صفحه 505 تا 519
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها