دلایل عدم بیان مشروح گناهان کبیره در قرآن و روایات
فارسی 1978 نمایش |موضوعی که در بعضی اذهان می آید این است اولا چرا گناهان کبیره که مطلب به این مهمی است در قرآن مجید بیان نشده و تعداد گناهان کبیره را تعیین نفرموده، و ثانیا آن که چرا در اخبار این مسئله اختلاف است؟ در بعضی تعداد آن را پنچ و در برخی هفت و در پاره ای نه و در بعضی بیست و یک و در پاره ای سی و یک تا این که در روایتی از ابن عباس است که، کبائر به هفتصد نزدیک تر است تا به هفت. برای پاسخ به سوال اول دو جواب ذکر می گردد.
حکمت های بسیار:
در ابهام گناهان کبیره و تعیین نکردن آن در قرآن مجید حکمتی عظیم و لطفی بزرگ از طرف پروردگار عالم به ببندگانش می باشد زیرا که هرگاه تعیین می گردید، مردم سعی می کردند فقط از آنها اجتناب کنند، و از روی جهالت و هوای نفس، بر اقدام به سایر گناهان جرأت می نمودند، به خیال اینکه سایر گناهان به ایشان صدمه ای نمی زند، آن گاه در مفاسد کثیره ای که از آن جمله جرأت نمودن بر مخالفت نواهی الهی است می افتادند. در عیون الرضا آمده است: چه بسیار بد بنده ای است کسی که بر مولای خود جری شود و اموری را که امر به ترک آن فرموده، مخالفت کند بلکه این جرأت و بی حیایی سبب می شود که جرأت بر کبائر هم بنماید زیرا کسی که نسبت به نواهی پروردگارش به صغائر بی پروا شد کم کم نسبت به گناهان کبیره هم بی باک می گردد».
اصرار بر صغیره هم کبیره است:
از آن جمله است ابتلاء به تکرار گناه صغیره که موجب کبیره شدن آن می شود. مسلم است که در اثر تکرار، گناه صغیره در حکم کبیره می شود، پس حکمت و رحمت الهی، در ابهام کبائر است تا بلکه به سبب ابهام و اجمال کبائر بندگان از سایر گناهان نیز پرهیز کنند که مبادا در گناه کبیره واقع شوند، و از آن جمله است مبتلا شدن به تحقیر گناه صغیره که موجب کبیره شدن آن می شود.
وقوع در مفسده و محرومیت از ثواب:
و از آن جمله است وقوع در مفاسد کثیره ای که در گناهان صغیره است و محرومیت از خیرات زیادی که بر ترک کردن صغائر مترتب است زیرا هر عملی را که خداوند، از آن نهی فرموده، به سبب مفسده ای است که در ارتکاب آن می باشد و هرگاه بنده ای مرتکب گناه صغیره گردد هر چند به برکت دوری کردن از کبائر گناهش بخشیده می گردد لیکن دچار مفسده آن گناه شده و قلبش به همان اندازه تیره گردیده مگر اینکه بعدا تلافی و تدارک کند، و نیز هرگاه شخص گناه صغیره ای را از جهت اینکه مورد نهی پروردگار است ترک نماید البته مستحق ثواب می گردد. پس معلوم شد که مرتکب گناه صغیره هم دچار مفسده آن گناه است و هم محروم از ثواب ترک آن، و شاید همین مطلب مراد آن بزرگ است که فرمود، گیرم خدا گناهان گناهکاران را بیامرزد، ثواب نیکوکاران از آن ها فوت شده است.
به اهلبیت باید مراجعه کرد:
این مطلب مانند بسیاری از مطالب دیگر در قرآن مجید به نحو اجمال ذکر شده و بیان شرح آن را به پیغمبر اکرم و ائمه اطهار که قلوبشان خزینه علم و مهبط وحی او است واگذار فرموده و خلق را به ایشان ارجاع داده است چنانچه خودش در قرآن می فرماید: «فرستادیم به تو قرآنی که ذکر است تا اینکه برای مردم آنچه را به ایشان نازل شده بیان نمائی» ( سوره نحل/ آیه 44)، و همچنین نسبت به اهل بیت و لزوم رجوع خلق به ایشان در بیان قرآن شریف، می فرماید: «از اهل ذکر بپرسید اگر شما نمی دانید» ( سوره نحل/ آیه 43).
چرا اهل الذکر اهلبیتند؟:
و اخبار کثیره ای در این مورد داریم که منظور از اهل الذکر اهل بیت می باشد از آن جمله در مجلس مأمون پس از آنکه حضرت رضا (ع) فرمود ما اهل الذکر هستیم، علمای عامه که در مجلس حاضر بودند گفتند منظور از اهل الذکر، یهود و نصارا هستند و مراد از ذکر توراة و انجیل است، حضرت در جواب ایشان فرمود: چطور می شود و چگونه جایز است که خداوند به مسلمین امر بفرماید که به علماء یهود و نصارا مراجعه کنید و حال آنکه اگر کسی به آنها رجوع کند خواهند گفت دین ما حق است و افضل از دین اسلام است و ما را به دین خود می خوانند، پس مأمون به حضرت عرض کرد برای اثبات فرمایش خود آیا دلیلی از قرآن مجید دارید؟ فرمود آری ذکر، رسول خدا است و ما اهل او هستیم، در قرآن این موضوع آمده در کجا که می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا به سوی شما ذکر فرستاد که آن رسولی است که آیات ما را در حالی که آشکار و بیان کننده است بر شما می خواند.
از جمله علمای عامه شهرستانی است که از حضرت صادق (ع) و از حضرت امیر المومنین (ع) نقل می کند که فرمودند ما اهل ذکریم، و در بعضی روایات رسیده که خداوند مطالب را در قرآن مجید مجملا بیان فرمود و خلق را باهلبیت در شرح آن ارجاع داد که خود را از ایشان بی نیاز ندانند بلکه خود را به علوم ایشان محتاج ببینند و به ایشان متمسک گردیده به سعادت حقیقی که ولایت اهل بیت است نائل گردند.
جواب اشکال دوم
پس از مراجعه به اخباری که ذکر گردید و سایر روایاتی که در این مورد رسیده است معلوم می گردد که ائمه ما علیهم السلام در مقام شماره گناهان کبیره نبوده اند یعنی بنا نداشتند در جواب پرسش کنندگان تمام کبائر را بیان بفرمایند، به سبب حکمت و سری که بیان گردید و لذا گاهی به طور اجمال مانند صحیحه حلی ( حضرت صادق (ع) می فرماید، گناهان کبیره آن هائی است که خدای تعالی بر آن وعده آتش داده است) کبائری که بزرگتر است، و گاهی در جواب سائل، چند گناه کبیره را که از سایر گناهان بزرگتر بوده است بیان می فرموده اند مانند روایت ابی الصامت و روایت عبدالله بن سنان از حضرت صادق (ع) که می فرماید: بزرگترین گناهان کبیره شرک به خدا است تا آخر و گاهی گناهی که در نظر سوال کننده کبیره نبوده، یعنی آن را از جمله کبائر نمی دانسته بیان فرموده و از ذکر آنچه را خود شنونده مسلم می دانسته خودداری می فرموده اند.
گناه کبیره ای در عنوان دیگر: و گاهی هم از ذکر بعضی از گناهان کبیره خودداری می کردند چون در ضمن گناه کبیره دیگری افتاده که آن را ذکر کرده یا کبیره بودنش مسلم است مانند روایت عبیدبن زراره که از حضرت صادق ( ع) نقل نموده است پس از اینکه حضرت فرمود، کبائر در کتاب علی(ع) هفت است و آنها را شماره فرمود، پرسید یک درهم مال یتیم را از روی ظلم خوردن بزرگتر است یا ترک نماز؟ فرمود: ترک نماز، گفت پس چرا آن را از کبائر نشمردید؟ فرمود اولین کبیره را که برایت گفتم چه بود؟ عرض کرد کفر، فرمود ترک کننده نماز کفر است، که چون تارک الصلوة در عنوان کافر داخل می شده آن را به خصوصه ذکر نفرموده بنابراین معلوم گردید که اخبار وارده در مقام بیان مشروح و کامل کبائر نیست یعنی در مقام نفی غیر آن نیست که فقط و فقط کبائر همین است. از تأمل در صحیحه عبدالعظیم دانسته می شود که پس از شمردن نوزده گناه کبیره توسط امام صادق(ع) از قرآن مجید، عمرو بن عبید طاقت شنیدن بیش از آن را نداشت و ناله کنان از نزد امام بیرون شد و شاید اگر طاقت می آورد و صبر می کرد، باز امام (ع) برایش بیان می فرمود.
منـابـع
شهید عبدالحسین دستغیب- گناهان کبیره(باب اول)- از صفحه 35 تا 39
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها