آداب شرایط دعا کردن

فارسی 2116 نمایش |

در  دعا کردن، ارکان و شرایطی هست که اهم آنها عبارتند از: اصرار بر مسئلت، اقبال بر حاجت، حفظ استکانت، و رجای اجابت.

اصرار بر مسئلت

اصرار و الحاح در دعا و مسئلت، از جمله اموری است که اگر توأم با امور دیگر، یعنی توأم با اقبال بر حاجت، حفظ استکانت، و رجای اجابت باشد، در برآورده شدن حوایج حساب اسرار آمیزی دارد. شاید بر اساس محاسبات معمولی، و بر اساس آنچه به فکر و عقل ما می رسد، چنین به نظر بیاید که در طلب حوایج از پروردگار متعال، و از آن جمله در طلب مغفرت از او، نیازی به اصرار و الحاح و همچنین شرایط دیگری که ذکر گردید نباشد، و همین قدر که بنده حاجت خود را با خدا در میان گذاشت کافی است، و جناب او یا اجانب می کند یا نه. این، یک محاسبه بر اساس درک صوری و ناقص است، و حقیقت امر، غیر آن و عمیق تر از آن است. درک ما بسیار محدود، و فکر ما عاجزتر از آن است که به اسرار وجود و دقایق خلقت آنچنان که هست برسد. آنچه ما درک کرده ایم، ذره بسیار کم، و در عین حال، بسیار سطحی و ناقص از دانستنیهاست. اصرار و الحاح حوایج وقتی توأم با اقبال قلبی، حال استکانت، و رجای اجابت باشد، اصراری در بردارد که بسیار دقیق و عمیق است. چنین اصراری، اصرار مخصوصی است که از دل برمی آید، و برای آن نزد آنها که می فهمند حساب مخصوصی هست که نمی شود گفت، و نمی شود در لفظ و عبارت آورد. و چنانچه به گفته آید، مفهوم نمی افتد، و غوغایی به راه می اندازد که غوغا در پی دارد. و اگر احیانا و در بعضی مواقع چیزی در این باب گفته شود، به رمز و اشارت خواهد بود و برای اهل آن، آن هم در جایی که محل آن باشد، در حدی که دستور است، و نه بیش از آن. این حساب مخصوص هم به «دل» بر می گردد، و به خلقت عجیب آن مربوط است. البته اشتباه نشود که سخن در «دل»  است، نه در آب و گل، و نه در آنچه دل می پندارند. سخن در دلی است که خلقت اصلی و صورت عرشی خود را لااقل به کلی از دست نداده باشد. وقتی بنده با اقبال قلبی، و مسکنت و استکانت، و رجای اجابت، به حضرت پروردگار روی می آورد و درخواست حاجتی می کند، و در همان حال، حضرت او به عنایت برآمده و بر دل روی آورده است، و در مقام برآوردن حاجت است، اینجاست که باید بنده با حفظ حالت به درخواست خود ادامه دهد، و روی خواسته خود بایستد و تلبث کند، و بر آن اصرار نماید، نه اینکه عجله کند و دست از دعا بر دارد. «وقتی بنده به دعا پرداخت، خدای تبارک و تعالی در مقام برآورده ساختن حاجت اوست، مادامی که عجله نکرده است و روی خواسته خود ایستاده و به دعای خود ادامه می دهد.»

روایاتی که از حضرات معصومین صلوات  الله علیهم اجمعین در خصوص اصرار و الحاح در مقام دعا و مسئلت آمده است، هر کدام نکاتی در بردارد که برای دردمندان حقیقتها می آموزد.
استغفار رسول اکرم صلی الله علیه و آله به عدد بیست و پنج به هنگام بلند شدن از هر مجلسی، و استغفار آن حضرت در هر روز به عدد هفتاد به نحوی که سابقا ذکر شد، و استغفار به لفظ «استغفرالله» به عدد صد در هر روز که از امام صادق سلام الله علیه در کافی نقل شده  است، و نیز، استغفار به عدد هزار و یا به اعداد دیگر که در روایات به چشم می خورد، علاوه بر رمز عدد در هر مورد، و علاوه بر حساب خاصی که در هر کدام از اعداد مذکور نهفته است، همه حکایت از لزوم اصرار و الحاح در مقام استغفار میکند. در روایات به وضوح به این معنی اشاره شده است که اصرار بر مسئلت، برآورده شدن حاجت را در بردارد. در کافی از امام باقر سلام الله علیه نقل شده است که می فرمود: «قسم به خدا، هیچ بنده مومنی در خصوصی حاجت خویش به خدای عزو جل الحاح نمی کند مگر اینکه خدا حاجت او را برآورده می سازد.»

اقبال بر حاجت

اقبال قلبی بر حاجت در دعا و مسئلت، چه در استغفار، و چه در دعاهای دیگر، از امور اسرار آمیزی است که در روایات بر آن تاکید شده است. اسرار نهفته در این امر را در اصل باید رسید و چشید، و چیزی نیست که بشود با گفتن و نوشتن در اقبال قلب بر حاجت به وقت دعا و مسئلت توضیح داد. ظاهر امر اقبال قلب است، و باطن امر اقبال حق، به شرط اینکه در «قلب» خبری از اخبار آن باشد، و نشانی از بی نشان. قلبی که اصالت خود را از دست نداده است، به اندازه ای که از اصل خود و از صورت ملکوتی خود برخوردار است، و به اندازه ای که از حاجتها پاک است، و به عبارتی، به اندازه ای که به حضرت معبود نزدیک است، حامل نفس الرحمن است. سلیمان بن عمرو می گوید، شنیدم از امام صادق سلام الله علیه که می فرمود: «خدای عزوجل مستجاب نمی کند دعایی را که با قلب پراکند و غافل انجام می گیرد. وقتی دعا می کنی، با قلب خویش پیش بیا، و با قلب به آنچه می خواهی اقبال کن، و یقین بر احاجت داشته باش.» در این بیان به وضوح به این معنی اشاره می کند که، وقتی دعا می کنی و حاجتی را از خدای متعال می خواهی، چنین نباشد که فقط به زبان به دعا  بپردازی و دل تو از آنچه می گویی غافل باشد. باید حاجت خود را به دل با خدا در میان بگذاری، و به دل بخواهی. و به عبارتی، درخواست باید از دل برآید، و درخواست دل باشد، و زبان فقط به ظهور رساننده درخواست دل است.

حفظ استکانت

حفظ استکانت در دعا و مسئلت، یکی دیگر از شرایط لازم است که از آیات و اشارات آنها، و از روایات و ادعیه مأثوره به وضوح استفاده می شود. حفظ استکانت بدین معنی است که بنده در مقام دعا، در استغفار و غیر آن، در باطن و در دل خویش حالت استکانت داشته باشد، و این حالت را حفظ  کند و از دست ندهد. این حالت به ظاهر، و آنچنان که عامه مردم می فهمند، یک حالت است و بس، و اما در حقیقت، در نزد اهل آن، حالتی است که اگر به نحو مطلوب تحقق یابد، برکات و اسرار عمیقی را در بردارد- البته در صورتی که در بنده خبری از بندگی، و رسمی از رسوم فقر و فنا وجود داشته باشد.

استکانت عبودی

استکانت عبودی مقوله ای است مخصوص به خود، و غیر از استکانت در برابر مخلوق و برای دنیاست که جز سقوط برای انسان، و جز از میان رفتن طیبات وجودی وی چیز دیگری در برندارد. استکانت عبودی چیزی است که ظاهر آن استکانت است، و باطن آن عزت و کرامت و استکانت در برابر مخلوق و برای دنیا، چیزی است که ظاهر آن زوال کرامت است، و باطن آن خسران و هلاکت. عقل کاذب که ظاهربین است، استکانت عبودی را همان استکانت می بیند و بس، و از فهم باطن آن عاجز است. این عقل به لحاظ اینکه معکوس بین هم هست، استکانت در برابر مخلوق و دنیا را عزت می پندارد،  و از حقیقت آن بی خبر است. آن که اسیر تخت و تاج است، سلطانش می بیند، آن که اسیر مال و منال است، بی نیازش می نامد، آن که اسیر جاه و شهرت است، عزیزش می شمارد، و آنکه اسیر هواهاست، آزادش می داند. آیه هفتم سوره روم می فرماید: «یعلمون ظاهرا من الحیوه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون». این آیه به وضوح می گوید اکثر مردم فقط ظاهری از حیات دنیا را می دانند، و از آن سو غافلند. و این بدان معناست که ظاهر آن را می دانند، و از باطن آن یا از آن سوی آن بی خبرند. پیداست که این همه امور جریان دارد، و از آن جمله است موضوع استکانت عبودی. عقول کاذبه و محجوبان در این باب هم ظاهر استکانت عبودی را می بینند و می فهمند، و از باطن آن، یا از آن سوی آن غافل و بی خبرند. اینان نمی دانند آنچه به نام «استکانت عبودی» می بینند، باطن آن چیست؟ این، شأن عقلهای کاذب، درک آنها و قضاوت آنهاست. اگر به آن مرحله برسیم که حجاب ظاهر را کنار بزنیم و باطن امور را ببینیم، خواهیم دید که باطن استکانت عبودی، عزت و کرامت است، عزت و کرامتی که انسان را در مکان و منزلت فوق تصور قرار می دهد، و از ساکنان جوار عز و قدس می کند؛ «ولله الغزه لرسوله وللمومنین ولکن المنافقین لایعلمون» ( سوره منافقون / آیه 8). علاوه بر این، اگر سیر خود را عمیق تر کنیم، و هدایتهای ربوبی دست ما را بگیرد، اسرار عمیقی در باطن همین استکانت می یابیم، اسراری که هر که را آموختند، مهر کردند و دهانش دوختند، و اسراری که علم آنها را به هر بنده ای عطا کردند، کتمان آنها از نا اهل را هم دستور دادند. چنانچه در گفته های اهل معرفت و نوشته های آنان به گوشه هایی از آنها اشاره شده باشد، بسیار جزئی و در حدی است که در تنگنای عالم مفاهیم می گنجد، و تصورات و تصویرات ذهنی اجازه می دهد، و نیز، در حدی است که دستور دارند، و نه بیش از آن. این اسرار نهفته در استکانت عبودی که همان اسرار عبودیت است، از اسرار خلیفه اللهی انسان است. خلفای الهی صلوات الله علیهم اجمعین که از کمال عبودی و استکانت عبودی کامل برخوردار بودند، حاملان این اسرار، و همه اسرار الهی هستند، و پیروان صادق آنان هم که در باطن امر در جمع آنان و در زمره آن بزرگواران می باشند، و ارواحشان به ارواح طیبه آنان مرتبط است، از طریق آنان و به وساطت آن خوبان، از این اسرار به اندازه ایمان و عبودیت و به قدر استکانت عبودی خود برخوردارند.

رجاء اجابت

این هم یکی از شرایط  لازم در هر دعا و مسئلت است، معنی رجای اجابت، و منظور از آن، براساس آنچه که با دقت در آیات و روایات، و صراحتها و اشارتهای آنها به دست می آید، عبارت از این است که انسان در مقام طلب حوایج از خدای متعال از اینکه حالت ناامیدی به اجابت داشته باشد اجتناب کند، و یقین یا امیدواری کامل به اجابت پروردگارش داشته باشد. روایتی را نقل کرده است که ظن را در آن به معنی یقین، و جمله «فظن ان حاجتک بالباب» را به مفهوم داشتن یقین بر احاجت دانسته. اگر از بیداران باشیم، باید بدانید اینکه دستور می دهند در مقام طلب حوایج از خدای متعال حالت یقین یا امیدواری کامل به اجابت داشته باشیم، مسلما روی حساب است، و حقیقتی در این بین وجود دارد که دستور براساس آن است. باید بفهمیم در حالت مذکور که حالت مخصوصی قلبی است سری نهفته است، و داشتن و نداشتن آن با هم یکی نیست، و در مستجاب شدن دعا و مسئلت کاملا فرق می کند. یعنی با این حالت قلبی راه اجابت را به روی خود باز می کنیم، کما اینکه با عکس آن که حالت یأس از اجابت است و یک حالت قلبی دیگر می باشد، راه اجابت را به روی خود می بندیم.

منـابـع

سیدمحمد شجاعی- مقالات (طریق عملی تزکیه) جلد 3 – از صفحه 394 تا 403 و صفحه 406 و صفحه 409

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها