بیانی جامع از امام سجاد (ع) درباره اسرار حج

فارسی 3539 نمایش |

روایتی را مرحوم محدث نوری رضوان الله علیه در کتاب مستدرک الوسائل آورده است از آن نظر که حکم و فواید عظیمه ی اخلاقی و اسرار لطیفه ی روحی و نکات دقیقه ی تربیتی که در احکام متقنه ی الهیه و مخصوصا در مناسک عالیه ی حج قرار داده شده است، وقتی از مجرای کلام نورانی امام معصوم علیه السلام و حجت کبرای حضرت حق ابلاغ و القاء گردید، از حیث هدایت دل های آماده و تربیت قلوب صافیه، تأثیری عمیق تر و راسخ تر خواهد داشت و در نفوس اهل ایمان، جایگزین تر خواهد شد.

«عالم جلیل کثیر التضرع به درگاه خدا، سید عبدالله سبط محدث جزایری در کتاب شرح النخبه می گوید: در مواضع عدیده ای یافته ام این روایت را که موثق ترین آن، به خط بعض بزرگان از معاصرین است که بطور «مرسل» نقل شده است: وقتی مولای ما امام زین العابدین علیه السلام از سفر حج مراجعت فرمودند، «شبلی» به استقبال حضرت رفت و امام علیه السلام (ضمن صحبت) فرمود: حج بجا آورده ای شبلی؟ عرض کرد: بله یا بن رسول الله!»
«فرمود: آیا در میقات فرود آمدی، جامه های دوخته از تن کنده و غسل نمودی؟ گفت: بله.

فرمود: آیا در آن موقع، نیت این داشتی که لباس گناه از خود خلع کرده و جامه ی طاعت می پوشی؟ گفت: خیر.

فرمود: آیا به هنگام برهنه گشتن از پوشاک دوخته ات، توجه به این معنا داشتی که از ریا و نفاق و ورود در کارهای شبهه ناک، مجرد و برکنار می گردی؟ گفت: خیر.

فرمود: آیا موقع غسل و شستشو دادن تن، قاصد این بودی که خود را از خطیئات و گناهان،شستشو می دهی؟ گفت: نه.

فرمود: بنابراین، نه در میقات فرود آمده ای و نه از لباس دوخته، مجرد گشته و نه غسلی نموده ای».

«سپس فرمود: آیا خود را تنظیف نمودی (کثافات و موهای زاید را از بدن زدودی) لباس احرام پوشیده و پیمان حج بستی؟عرض کرد: آری!

فرمود: آیا همزمان با تنظیف بدن، نیت این کردی که با داروی توبه ی خالص، قذارت و کثافت گناه، از قلب و جان بزدایی؟ گفت: خیر!

فرمود: آیا موقع محرم شدن، متوجه این معنا بودی که تمام آنچه را خدا حرام کرده، برخود تحریم نمایی و هرگز پیرامون آن نگردی؟ گفت: نه!

فرمود: آیا به هنگام عقد الحج و بستن پیمان حج، به این نیت بودی که هرگونه عهد و قرارداد با غیر خدا را ( که بر خلاف رضای خداست) منحل کردی ( و زیر پا بنهادی و تنها با خدا عقد عبودیت و بندگی بستی)؟ گفت: خیر!

فرمود: پس با نداشتن چنین قصدی، در حقیقت، نه تنظیف نموده ای و نه محرم شده و نه پیمان حج بسته ای».

فرمود: آیا وارد میقات شدی و دو رکعت نماز (برای احرام) خواندی و لبیک گفتی؟ عرض کرد: آری!

امام فرمود: موقع ورود به میقات، آیا نیتت این بود که به قصد زیارت، داخل میقات می شوی؟ (یعنی برای تحصیل شرایط زیارت بیت محرم). گفت: نه!

فرمود: آیا دو رکعت نماز که می خوانی، در نیت داشتی که به سبب بهترین اعمال و بزرگترین حسنات بندگان نماز است، به خدا نزدیک می شوی؟ گفت: خیر!

فرمود: آیا به هنگام گفتن لبیک، این نیت در تو بود که براساس تعهد به طاعت در تمام موارد اطاعت و سکوت و خودداری از همه گونه معصیت، با خدا سخن می گویی و پیمان عبودیت همه جانبه با خدا می بندی؟ گفت: نه!

فرمود: پس در این صورت، نه داخل میقات شده ای و نه در حقیقت، نماز خوانده ای و نه لبیک واقعی گفته ای».

«سپس امام علیه السلام فرمود: آیا به حرم داخل شدی و کعبه را دیدی و نماز خواندی؟ عرض کرد: آری!

فرمود: آیا داخل شدنت به حرم، به این نیت بود که هرگونه غیبت و نسبت ناروا که در غیاب مسلمانان درباره ی آنان روا می داشتی، بعد از این بر خود حرام نمودی و با ورودت به حرام امن خدا، تمام اهل ملت اسلام را مأمون از شر فکر و زبانت گردانیدی؟ گفت: نه!

فرمود: آیا وقتی به مکه رسیدی، در دل گذراندی که از این سفر، جز خدا، مقصد و مطلوبی ندارم و چیزی نمی خواهم؟» گفت: خیر!

فرمود: پس در واقع، نه داخل حرم خدا شده ای و نه کعبه را دیده و نه نماز خوانده ای».

«بعد فرمود: آیا طواف بیت کردی و مس ارکان نمودی و در انجام این اعمال، از خود سعی وافی نشان دادی؟ گفت: آری!

فرمود: آیا هنگام سعی و کوشش در انجام این اعمال، از صمیم جان، نشان دهنده ی این حقیقت بودی که (از شر مکاید شیطان و وساوس نفس اماره ی بالسوء) گریخته و خود را به پناه خدا افکنده ای و به راستی این فرار از ماسوی و پناهندگی به خدا را حضرت علام الغیوب از تو شناخته و باور کرده بود، یعنی صورت تنها نبود واقعیت داشت یا نه؟ گفت: نه!

فرمود: پس طواف بیت نکرده ای و مس ارکان، ننموده ای و سعی وافی، از خود نشان نداده ای».

«پس به او فرمود: آیا مصافحه با حجرالاسود نمودی و در مقام ابراهیم علیه السلام ایستاده و دو رکعت نماز بجا آوردی؟ عرض کرد: آری!

در این موقع، امام علیه السلام ناله ای کرد و فریاد کشید آنچنان که نزدیک بود از دنیا مفارقت نماید. آنگاه فرمود: آه آه، کسی که مصافحه ی با حجرالاسود کند، در حقیقت، با خدای تعالی مصافحه کرده است. پس بنگر بیچاره و نیکو توجه کن تا اجر کاری را که حرمت آن در پیشگاه خدا بس عظیم است، ضایع نسازی. و همچون مجرمین تبهکار از در طغیان و عصیان در نیایی و با مخالفت فرمان خدا و ناپرهیزی از حرام، از ارزش مصافحه ی با خدا را از دست ندهی و پیمان عبودیت او درهم نشکنی».

«سپس فرمود: آیا موقع وقوف در مقام ابراهیم علیه السلام این نیت در تو بود که این توقف در مقام (محل ایستادن ابراهیم خلیل علیه السلام آن بنده ی موحد با اخلاص خدا) نشان دهنده ی تصمیم قاطع، بر قیام به طاعت و فرمانبرداری در پیشگاه اقدس حق، و پرهیز از تمام صحنه های عصیان و گناه است؟ گفت: خیر!

فرمود: آیا هنگام ادای نماز در مقام، این نیت را داشتی که با همین نمازت، نماز حضرت ابراهیم علیه السلام بجا آورده و بینی شیطان را به خاک می مالی. گفت: نه!

فرمود: پس در واقع، نه مصافحه ی با حجر الاسود نموده ای و نه در مقام ابراهیم ایستاد و نه نماز در مقام به جا آورده ای».

فرمود: آیا بر سر چاه و آشامیدن از آن آب ( که بر اثر اخلاص و توکل یک زن با ایمان، در هزاران سال قبل، از زمین جوشیده و تاکنون جاری است) این نیت و تصمیم در تو پیدا شد که باید اشراف بر طاعت حق و بندگی با اخلاص، در صفحه ی قلبت تحقق یابد و از صحنه های گناه و معصیت، چشم پوشیده و اعراض نمایی؟ ( تا چشمه ی آب حیات از عمق وجودت بجوشد و شادابی همه جانبه ات ببخشد). گفت: خیر!

فرمود: پس در عالم معنی و حقیقت، مشرف بر چاه زمزم نشده ای و از آب آن ننوشیده ای ( یعنی آن آثار روحی و طهارت قلبی و تشفی از امراض باطنی که باید از نوشیدن آن آب عایدت گردد، نمی گردد)».

«پس از آن فرمود:  آیا سعی بین صفا و مروه را انجام دادی، بین آن دو کوه، راه رفتی و رفت و آمد نمودی؟ گفت: آری!

فرمود: آیا نیتت این بود که بین خوف و رجاء و بیم و امید (نسبت به قبولی اعمال خود در پیشگاه خدا) قرار گرفته ای ( و نمی دانی که مقبول یا مردود درگاه خواهی شد؟) گفت: خیر!

فرمود: پس سعی و راه رفتن و رفت و آمد نمودن تو  بین صفا و مروه، خالی از معنا و عاری از حقیقت بوده، و گویی انجام نداده ای».

«فرمود: آیا از مکه به قصد منا بیرون رفتی؟ گفت: آری!

فرمود: آیا از رفتنت به منی، در این نیت بودی که مردم را از شر دست و فکر و زبانت در امان قرار دهی و احدی را بعد از این، با دست و زبانت نخواهی آزرد و قلبا بدخواه کسی نخواهی بود؟ گفت: خیر!

فرمود: پس در واقع به منی نرفته و کار موثری انجام نداده ای».

«پس امام علیه السلام به او فرمود: آیا وقوف در عرفات انجام دادی، بالای جبل الرحمه رفتی، «وادی نمره» ( کوهی که از حدود عرفه محسوب می شود) را شناختی و خدا را خواندی؟

فرمود: آیا به وقوفت عرفه، حق معرفت و شناسایی خدا را بدست آوردی و پی به معارف و علوم الهی (به قدر ظرفیت و استعداد خود) بردی، دانستی که تمام وجودت در قبضه ی قدرت خدا هست و او، از نهان کار و خفایای قلب تو مطلع است؟عرض کرد: خیر!

فرمود: آیا بالای کوه «رحمت» که درآمدی، به خاطرت گذراندی که خدا بر هر مرد و زن با ایمانی رحمت می آورد و هر دو مرد و زن مسلمانی را یاری می نماید؟ گفت: خیر!

فرمود: نزد «نمره» که ایستادی، انتقال به این معنا پیدا کردی که تا خود، تن به اوامر و نواهی خدا ندهی و فرمانبردار نباشی، امر و نهی تو نسبت به دیگران، دارای اثر و ثمری نخواهد بود؟ گفت: نه!

فرمود: در آن موقع که نزد «علم و نمرات» (نشانه های حرم که بالای کوه نمره منصوب است) ایستادی، متذکر این شدی که همین ها شاهد طاعات و عبادات تو می باشند و همراه فرشتگان نگهبان، به امر پروردگار آسمان، حافظ و نگهدار تو هستند؟ گفت: خیر!

فرمود: پس با این توصیف، تو واقف در عرفات نبوده ای و بالای کوه رحمت نرفته ای، نه کوه نمره را شناخته ای و نه نزد نمرات ایستاده و نه خدا را آنچنان که باید خوانده ای».

«سپس فرمود: آیا عبور از بین العلمین نمودی  و دو رکعت نماز پیش از مرور از آن، خواندی و بر زمین مزدلفه، راه رفتی و در آنجا سنگریزه ها را برچیدی و بر مشعرالحرام گذر کردی؟ عرض کرد: آری!

فرمود: در آن دو رکعت نمازی که پیش از مرور از بین العلمین خواندی، متذکر این شدی که آن نماز، نمازی است که در شب دهم، برای شکر و سپاس به درگاه خدا خوانده می شود و موجب حل مشکلات و آسانی کارها می گردد؟ گفت: خیر!

فرمود: آن موقعی که در «بین العلمین» راه می رفتی و خوب مراقب بودی که به سمت یمین و یسار، انحراف پیدا نکنی، نیت کردی و تصمیم گرفتی که برای همیشه در مسیر دین حق، ثابت و مستقیم بمانی و قلب و زبان و اعضای تنت را، از انحراف به یمین و شمال و افراط و تفریط نگه داری و مضبوط و منظم سازی؟ گفت: خیر!

فرمود: هنگام راه رفتن بر زمین مزدلفه و برچیدن سنگریزه ها، به این نیت بودی که هر گونه موجب جهل و گناه را از زمین قلب برمی چینی و در زمینه ی علم و عمل، ثابت می مانی؟ گفت: نه!

فرمود: آن دم که عبورت به مشعرالحرام افتاد (کوه قزح که در مزدلفه است) آیا حالت ترس از خدا را که شعار اهل تقواست، در دل نشانیده و همچون جامه ی زیزین،  بر قامت جان خود پوشانیدی؟ گفت: خیر!

فرمود: پس در این صورت، نه از علمین عبور کرده ای و نه دو رکعت نماز شکر بجا آورده ای، نه بر زمین مزدلفه راه رفته ای و نه سنگریزه ها برچیده و نه از مشعرالحرام گذشته ای.

«سپس فرمود: آیا به منی رسیدی و آنجا رمی جمرات نمودی و سر تراشیدی و قربانی کشتی و در مسجد خیف نماز خواندی و بعد از آن به مکه برگشته و طواف افاضه بجا آوردی؟ گفت: آری!

فرمود: هنگام رسیدن به منی و رمی جمرات، این توجه را داشتی که باید به نتیجه ی کار و غایت اعمال، رسیده باشی، و خدا تمام حوایجت را برآورده و خواسته هایت را عطا فرموده باشد؟ گفت: خیر!

فرمود: آیا موقع رمی جمرات، این نیت در تو بود که با این عمل، دشمن خود، ابلیس را کوبیده و با پایان دادن به حج گرانقدر و نفیست، تخلف فرمان شیطان نموده ای؟ گفت: خیر!

فرمود: موقعی که سر می تراشیدی، به این نیت بودی که از تمام پلیدی ها و کثافات روحی پاک گشته و از تبعات سوء (ظلم و تعدی به) آدمیان (با تصفیه ی حقوق آنان) تطهیر شده و همچون روز ولادت از مادر، عاری از گناهان گریده ای؟ گفت: نه!

فرمود: از نمازی که در مسجد خیف خواندی، به درک این حقیقت رسیدی که جز خدا و گناهت از کسی نترسی و جز رحمت خدا، امیدوار به چیزی نباشی؟ گفت: خیر!

فرمود: آیا موقع ذبح قربانی، نیتت این بود که با تمسک به حقیقت پرهیز و ورع ، حنجره ی طمع را بریدی و از سنت ابراهیم علیه السلام پیروی نمودی که با ذبح فرزند و میوه ی قلب و آرام بخش دلش، سنت بندگی با اخلاص و تقرب به درگاه خدا را برای آیندگان بعد از خودش پایه گذاری نمود (معنای واقعی توحید و رضا و تسلیم را به دنیا نشان داد؟) گفت: خیر!

فرمود: آیا بعد از این که از منی به مکه مراجعت کرده و به طواف بیت پرداختی، متذکر این معنا بودی که اکنون با بهره ی کافی از رحمت خدا، به محیط اطاعت و بندگی، وارد شده و دست بر دامن حب خدا زده ای، وظایف واجبه ی بندگی را به پایان رسانیده و در مقام قرب خدا منزل گرفته ای؟ گفت: نه!

در این موقع، امام زین العابدین علیه السلام فرمود: بنابراین تو، نه به منی رفته و نه رمی جمرات نموده ای، نه سر تراشیده و نه قربانی کشته ای، نه نماز در مسجد خیف خوانده و نه طواف بیت، انجام داده ای، و بالاخره به مقام قرب خدا نرسیده ای. برگرد؛ چه آن که تو حج بجا نیاورده ای!

شبلی که این اسرار و دقایق مربوط به اعمال حج را از امام علیه السلام شنید و سپس با حج خودش که فاقد روح و عاری از توجه به آن اسرار و دقایق بود، سنجید، از قصور و تفریط خود در عمل، به خود پیچید و سخت گریست، و از آن پس، دائما به تعلم و آموختن اسرار مناسک پرداخت تا آن که مجددا سال دگر، عازم حج شد و با معرفت و یقین کامل، حج دیگری بجا آورد.

(1= ظاهرا مراد از علمین، دو تنگنای واقع بین عرفات و مشعر و بین مکه و منی است که مــأزمین نیز گفته می شود).

(2= اینجا ظاهرا مراد از مشعر، کوهی است که در مزدلفه واقع است و قزح نامیده می شود و صعود و وقوف بر آن، مستحب است).

منـابـع

سیدمحمد ضیاء آبادی- حج، برنامه تکامل – از صفحه 327 تا 340

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد