اجرای حد دزدی توسط امام علی (ع) و علاقه دزد به آن حضرت
فارسی 1708 نمایش |در عصر خلافت علی علیه السلام غلام سیاهی به حضور امیرمومنان علی علیه السلام آمد و عرض کرد: من دزدی کرده ام مرا پاک کن (یعنی با اجرای حد دزدی که بریدن چهار انگشت دست راست در مرحله اول هست حکم خدا را جاری فرما). امیرمومنان علیه السلام فرمود: شاید دزدی تو در غیر حرز (بر وزن فسق) باشد (چون یکی از شرایط دزدی که باید دستش را برید آن است که دزدی او در محل محفوظی باشد، مثل جیب یا دکانی که درش قفل است و... که به آن «حرز» می گویند)، سپس علی علیه السلام توجه خود را از او برگرداند. او برای بار دوم اعتراف کرد و گفت: من دزدی کرده ام (دزدی در حرز) مرا پاک کن. امیرمومنان علیه السلام فرمود: شاید دزدی تو به مقدار حد نصاب (یعنی به اندازه چهار نخود و نیم طلای مسکوک یا به اندازه قیمت آن) نباشد، سپس علی علیه السلام توجه خود را از او برگرداند. غلام سیاه برای بار سوم اقرار کرد که: من دزدی کرده ام. وقتی که علی علیه السلام دریافت که او راست می گوید و شرایط دزدی ای که «حد» دارد، در این دزدی هست، چهار انگشت دست او را از بیخ برید و حکم الهی را جاری نمود. غلام سیاه از خدمت علی علیه السلام مرخص شد، (در کوچه یا میدان و یا بازار) کنار مردم آمد و با احساسات پاک و با شور و نشاط به مدح علی علیه السلام پرداخت و گفت: «قطع یمینی امیرالمومنین، و امام المتقین، و قائد الغر المحجلین. و یعسوب الدین، و سید الوصییین و....»، دست راستم را برید، امیرمومنان و پیشوای پرهیزگاران، و سرور و پیشتاز پیش قراولان، رئیس دین و سید اوصیای الهی.
او به همین عنوان به مدیحه سرایی ادامه می داد و همچنان در شأن علی علیه السلام سخن می گفت. امام حسن و امام حسین، از آنجا رد می شدند، از جریان آگاه شده و مدیحه سرایی غلام سیه را شنیدند و سپس به حضور پدر بزرگوارشان علی علیه السلام آمده و جریان را به عرض رساندند. علی علیه السلام شخصی را به سوی او فرستاد و فرمود به او بگو هم اکنون نزد من بیاید. فرستاده علی علیه السلام نزد غلام سیاه رفت و پیام علی علیه السلام را رساند، او با کمال شور و شوق به حضور علی علیه السلام آمد. علی علیه السلام به او فرمود: من دست تو را قطع کردم ولی تو مرا مدح می کنی؟! غلام سیاه عرض کرد: ای امیرمومنان! مرا با اجرای حد الهی پاک ساختی، پیوند حب و دوستی با تو در گوشت و خونم آمیخته است، اگر تو مرا قطعه قطعه کنی، از حب قلبی ام که به تو دارم ذره ای نمی کاهد. حضرت علی علیه السلام ( دید حیف است که چنین فرد پاک و مخلصی، دست بریده باشد) از امداد غیبی الهی استمداد کرده و دعا کرد، و انگشت قطع شده او را به محل قطع گذاشت و از خدا خواست که دست او به حالت اول برگردد. دعای علی علیه السلام مستجاب شد و دست غلام، موزون شده و به صورت اول «سالم» گردید.
منـابـع
محمد محمدی اشتهاردی- داستان دوستان – از صفحه 221 تا222
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها