سیدجمال را نمی توان شخصیت برجسته ای در عداد حکیمان و متکلمانی که صاحب یک نظام فکری مخصوص به خود بوده اند به شمار آورد. کتاب نیچریه او، که در رد بر مادی مذهبان (یا قائلین به اصالت طبیعت) است و در اصل به فارسی نگاشته شده اثری به مقتضای روز است، که عمق و ظرافت کتابهایی از این قبیل را که در احتجاج تالیف شده ندارد. با آنکه وی در احتجاجات خویش در این کتاب، سلاح خود را عمدتا به سوی مذهب اصالت طبیعت التقاطی (نیچریه) سید احمدخان بهادری (متوفی 1316/1898) که او را خلال سفر هند در 1296/1879 دیده بود، نشانه می گیرد تور خود را در حوزه ای بسیار وسیعتر می گستراند و از جمله مادی مذهبان یا دهریونی که وی آنها را مخصوصا به سبب انکار ضمنی یا صریح خدا مورد ملامت قرار می دهد، یکی ذیمقراطیس و دیگری داروین است.
سیدجمال پس از رد فلسفه های الحادی مادی و دهری، به بیان سهم ارزشمند دین در ایجاد تمدن و ترقی می پردازد. به اعتقاد وی، دین سه حقیقت اساسی به انسان آموخته است: 1) اینکه انسان روح ملکوتی و قدسی دارد و اشرف مخلوقات است؛ 2) اعتقاد به اینکه هر جامعه ای که دیندار باشد بر سایرین برژتری و تفوق خواهد داشت؛ 3) تصدیق این امر که زندگی این جهانی انسان، صرفا مقدمه و مدخلی است به حیات والاتری در عالمی به کلی خالی از رنج و اندوه، و سرنوشت انسان آن است که مآلا از آن بهره مند گردد. نخستین حقیقت، این تمایل را در انسان به وجود آورده که بر امیال بهیمی خود غلبه کند و با همنوعان خویش در صلح و صفا زندگی کند و غرایز حیوانی خویش را مهار سازد. دومین حقیقت، موجب رقابت شده است، زیرا ملتها، به میزانی که حیات خود را بر اساس این حقیقت بنا کرده باشند، بی وقفه در صدد افزایش نصیب خویش از دنیا بر خواهند آمد و به کسب علم و پرورش فنون و صنایعی که از مشخصات تمدن به شمار می روند، خواهند پرداخت. حقیقت سوم موجب آن شده است که انسان به عالم بالا که سرانجام بدان خواهد رسید چشم بدوزد و خود را از همه رذایل و بد اندیشیهایی که طبعا بدانها مایل است پاک سازد و به حکم صلح و عدالت و محبت زندگی کند.
علاوه بر این، آنان که در دامن دین به خوبی پرورده می شوند واجد سه خصوصیت خواهند شد: 1) حیاء، که آنان را از گناه باز می دارد و به توبه وا می دارد؛ 2) امانت، که پایه و شالوده ی بنای یک جامعه ی سیاسی سالم است و 3) صداقت، که بدون آن جامعه ی بشری در واقع امکان پذیر نخواهد بود. هرگاه ملتهای بزرگ عالم را در معرض این تحلیل قرار دهیم تصدیق خواهیم کرد که عظمت آنها همواره ناشی از آن بوده است که این خصایل را در خود رشد و پرورش داده اند. چنین است که می بینیم یونانیان، به رغم آنکه ملتی نسبتا کوچک بوده اند، توانسته اند به برکت همین فضایل در مقابل امپراتوری پرقدرتی مانند ایران قد علم کنند و در نهایت آن را به نابودی کشانند. اما دیری نگذشت که مادی مذهبی و لذت پرستی اپیکور، آن معنایی را که یونانیان برای شأن و منزلت آدمی و سرنوشت ملکوتی او قائل بودند از درون متلاشی کرد و این خود به کلبی مشربی و انحطاط اخلاقی انجامید و انقراض یونانیان و مآلا انقیاد آنان در برابر رومیان را به بار آورد. هم بدین گونه ایرانیان باستان، که مردمی اصیل بودند، با اوج گیری آیین مزدک راه سقوط در پیش گرفتند و دچار فروپاشی اخلاقی شدند و به تبعیت از عربها گردن نهادند.
امپراتوری اسلامی نیز خود بر مبنای محکم اخلاقی و دین استوار بود، لکن ظهور مادیگری در مصر و ایران، که خود را زیر نقاب تبلیغات باطنیه (اسماعیلیه) مخفی کرده بود، بذر شک و تردید در اذهان مسلمین و با برداشتن قید و بند مذهبی و اخلاقی از دست و پای پیروان خویش آن هم با توسل به این دسیسه که این تکالیف صرفا برای ناقصان و به حق نارسیدگان تجویز شده، ایمان مسلمانان را تضعیف کرد. مسلمین، وقتی روحیه و انگیزه های اخلاقی خود را از دست دادند به حدی ضعیف شدند که مشتی فرنگی توانستند مدت دویست سال در مرکز قلمرو آنان برای خود پایگاهی محکم تأسیس کنند و در پی آن مغولان صحراگرد سراسر عالم اسلامی را لگدکوب کردند و خاک شهرها را به توبره کشیدند و مردم را قتل عام نمودند.
پس از سقوط امپراتوری روم، فرانسه در علوم و فنون به مرتبه ای والا و ممتاز دست یافت و گوی سبقت را از سایر ملل اروپایی ربود و در قرن هجدهم میلادی نیز تحولی بنیادی در تاریخ این کشور روی داد. در این قرن، ولتر و روسو، تحت عنوان روشنگری و عدالت اجتماعی بار دیگر همان «مذهب طبیعی» قدیم اپیکور را زنده کردند. اینان عقاید مذهبی را صرف خرافات دانستند و رد کردند و منکر وجود خداوند شدند و الهه ی عقل را جانشین خدا ساختند. به عقیده ی سیدجمال، همین عقاید زیانبار بود که سرانجام فرانسه را در آن معرکه ی خونینی که به انقلاب فرانسه معروف است گرفتار ساخت و حتی ناپلئون نیز نتوانست آن کشور را از آن ورطه رهایی بخشد. انحطاط و فروپاشی وسیعی که پدید آمد در قرن نوزدهم میلادی با مصیبتهای بزرگ تری قرین شد که از همه مهم تر ظهور سوسیالیسم و شکست فرانسه از دولت پروس بود.
سیدجمال، تاریخ اروپا را تا پایان با همین اندیشه ها بررسی کرد و همان معیارها اخلاقی و فلسفی را برای ارزیابی نیهیلیستها (نیست گرایان) و سوسیالیستها و کمونیستهای قرن نوزدهم میلادی به کار می گیرد. این سه طایفه، سنگ فقرا و محرومان را به سینه زدند و زیر این نقاب الغای کلیه ی امتیازات انسانی و اشتراک در همه ی اموال را تبلیغ کردند و همه می دانند که در این ماجرا چه خونها ریختند و به نام عدالت و مساوات چه فتنه ها برانگیختند. ضدیت آنان با دیانت و سلطنت برخاسته از این اصل است که می گویند کالاها و اموال کلا موهبت طبیعت است. و تملک خصوصی این مواهب به منزله ی مخالفت با «شریعت مقدسه ی طبیعت خواهد بود. عوامل و اذناب این جماعات» در سراسر اروپا مخصوصا روسیه فعالیت دارند و اگر بتوانند مبانی قدرت خود را استحکام بخشند بیم آن می رود که نسل بشر را در معرض نابودی قرار دهند. سیدجمال این فقره از کلام خود را با دعای «اجارناالله من شروراقوالهم و افعالهم» به پایان می رساند.
تحلیلی که سیدجمال از عناصر دینی و اخلاقی دخیل در عظمت و انحطاط ملتها به دست می دهد از حیث انسجام و سرشاری از غیرت و حمیت دینی قابل توجه است. عجیب این است که «طبیعیون» قرن نوزدهم میلادی که اسدآبادی به آنها می تازد، یعنی نیهیلیستها و سوسیالیستها و اسلاف آنان، «آزاداندیشان» پیش از انقلاب فرانسه هسنتد. وی، علی رغم اینکه در عروة الوثقی گفته است که مقصودش انتقاد از «نیچریه ی» هند بوده، در متن کتاب، از این جماعت نامی به صراحت نمی برد. قاعدتا باید این طور نتیجه گرفت که سیدجمال بنا را بر آن می گذارد تا «طبیعی مشربی» را نخست از آن حیث که یک نظریه ی عمومی است رد کند و آن گاه ثابت نماید که موضع نیچریه ی هند نیز نظرا بی اعتبار و ناموجه است.
از جمله جنبه های جالب توجه تحلیل سیدجمال نظریه ی تاریخ مورد قبول او و نقش مذهب به عنوان یک عامل واسطه در ترقی جامعه ی بشری است. آنچه مخصوصا درخور توجه است این است که وی مذهب را پیراسته از هرگونه محتوای فوق طبیعی، به مجموعه ای از عقاید معقول مبدل می سازد. استدلال او این است که عقاید دینی حقیقی و اصیل می باید بر دلایل معتبر و براهین درست مبتنی باشد نه بر اوهام و ظن و گمان آباء و پیشینیان. سر تفوق اسلام این است که به پیروان خود دستور می دهد هیچ چیز را بی دلیل و برهان قبول نکنند و آنان را از تبعیت اوهام و وسوسه ها بر حذر می دارد: دین اسلام آن یگانه دینی است که ذم اعتقاد بلادلیل و اتباع ظنون را می کند و سرزنش پیروی از روی کوری را می نماید و مطالبه ی برهان را در امور به متدینین نشان می دهد. در هر جا خطاب به عقل می کند و جمیع سعادات را نتایج خرد و بینش می شمارد و ضلالت رابه بی عقلی و عدم بصیرت نسبت می دهد.
نشانة تفوق اسلام بر سایر ادیان، از آیین برهما گرفته تا دیانت مسیح و زرتشت این است که در آن، اصول عقاید کاملا استدلالی و از هرگونه عنصر غیبی خالی است. پر واضح است که سید جمال با این تصوری که در باب «استدلالی بودن» عقاید دارد، متفکری کاملا امروزی است و به خوبی پیداست که وی از تصور سنتی مشعر بر حضور جنبه ی فوق طبیعی در عبادات دینی، که عمدتا از جانب حنابله و اشاعره و متصوفه ابراز می شود فاصله می گیرد. حتی معتزله هم که عقلی مذهبان اوایل دوران اسلامی هستند از تسلیم به چنین دعاوی غریب و تازه ای طفره خواهند رفت.
با همه ی این اوصاف، عقلی مشربی سیدجمال، بر خلاف بعضی دیگر از متفکران مسلمان، از ابن راوندی تا ابوالعلاء، او را به انکار عقاید دینی و سطحی و نامعقول شمردن آنها سوق نداد؛ بلکه به عکس، همان طور که ما در تحلیل خود نشان داده ایم، وی به خوبی به اهمیت دین به عنوان یک عنصر اساسی در صورت بندی اخلاق فردی و بافت فرهنگ بشری، توجه دارد. این هر دو جنبه، یعنی عقلانی بودن و بعد فرهنگی داشتن اسلام (البته با تأکید بر پیراسته بودن آن از هرگونه عنصر ماوراء طبیعی) وجه غالب تعبیر و تفسیری است که امروزه، در قرن بیستم میلادی، از اسلام رواج یافته است.
فلاسفه اسلامی سید جمال الدین اسدآبادی نظریه جامعه شناسی حوادث تاریخی اسلام