یکی از مهمترین مسائلی که صدرالمتألهین در آثار خویش بدان پرداخته بحث در شناخت حقایق ماورای طبیعی است، این مباحث در نزد او از چنان ارزش و اعتباری برخوردار است که تحصیل آن را بر هر عاقلی واجب می داند چنان که می گوید: «از آنجا که علوم گوناگون و فنون ادراکات بسیار و احاطه به همه آنها دشوار بلکه ناممکن است پس بر هر عاقلی فرض است که همه توجهش را به مهمترین آنها معطوف داشته و عزم جزم نماید که سراسر عمرش را به آنچه در به کمال رساندن ذاتش اختصاص دارد مصروف نماید، بعد از آنکه از سایر علوم و معارف به اندازه نیازش در امور دنیوی و اخروی بهره جست.» اما اینها چه مسائلی هستند که ملاصدرا آنها را «حکمه الالهیه و معرفه الربوبیه» نام نهاده و کسی که به این نعمت دست یافته باشد به تعبیر قرآن کریم «خیر کثیر» به او اعطا شده است، و به تعبیر صدرالمتألهین به سعادت عظمی و شرافتی بزرگ دست یازیده است.
صدرالمتألهین در مقدمه اسفار این علوم را اینگونه معرفی می نماید: «و آن علم به خدا و صفاتش و ملائکه و کتابها و رسولانش و چگونگی صدور اشیاء از او به کاملترین وجه و برترین نظام، و کیفیت عنایت و علم او به اشیاء و تدبیر او در آنها... و علم به نفس انسانی و راه رسیدن او به جهانی دیگر و اتصال آن به ملا اعلی و رهایی آن از بندها و پرواز او از جهان مادی و فرو رفتن در بحار ملکوت است.» اینک شایسته است در مبانی فکری این حکیم الهی در معرفت این مفاهیم قدسی تدبر نماییم، برای رسیدن به این مقصد اعلی لازم است چند مسئله را بر مبنای حکمت متعالیه صدرالمتألهین بررسی نماییم.
گذشته از سوفسطاییان و شکاکان، برخی از فیلسوفانی که شناخت را ممکن می دانند می گویند ما فقط خواص و عوارض اشیاء را می توانیم بشناسیم اما به حقیقت آنها دسترسی نداریم چنان که ابن سینا در تعلیقات می نویسد: «آگاهی بر حقایق اشیاء در توان آدمی نیست و ما از اشیاء جز خواص و لوازم و اعراض چیزی نمی دانیم و به فصول مقومه آنها که بر حقیقتشان دلالت دارد آگاهی نداریم. پس ما حقیقت اول تعالی و عقل و نفس را نمی شناسیم.» ملاصدرا پس از نقل این سخن از ابن سینا در ادامه بحث در تأیید سخن ابن سینا می گوید: «تأویل کلام شیخ الرئیس همان چیزی است که به آن اشاره نمودیم و در مباحث وجود بر آن برهان اقامه کردیم مبنی بر اینکه افراد وجود برهان پذیر نیستند مگر اینکه با نوعی ترفند برهان شبیه به لم بیاورم.»
اما خردمندان و حکیمان این را دلیل بر انکار هر نوع معرفتی قرار ندادند، بلکه گفتند اگر چه به حقایق اشیاء دسترسی نداریم به خواص و عوارض و لوازم وجودی آنها می توان پی برد و صدرالمتألهین معتقد است که ما حقایق وجودی را با مفاهیم و عناوینی که بر آنها صادق است می شناسیم، و در عنوان این بحث می گوید: «حقایق اشیاء یعنی اموری که امتناع ذاتی ندارند می توانند در تیررس علم بشری قرار گرفته و شناخته گردند.» البته مراد صدرالمتألهین این نیست که کنه ذات اشیاء را می توان شناخت چون در ذیل همین بحث در تفسیر سخن برخی محققین که گفتند بسیط را جز به لوازم و آثارش نمی توان شناخت می نویسد: «اگر مرادش این باشد که عقل وجود خارجی را با هویت شخصیش با صورتی مطابق او نمی شناسد این سخن وجهی دارد. اما اگر مرادش این باشد که عقل مفاهیم بسیط را هم می شناسد این سخن بطلانش بدیهی است، زیرا عقل مفهوم هستی و شیئیت و... را درک می کند پس مفهوم معقول از هر چیزی یا مرکب است یا بسیط، اگر مفهومی بسیط باشد پس یا بیان کننده کنه ذات شی ء و بسیط است یا وجهی از آن، در حالت اول عقل کنه آن شی ء را می یابد و در حالت دوم کنه آن وجه را می یابد اگر چه به کنه ذی الوجه نرسیده باشد.»
نتیجه اینکه اگر چه بالجمله به حقایق اشیاء به ویژه مجردات که حقایق بسیطند نمی توان دست یافت فی الجمله به کمک مفاهیم می توانیم به حقایق ماورای طبیعی معرفت پیدا کنیم چنان که امام امیرالمؤمنین (ع ) می فرماید: «لم یطلع العقول علی تحدید صفته، و لم یحجبها عن واجب معرفته فهو الذی تشهد له اعلام الوجود؛ عقلها را نرسد که با یقین حدود بر صفات او آگاهی پیدا کنند اما از مقدار لازمش منع نشده اند. پس او کسی است که مظاهر هستی بر وجود او شهادت می دهند.» اما همین مقدار از معرفت که در تیررس عقل قرار داده شده چگونه و برای چه کسانی قابل حصول است؟ بدیهی است که با پیمودن روش صحیح معرفت و کسب شرایط وجودی لازم و رفع موانع می توانیم آن حقایق قدسی را تا حدی دریابیم. اینک بر اساس حکمت متعالیه این منهج را طی می نماییم.
صدرالمتألهین همه روشهای شناخت اعم از تجربه حسی و عقلی و عرفانی و وحیانی را معتبر می داند اما در معرفت مفاهیم ماورای طبیعی منهج عقلانی، عرفانی و وحیانی را می پیماید چرا که حس را به حریم مجردات راهی نیست و با روشهای استدلال جدلی هم می توان کشف حقیقت نمود. اینجاست که صدرالمتألهین ضمن رد روش جدلی متکلمین قائل به جواز اعاده معدوم در اثبات معاد جسمانی است، و با اذعان به سخن انبیای الهی به تبیین روش عرفانی و برهانی می پردازد چنان که می فرماید: «قائلان به جواز اعاده معدوم یعنی همه متکلمان که در این مسئله مخالف همه حکما هستند، گمان کردند با این سخن (تجویز اعاده اشیاء بعد از نابود شدنشان) معاد جسمانی که شرایع آسمانی و کتابهای الهی نازل شده بر سفرای الهی و مقربان (صلوات الله علیهم اجمعین) بدان خبر داده اند ثابت می شود، اما ندانستند که اسرار شریعت الهی با بحثهای کلامی و آراء جدلی تحصیل نمی گردد. بلکه روش معرفت آن اسرار تنها از دو راه به دست می آید:
1. روش نیکوکاران، که با برپاداشتن اقسام عبادات [نظیر نماز و روزه، دعا و...] و تداوم در شیوه های عدالت و زایل نمودن وسوسه های عادت فراهم می آید.
2. روش مقربان الهی، که با ریاضت های علمی و جهت دادن نیروهای ادراکی به سوی انوار قدسی و صیقل دادن آینه نفس ناطقه و آراستن آن (تا با اخلاق فاسد آلوده نگردد) حاصل می شود، پس وقتی انسان این راهها را طی کرد نفس او صورتهای حقایق ایمانی را می بیند و اموری را که از حواس پنهان هستند مشاهده می کند و با صفای ذاتیش آنها را تعقل می کند.»
البته این توضیح لازم است که انحصار معرفت به این دو راه در این عبارت نافی روش وحیانی از دیدگاه ملاصدرا نیست چرا که ایشان در مقدمه اسفار عالیترین طریقه معرفت خدای تعالی و علم معاد و طریقه آخرت را زانو زدن در مکتب انبیا می داند و می گوید: «من از اینکه پاره ای از ایام عمرم را در پیگیری آراء متفلسفان و متکلمان [اشاعره و معتزله] سپری نمودم در درگاه خداوند استغفار کردم... تا اینکه بالاخره به نور ایمان و تأیید خدای منان برایم آشکار شد که قیاسشان بی نتیجه و راهشان غیر مستقیم است پس زمام امورمان را به او و به رسول نذیر و منذرش سپردیم، در نتیجه به آنچه که از آنها به ما رسید ایمان آوردیم و تصدیق کردیم و دنبال این نبودیم که برای آن توجیهی خیالی ببافیم یا مسلکی بحثی بسازیم بلکه به هدایت او اقتدا نمودیم و از آنچه که نهی کرد باز ایستادیم تا امتثال امر خدای سبحان کرده باشیم که فرمود: آنچه رسول [خدا] به شما داد بگیرید و از آنچه نهی کرد باز ایستید، تا اینکه خداوند آنچه که می بایست بر ما بگشاید گشود، پس به برکت متابعت از او ما را پیروز و رستگار کرد.»
شناخت حقیقت وجود بر مبنای حکمت متعالیه در تحصیل مبانی معرفت شناسی صدرالمتألهین در مسائل ماورای طبیعی نقش محوری دارد و در نظر او ناآگاهی فرد به حقیقت وجود به سایر مسائل معرفتی او نیز سرایت خواهد کرد چنان که می گوید: «از آنجا که مسئله وجود اساس قواعد حکمی و مبنای مسائل الهی و محور محکمی است که سنگ آسیاب علم توحید و معاد و حشر ارواح و اجساد و... به گرد آن می چرخد، بنابراین کسی که از شناخت وجود محروم ماند جهل او به بسیاری از معارف الهی سرایت پیدا می کند و غفلت از آن موجب از دست رفتن زوایای پنهان معارف الهی و علم ربوبی و وحیانی و ... خواهد شد.» از این رو است که ملاصدرا در آثار فلسفی و نوشته هایش در باب مسائل الهی ابتدا به تبیین مسئله وجود و اثبات اصل اصیل اصالت وجود می پردازد لذا در ادامه مطالب مذکور می فرماید: «پس صلاح دیدم در این رساله که در اصول حقایق ایمانی و قواعد حکمت و عرفان به رشته تحریر درآوردم باب سخن را با طرح مباحث وجود بگشایم پس سخن را در آن از مباحث وجود و اثبات اینکه تنها وجود اصل ثابت در هر موجود است و حقیقت منحصر در وجود است و غیر وجود همچون عکس و سایه و شبح وجودند آغاز کردیم.» نتیجه اینکه مسئله اول در نظریه هستی شناسی ملاصدرا مسئله اصالت وجود و اعتباریت ماهیت است، چنان که در اسفار می گوید: «مبداء اثر و اثر مبداء [اول تعالی] تنها وجودات تحقیقی [عینی] هستند... نه مفاهیم انتزاعی وجود که تنها امری ذهنیند... و نه ماهیات که در ذاتشان امری مبهمند و از حقیقت وجود بویی نبرده اند.»
دوم؛ وجود حقیقتی تشکیکی و ذومراتب است؛ در فلسفه صدرایی وجود از نظر مفهومی مشترک معنوی و از نظر واقعیت و تحقق، حقیقتی ذومراتب در قوت و ضعف و کمال و نقص است و هر مرتبه ای ویژگیها و اوصاف خاص خودش را دارد. صدرالمتألهین اشتراک معنوی وجود را امری بدیهی می داند چنان که می گوید: «اماکونه مشترکا بین الماهیات فهو قریب من الاولیات.» ایشان در تشکیک وجود می گوید: «اما حمل مفهوم وجود بر مصادیق آن به تشکیک است یعنی در بعضی مراتب اولی و اول و اقدم و اشد است زیرا وجود در بعضی از موجودات مقتضای ذاتشان است و در بعض دیگر چنین نیست، در بعضی طبیعتا قدیمتر از بعض دیگر است و در بعضی وجود تمامتر و قویتر است از این رو حمل وجودی بر افرادش تشکیکی است.»
خلاصه اینکه در حکمت متعالیه صدرالمتألهین عالم وجود یک سیر نزولی دارد از عالم ربوبی و نور قیومی و جمال مطلق تا عالم جسمانی که اسفل عوالم است و یک سیر صعودی دارد از این عالم مادی جسمانی به عالم مثال یا عالم تقدیر و از آن به عالم عقول یا مفارقات. چنان که می گوید: «اجناس عوالم و نشئه های وجود سه تاست: یکی، نشئه اولی که عالم طبیعت و عالم ماده و حوادث و علم کون و فساد است. دوم، نشئه وسطی که عالم صور مقداری مثالی و صورتهای حسی [غیر مادی] است. و نشئه سوم، که عالم صور عقلی و مثالهای مجرد است.»
ادراک حقایق ماورای طبیعی به جهت علو مرتبه شان از عالم مادیات و محسوسات به لطافت قریحه و صفای درونی نیازمند است. از این رو صدرالمتألهین همچون علمای اهل سلف اصرار دارد کسی که می خواهد به باغ حکمت متعالیه قدم بگذارد باید به موارد زیر عمل کند:
اول، تزکیه:
فرد باید ابتدا به تزکیه نفس خویش بپردازد و درونش را از هواهای نفسانی پاک نماید چنانکه در مقدمه اسفار می گوید: «پس ای دوست من قبل از قرائت این کتاب به تزکیه نفست از امیال و هواها بپرداز که به تحقیق کسی رستگار شد که نفسش را تزکیه نمود و کسی زیان دید که نفسش را آلوده ساخت.» همانگونه که طهارت نفس موجب سنخیت روح با انوار معارف الهی و حضور حقایق قدسی ماورای طبیعی نزد نفس می گردد تبعیت از هواهای نفسانی موجب محرومیت انسان از معارف الهی می شود چون تبعیت از هوی ' و شهوات نفسانی نفس را از راه حق بازمی دارد و قلب را از فهم معارف محجوب می کند چون همانگونه که نور و ظلمت جمع نمی شوند علم و شهوت هم جمع نمی گردند.
دوم، اخلاص:
بر پوینده معارف ماورای طبیعی الهی فرض است که در این راه اخلاص پیشه نماید و غایتش را تقرب الی الله نماید همانگونه که علمای ربانی و حکیمان صمدانی به ویژه حکیم متأله و صدرالمتألهین این راه را طی نمودند و خداوند به برکت خلوص قلبیشان سرچشمه های حکمت را از قلبشان بر زبانشان جاری ساخت، چنان که صدرالدین شیرازی این عالم ربانی می گوید: «ما در تحقیق هر مسئله و منقح ساختن هر مطلوبی چیزی جز تقرب به سوی خدا و ملکوت اعلایش قصد نکرده ایم.»
سوم، آزاد اندیشی:
یکی از ویژگیهای خردمندان آزاد اندیشی است به ویژه کسی که می خواهد در مسائل ماورای طبیعت سیر کند باید فارغ از شهرت اقوال و کثرت افراد تنها تکیه گاهش حق و حقیقت باشد چنان که قرآن کریم می فرماید: «فبشر عباد* الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه اولئک هدی'هم الله و اولئک هم اولوالالباب؛ پس بشارت بده آن دسته از بندگانم را که سخنان را می شنوند و از بهترین آنها پیروی می کنند اینها کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و اینان خردمندانند.» (زمر/ 17- 18) امیرالمؤمنین علی (ع) نیز می فرماید: «ان دین الله لا یعرف بالرجال، فاعرف الحق تعرف اهله؛ دین خدا با تکیه به شخصیت افراد شناخته نمی گردد حق را بشناس تا اهلش را بشناسی.»
صدرالمتألهین با الهام از کلام امیرالمؤمنین در مقدمه جلد ششم اسفار که در علم الهی به رشته تحریر درآورده می نویسد: «مرد خردمند وقتی به حق رسید نه به اقوال نادرست شهرت یافته اعتنایی می کند و نه از مخالفت کردن با اعتقاد عامه مردم خاطرش رنجیده می شود و در هر بابی به درستی سخن توجه دارد نه به گوینده آن.» صدرالمتألهین از جمله حکمایی است که در پیمودن قله های حکمت و نیل به حقیقت ریاضتهای علمی و عملی را پیشه خود ساخت و در این راه نه از دشمنی دوران و کینه توزی اهل زمان بیتاب گردید و نه از تأیید و تمجید دلخوش شد، بلکه توجهش را به سوی مسبب الاسباب معطوف داشته و به سوی آسان کننده امور دشوار تضرع خالصانه نمود تا آنکه به برکت این ریاضتها و مجاهدتهای خالصانه روزنه نور حق به سویش گشوده و قلبش سرچشمه حکمت الهی گردید.
حکما در تقسیم علت ناقصه می گویند علت یا وجودی است که همان شرایط وجود و تحقق است یا عدمی که مراد فقدان موانع است، از آنجا که معرفت حقیقتی است که باید در نفس مدرک تحقق پیدا کند پس باید هم شرایط وجود مهیا باشد و هم موانع مرتفع شود. موانع معرفت دو گونه اند: دسته ای از آن به طبیعت بشری مربوط می شود و دسته دیگر موانع عارضی است. یکی از موانع طبیعی معرفت، انس به محسوسات است. هر زمان سخن از لوح قلم و کتاب گفته می شود فورا معانی محسوس آن به ذهن متبادر می شود. مثلا وقتی سخن از لوح و قلم گفته می شود فورا لوح و قلمهای متعارف امروزی به ذهن می آید در حالی که می دانیم وقتی خدای سبحان از لوح و قلم سخن می گوید قطعا غیر از لوح و قلم متعارف مادی است. پس کسی که می خواهد در مفاهیم ماورای طبیعی غور کند لازم است خود را از جمود لفظ برهاند و الفاظ را با توسع در معانی لحاظ نماید و به این نکته اساسی متفطن باشد که در وضع لفظ غایت لفظ مراد است مثلا غایت قلم نوشتن و غایت چراغ نوردهندگی است.
اما متأسفانه برخی افراد جمود بر ظاهر الفاظ و مفاهیم دارند و این جمود بر مفاهیم عرفی در طول تاریخ تفکر بشری مانع شناخت درست مفاهیم ماورای طبیعی بوده است، غافل از آنکه فلسفه مقید به قیودات استعمال لغوی و عرضی نیست چنان که صدرالمتألهین می گوید: «جماعتی از گفتن اینکه خدای تعالی موجود است یا معدوم پرهیز کردند چون گفتند این الفاظ بر صیغه مفعول ساخته شده است و خدا منزه از اینگونه اطلاقات است، در حالی که حل مشکل الفاظ در علوم و معارف آسان است، چرا که بسیاری از الفاظ بلکه همه الفاظی که در توصیف خدای تعالی به کار می رود مراد از آنها معانی هستند که برتر و بالاتر از آن چیزی هستند که اسامی عرفی به ازای آنها وضع شده اند. پس همانگونه که مراد از سمع و بصر که بر حسب توقیف شرعی در مورد خدای تعالی بکار می روند معانی وضعی آنها مراد نیست چون خدای تعالی منزه از جسم داشتن و ابزار جسمانی است، به همین ترتیب معانی علم و قدرت و وجود و اراده در مورد خدای تعالی برتر و بالاتر از آن معنایی است که عامه مردم می فهمند، در حالی که چاره ای نداریم جز اینکه خدای تعالی را با همین الفاظی که معانیشان بین خدا و خلق مشترک است توصیف نماییم اما توجه داشته باشیم که صفات او معرف ذات او هستند و از معنایی که در مورد ممکنات تصور می کنیم دورند. البته این سخن مربوط به صفات حقیقیه اوست.» ملاصدرا در بحث نفس اسفار نیز موانع معرفت به حقایق ماورای طبیعی را متذکر می شود و این موانع را به پنج دسته تقسیم می کند که می توان اولی را طبیعی و بقیه را عارضی دانست:
1. نقصان جوهر ذات مدرک قبل از آنکه قوی شود؛ مثل نفس کودک و آنهایی که رشد فکری پیدا نکرده اند.
2. خباثت نفس و تاریکی درون؛ این کدورت از دنیادوستی و گناه در نفس حاصل می شود و هر قدر که ظلمت بیشتر باشد مانعیت آن برای کسب معارف الهی بیشتر خواهد بود، چون هر حرکت و عملی که از انسان سر بزند اثری در ذات نفس باقی می گذارد. پس هر سرگرمی به امور حیوانی مثل نقطه سیاهی است که بر روی آینه نقش بسته باشد و کثرت این سیاهیها موجب حجاب نفس از تابش انوار ملکوتی در آن می شود.
3. رویگردانی از صورت مقصود و غایت مطلوب؛ توضیح اینکه صالحان و مطیعان اگرچه نفس پاک دارند لکن چنین نیست که عالم به معارف الهی باشند زیرا برخی از آنها در طلب این معارف نیستند و در مسیری که به جانب ملکوت گشوده شده است سیر نکرده اند یعنی در معارف الهی و آیات ربوبی تفکر و تعمق ننمودند تا معرفت تحصیل کنند.
4. حجاب پذیرش اعتقادات عامیانه ای که از کودکی از روی تقلید و حسن ظن برای انسان حاصل شده است؛ این اعتقادات بین او و حقیقت حق حایل می شود و در نتیجه او را از دریافت حقایقی که مغایر اعتقادات تقلیدی اوست مانع می گردد.
5. غفلت از اصول و روشهای تحصیل معارف عقلانی؛ چنین نیست که هر طالب علمی از هر راهی که خواست به مقصود نایل آید بلکه تحصیل علم با تفکر یعنی یادآوری معلومات گذشته و ترتیب مقدمات متناسب با مطلوب میسر می شود، پس جهل به اصول معرفت و کیفیت مرتب نمودن مقدمات به وجهی که متناسب کشف مجهول باشد مانع از علم به حقایق مجرد عقلی است.
صدرالمتألهین پس از برشمردن این موانع می گوید: «پس وقتی این حجابها و مانعها از قلب انسان یعنی نفس ناطقه برطرف شد چهره ملک و ملکوت [باطن عالم محسوس و اسرار پوشیده از حواس] و حقیقت هستی آنگونه که هست برای او ظاهر می شود.» به امید آنکه خداوند ما را در پیمودن صراط مستقیم معرفت توفیق عنایت فرماید.
فلسفه اسلامی مکاتب ملاصدرا شناخت ماوراء الطبیعه نظریه حکمت متعالیه تزکیه نفس