سعه فکر
گاهی گفته می شود که علوم عقلی (حکمت و فلسفه) از یونان گرفته شده و بهره گیری کسانی چون علامه از این علوم نیز درست نیست! در پاسخ باید گفت: انبیای الهی دینی را که برای هدایت انسان و جوامع بشری آورده شده، تبیین کرده اند. پیامبران ابعاد مختلف (مانند اخلاق، فقه، حقوق، علوم اجتماعی و سیاسی) این دین را که همان اسلام است و ارکان آن از «توحید»، «نبوت» و « معاد» تشکیل می شود، با ابزار عقل، جدال احسن، موعظه حسنه و.... تبیین و تبلیغ کرده اند تا جامعه بشری به کمال لایق نایل آید.
فلسفه اسلامی، همان تفکر عقلی دین است که درباره بود و نبود اشیا به طور عام (نه خاص که ویژه علوم تجربی و مانند آن است) نظیر وجود خدا، قیامت و نبوت گفتگو می کند. آیا جز این است که برای اثبات مبدا عالم و اینکه آن مبدا واحد و احد است و برای هدایت مردم، پیامبر می فرستد، از برهان عقلی و ره آورد عقل قطعی مدد می گیریم؟ آیا این عقل قطعی نیست که حکم می کند پیامبر باید دارای معجزه باشد و برای شناخت نبی باید معجزه او را بررسی کرد، زیرا بسیاری از متنبیان، داعیه مقام بلند نبوت را در سر می پرورانند؟ و آیا تشخیص اعجاز که راه علم حصولی ندارد و قابل تعلیم و تعلم نیست تا کسی با درس خواندن صاحب معجزه گردد، بلکه به قداست روح انسان کامل معصوم و خلیفه الهی وابسته است، از علوم غریبه ای که مانند دانشهای قریب، از سنخ عقل برهانی است؟ و آیا اثبات تلازم بین اعجاز و حق بودن دعوت مدعی نبوت و صدق بودن دعوای او غیر از راه عقل امکان دارد؟
غرض آنکه چون معجزه، کاری خارق عادت و شبیه علوم غریبه است، آیا جز با عقل برهانی می توان گفت «سحر» با معجزه پهلو نزند، دل خوش دارد؟ آیا جز این است که ما با معیارهای عقل قطعی، بین اعجاز و علوم غریبه (سحر، جادو، شعبده، ریاضت، کهانت، طلسم و مانند آن) فرق می گذاریم؟
با این بیان، می توان حکیمان الهی را که در راه استواری پایه های دین با عقل می کوشند، شاگردان بی واسطه یا با واسطه پیامبران الهی به شمار آورد و آنچه از مسائل معرفتی، ارزشی و اعتقادی که به بیان و بنان آنها درآمده، همه را از دستاوردهای وحیانی دانست.
بنابراین محصور شدن در برخی از علوم و کنار گذاشتن علوم دیگر به بهانه اینکه از سرزمین و دیار دیگری آمده، پسندیده نیست، بلکه باید محصلان و جستجوگران دانش از مدرسان و صاحبان علوم، از جمله حکیمان الهی نیز بهره جویند. هیچ علم و فکری مختص به زمان، زمین و زبان خاصی نیست تا متفکران جویای دانش، خود را از آن محروم سازند، پس باید با فراگیری علوم مختلف و با توجه به داشته های علمی خود و با مدد از پرسش فراگیر که تنها راه گشودن مخازن و گنجینه های علوم است، زمینه های رشد و ارتقای گستره علوم از یک سو و بالندگی آنها از سوی دیگر فراهم شود.
سرزمینهای دیگر قلمرو تعلیم انبیای سلف بوده و شاگردان فراوانی تربیت شده اند که پیوند با آنها به معنای ارتباط با پیامبران گذشته است. البته شاگردان عادی همه ره آوردها را به ارث نمی برند و مصون نیستند.
شیخ اشراق در این باره به زیبایی می گوید: «هرگز در وقف نامه ای دیده نشد که بر اساس آن، علم و دانشی وقف مردم، زمان و زمین مخصوص باشد. به این جهت هر کس آن را بیابد، در آن تصرف کند و در هر روزگاری مسئله و قاعده جدیدی بر آن افزوده شود.»
این رشد و بالندگی بر اثر تحقیق و پرسشگری، در فلسفه یونان پس از ورود به سرزمین مسلمانان روی داد، چنان که استاد علامه رحمة الله می فرماید: «مسائل فلسفی ای که از یونان به حوزه اسلام منتقل شد، حدود دویست مسئله بود که در حوزه اسلام به هفتصد مسئله رسید.»
البته باید به این نکته توجه داشت که رشد، تکثر و تحول علوم، آنی و یکباره نیست، بلکه مانند روزی انسان، به تدریج صورت می گیرد، چنان که خدای سبحان فرمود: «و فی السماء رزقکم و ما توعدون*... انه لحق مثل ما انکم تنطقون؛ روزى شما و آنچه وعده داده شدهايد در آسمان است.... واقعا او حق است همان گونه كه خود شما سخن مى گوييد.» (ذاریات/ 22- 23)
آیه از یک جهت بدین معناست که مانند سخن گفتنتان که امری حتمی است، روزی شما هم مسلم است؛ اما از جهت دیگر به این معناست که همان گونه که به تدریج سخن می گویید، روزی شما هم تدریجا از آسمان معرفت تنزل می یابد؛ یعنی انسان به تدریج مطالب ذهنی خود را بیان می کند و هرگز همه مکنونات قلبی، یکباره از زیان کام یا زبانه قلم خارج نمی شود و نیز به تدریج می آموزد و همچنین متدرجا می خواند و می شنود.
حفظ معیارها
مطلب مهم درباره استفاده از آرا و افکار دیگران این است که به بهانه اخذ حکمت، نباید بدون بررسی و تحلیهای لازم، درهای هر علم و فکی را باز کرد و سپس بدون توجه به معیارهای الهی، آنها را در عرض آموزه های انبیا قرار داد، بلکه باید علوم و آموزه های بشری، پیش از پذیرش، دقیقا با معیارهای قرآنی و روایی از یک سو و براهین متقن عقلی از سوی دیگر مورد سنجش قرار گیرد و سپس درباره قبول و نکول آن تصمیم گیری شود.
شیخ اشراق در مطارحات مطلبی را بیان کرده اند که صدرالمتالهین بخشی از آن را در کتاب اسفار آورده است: «عده ای در بین مسلمانان برخاسته اند که نه اسلام را به خوبی شناخته اند نه حکمت اسلامی را. آنان شیفته افکار یونانیها هستند و تصور می کنند هر چه از دروازه یونان صادر شود و نام یونانی داشته باشد، فلسفه است و هر کس یونانی است، فیلسوف است و باید به کتابها و مطالب آنها بها داد.»
این ناآشنایان به فلسفه که گرایش بیجا یافته و به بیراهه رفته اند، با ایستادگی حکمای الهی مواجه شدند. آنان بر خلاف چنین افرادی، معتقد بودند که هر چه از یونان آمده است، فلسفه نیست و هر یونانی را نمی توان فیلسوف دانست. نباید هر مطلبی را که از دروازه های یونان صادر شود، قبول کرد، بلکه باید آنها را با معیارهای قرآنی و روایی و نیز براهین عقلی سنجید، بنابراین به رغم اینکه نباید مطالب حق را حتی اگر از یونان و دیگر سرزمینها آمده است، به صرف خارجی بودن رد کرد، مطالب ارائه شده از سوی خارج مرزها را نیز نباید بدون ارزیابی و لحاظ شرایط لازم، پذیرفت.
متاسفانه این شرایط در دورانی از تاریخ رعایت نشد و عده ای نتوانستند از عهده مراعات شرایط و حرمت گذاری موازین مختلف شرع برآیند و در نتیجه، حرمتها رعایت نشد. البته این سستی، دو سویه بود؛ هم حرمت حکمت محفوظ نماند و هم حیثیت برخی پاسداری نشد و این بی مهری دو سویه باعث مهجوریت علوم عقلی شد.
البته برخی از اهل معرفت، مانند ابن عربی، واقعا قدرشناس فقها بوده و برخی اقدامات آنان را در منع گسترش بی رویه فلسفه، تایید کرده اند. ایشان در این باره گفته اند: «کار فقها در این باره که اجازه ندادند همگان در این گونه علوم وارد شوند، شایسته است، زیرا این علوم از حس، خیال و وهم و نیز از لفظ و استظهار دور است و سهل التناول نیست.»
نظیر این بیان که فراگیری و فهم علوم عقلی در آبشخور فهم همگان در نمی آید، از سوی مرحوم بوعلی نیز مورد تاکید قرار گرفته است: «جل جناب الحق عن ان یکون شریعة لکل وارد او یطلع علیه الا واحد بعد واحد.» (شرح الاشارات و التنبیهات، ج3، ص 394)
از این رو هرگاه حکیمی جانب دانشوران دیگر را رعایت کرده، موفق بوده است. حکما و آیات عظامی مانند مرحوم میرداماد، شیخ بهائی، حکیم سبزواری و حاج شیخ محمدتقی آملی و حاج شیخ احمد آشتیانی و... از این گروه بودند. آنان افزون بر فلسفه، در فقه نیز مجتهد مسلم بوده اند، به طوری که تالیفات و تقریرات فراوانی در فقه از آنان به ارمغان رسیده است.
عرضه بر قرآن
استاد علامه قدس سره به معنای واقعی، یک «فیلسوف متاله» بود. ایشان حکمت الهی را در خدمت قرآن کریم و عترت طاهرین (ع) آموخت و به این سبب، قرآن کریم را برای فهم صحیح و پذیرش مسائل مختلف فلسفی و عرفانی به صورت یک میزان در نظر می گرفت، از این رو مسائل مختلف این علوم را بر معارف قرآن کریم عرضه می کرد؛ آن گاه هر چه را با آن مطابق بود، می پذیرفت و هر چه را با آن مطابق نبود، رد می کرد و سر نکول و قبول را نیز تبیین می کرد تا معلوم شود چرا مطلبی حق است و مطلبی باطل؛ مثلا استاد علامه رحمة الله در باب خداشناسی به برهان صدیقین اشاره می کند و آن را به گونه ای خاص تبیین می کند و سپس برای تحلیل قرآنی آن به آیه ای از سوره یوسف «اءنک لانت یوسف؛ آيا تو خود يوسفى.» (یوسف/ 90) اشاره می کند و این تبیین را به روایت عبدالاعلی که در رسالة الولایه از سوی ایشان مورد تاکید قرار گرفته، مستند می سازد.
در مثال دیگر درباره وحدت شخصی وجود به آیه 3 سوره حدید «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن؛ اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چيزى داناست.» استدلال می کند. درباره معرفت نفس نیز که از مباحث مهم عرفانی است، بر آیه 105 سوره مائده «علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد به خودتان بپردازيد هرگاه شما هدايت يافتيد.» تاکید می کند و همچنین در طی مباحث مربوط، حدیثی را از اهل بیت (ع) نقل می کند که بیانگر راه شناخت نفس است (ر.ک: المیزان، ج6، ص163 -178). آنچه در رساله علی (ع) و الفلسفة الالهیه آورده اند، نمونه ای از سیره علمی ایشان است.
فلسفه اسلامی سید محمدحسین طباطبایی اندیشه قرآن حکمت خداشناسی