کشف حقیقت، نقش و جایگاه دین در گرو شناخت ماهیت، مسئولیت، و آغاز و انجام انسان و عنصر حیات و نگاهی اجمالی به نظام آفرینش و ارتباط میان این امور است. از منظر مؤمنان، داعیان دعوت حق، راهیان راه انبیاء، سالکان مسلک رسولان، عالمان و اندیشمندان آزاد اندیش، انسان نه اینکه موجود ناشناخته ای نیست بلکه برای معرفت خویشتن و پدیده های اطراف خود دارای ابزار شناخت و معرفت است و به تعبیر قرآن از سمع، بصر و قلب برخوردار می باشد. انسان همانگونه که بر پایه قوانین و سنتهای الهی از نظر مادی، دورانی را طی می کند و در مسیر تکامل بدون دخالت خود، گام هایی را بر می دارد و بعد از سپری نمودن دوران نهد و در آن مراحل کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی و کهنسالی را طی می نماید. از طرف دیگر استعدادهای ذهنی، درونی و روانی او بر اساس آموزه ها، الگوهای موجود، سیستم تعلیم و تربیت و فرهنگ و آداب رایج، رشد و نمو می کند وبا توجه به تفاوت و نوع آنها شخصیت ویژه ای را برای او شکل می دهند. از طرف دیگر حیات و زندگی به طور عمومی به چهار شکل تبلور پیدا نموده و می نماید و بنابر تقسیم بندی که استاد ناصر سبحانی انجام داده اند به:
الف- حیات گیاهی، که دارای دو ویژگی رشد و تولید مثل می باشد.
ب- حیات حیوانی، که از سه ویژگی رشد، تولید مثل و حرکت برخوردار می باشد.
ج- حیات انسانی، که دارای چهار ویژگی رشد، تولید مثل، حرکت، علم و اراده می باشد.
جهان هستی نیز بنابر آیات قرآنی و تحقیقات علمی تابع مجموعه ای از قوانین و مقررات دقیق است و گردش زمین و ماه و خورشید و دیگر مجموعه های کیهان و تحولاتی مانند شب و روز و فصل ها و رشد و نمو گیاهان و درختان و... بر پایه آن قوانین دقیق صورت می پذیرد. با این نگاه اجمالی به انسان، حیات و هستی، به این نتیجه می رسیم که منهای بخش ذهنی، فکری و ارادی انسان، بقیه امور متعلق به او تقریبا به طور خودکار و سیستماتیک برخاسته از اراده خداوند و به وسیله قوانین و سنت های تغییر ناپذیر اداره می شوند. از آنجا که خداوند انسان را برای سه هدف:
1- عمران، سازندگی و بالندگی:
«هو أنشاکم من الارض واستعمرکم فیها؛ او شما را از زمين پديد آورد و در آن شما را استقرار داد.» (هود/ 61)
2- عبادت، بندگی و اطاعت:
«و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛ و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند.» (ذاریات/ 56)
3- خلافت، انجام مسؤلیت های محوله از جانب خداوند.
«إنی جاعل فی الأرض خلیفة؛ من در زمين جانشينى خواهم گماشت.» (بقرة/ 30) آفریده است قیام و اقدام به سازندگی، بندگی و ماموریت الهی.
همگامی با سیر حرکت حیات و نظام هستی
سیر تکاملی فکری، معنوی و اخلاقی انسان به مجموعه ای از قوانین، بایدها و نبایدهایی که اصول و ثوابت آن لزوما همچون قوانین حاکم بر هستی و حیات باید استوار و تغییر ناپذیر باشند نیازمند است. از آنجا که توانایی های قانون گذاری و تشریع انسان برای خود تحت تأثیر شدید محدودیت های زمانی، مکانی و متأثر شدن از عواملی مانند نوع خاص تعلیم و تربیت، فرهنگ، نژاد، گرایش ها و منافع و مصالح قرار دارد و لزوما نمی تواند قوانین و رهنمودهای اصولی را با توجه به گذشته، حال و آینده ارائه دهد. و بارها در تاریخ حیات بشری چنین چیزی را تجربه نموده و به شکست، و بن بست و گاهی به فاجعه های وحشتناک انجامیده است.
در نتیجه این خداوند علیم و حکیم است که بر اساس علم و حکمت و تدبیر خویش رهنمودهایی کلی و ثوابت لایتغیر را به عنوان دستورالعمل هایی در جهت رشد و تکامل فکری، معنوی، اخلاقی، عملی و ارادی انسان ها فرا راه ایشان قرار داده و در کنار آن رهنمودهای کلی و ثوابت لا یتغیر، احکام جزئی و دستور العمل های متغیری را برای پاسخگویی به تحولات مختلف و پدیده های جدید و همراهی با سیر تکاملی حیات بشری مقرر نموده است. آن رهنمودها و دستورالعمل های اسلام، از آنجا که برخاسته از علم و تدبیر و حکمت مطلق بری از عیب و نقص خداوند می باشد به تمام معنی با ساختار شخصیتی انسان و تعامل او با دیگر انسانها و پدیده ها، سازگاری و هماهنگی تام و تمام دارند و انسان را با سیر، حرکت و تکامل مادی و معنوی آفرینش همراه و همگام می گردانند.
نقش دین را در ارتباط با انسان می توان به عوامل مؤثر بر رشد گیاهان و درختان مانند: آب، خاک، و انرژی خورشید تشبیه کرد که میوه آن اصلاح باورها، رویکردها، رفتارها و عمل به مسئولیتهای سازندگی، بندگی و جانشینی خداوند است. همچنین می توان مجموعه رهنمودهای دینی را به مجموعه قوانین و مقررات حاکم بر امور راهنمایی و رانندگی در شهرها و جاده ها و وجود چراغ های قرمز، سبز، زرد، گردش به چپ و راست و عواقب ناشی از پایبندی و عدم پایبندی آنها تشبیه کرد. از طرف دیگر با توجه به تحولات گسترده و پیشرفت های عظیم در ابعاد گوناگون صنعتی، علمی و فکری زندگی بشری و مطرح شدن گونه های بسیار زیادی از روابط اجتماعی، اقتصادی سیاسی و... بشریت بیش از پیش به باید و نبایدها و تصفیه و پالایش پدیده ها و سبک و سنگین نمودن آنها نیازمند است.
از آنجایی که در سیستم های غیر اسلامی تقریبا آن پدیده ها را اقشار مختلفی از مردم پدید می آورند و در رابطه با آنها سود و زیان های مادی و معنوی مترتب می شوند و منتفعان از آنها دفاع می نماید و متضرران در مخالفت با آنها قد علم می کنند، و هر یک به دنبال تقنین قوانینی در راستای جلب منافع و دفع مضار از خویشند و گونه های بسیاری از قوانین متضاد در بسیاری از کشورها و حتی در ایالت های یک کشور ملاحظه می نماییم و در موارد زیادی حتی به یک قانون متفاوت، عملکردهای مختلفی وجود دارد و عملا بسیاری از جامعه ها در گذشته و حال به بدترین شکل ممکن از جانب تصمیم گیری ها و قانون گذاری ها یک جانبه نژادی، طبقاتی، جغرافیایی و... زیان دیده اند. شریعت دیر یا زود به این نتیجه خواهد رسید که انسان قرار گرفته در دایره جهالتها و منفعت طلبی ها، خودخواهی ها و نژادپرستی ها و مجالس برخاسته از اعمال نفوذ احزاب و سازمان های سیاسی و اقتصادی وابسته به طبقات خاصی از جامعه بشری، نمی تواند پاسخگوی نیاز جامعه ها به قانون گذاری سازگار با طبیعت بشری و زندگی و تکامل صحیح انسان ها با یکدیگر و پدیده های متجدد و متغیر باشند و تنها راه رهایی را از تبعیت از آن قوانین وضعی (که در واقع نوعی از عبودیت انسان برای انسان در قالب قوانین یکطرفه و ستمکارانه است) بازگشت به احکام ثابت و متغیر دین خالص خداوند است که معنای آن بازگشت به توحید و یکتا پرستی و عدمتبعیت انسان از انسان می باشد.
در اینجا این پرسش ممکن است به ذهن برسد که دین چگونه و از طرف چه اشخاصی و یا ارکان هایی و با بهره گیری از چه راهکارهایی می تواند برای امور و پدیده های بسیار گسترده زندگی بشری قانون وضع کند و چه تضمینی برای اجرا و تبعیت از آنها وجود دارد؟ پاسخگویی به این پرسشها بسیار مفصل و گسترده است و در ارتباط با سیستم های سیاسی، قانون گذاری، اجرایی و زمینه های عقیدتی تبعیت از آن باید در فرصت و زمان دیگر سخن گفت. در اینجا تنها به طور اجمالی به این موضوع اشاره می شود که اسلام با هدف خیر، رفاه، پیشرفت، سربلندی، سعادت مادی، معنوی، دنیوی و اخروی انسان از جانب خداوند فرود آمده و نمونه ای از آن در عصر نبوت و خلافت راشده واقعیت پیدا کرده است، و از بهره گیری علمی و کارشناسانه از تمامی دست آوردهای اندیشه و تحقیق و تجربه بشری برای اداره سیستم سیاسی، اقتصادی و در جهت رفاه و آسودگی فردی، اجتماعی و مادی و معنوی استقبال می نماید. و برای هرچه بهتر اداره شدن آنها از پیشرفته ترین روشهای قانون گذاری البته بر پایه اصول و ثوابت دین بهره می گیرد و برای پاسخگویی به پرسشهای مطرح شده در ارتباط با پدیده های سیاسی، اقتصادی و... از خبره ترین کارشناسان و حقوقدانان و جامعه شناسان به روشی گروهی و سازمان یافته و پس از کار تحقیقاتی گسترده استفاده می نماید و با توجه به شناختی برگرفته از وحی که از "انسان و هستی و زندگی" دارد، علمی ترین و پیشرفته ترین و سازگار ترین قوانین و رهنمودها را فرا راه بشریت تشنه عدالت و سعادت قرار می دهد.
1- میزان دخالت دین در سعادتمند شدن جامعه بشری چقدر است؟
2- آیا تکنولوژی مورد تائید دین است؟
3- نقش دین در ترغیب به بهره وری از مواهب طبیعی چیست؟
مکتب هایی که خطوط بایستگی و شایستگی جامعه انسانی را چه در قلمرو زندگی این جهانی و چه در حیات جاودانی ترسیم می نمایند، خطوط کلی خواهد بود نه ورود در مسائل جزئی. اما شناخت آن خطوط کلی و قرار گرفتن در جریان جزئیات و تطبیق کلیات بر آنها، به عهده خود مردم است و به همین دلیل می گوییم: مکتب اسلام دو جنبه دارد:
الف:جنبه پیشروی
ب: جنبه پیروی
به همین جهت همه آموزه های دین مربوط به نیازهای ثابت مادی و معنوی انسانها است، مکتب اسلام با جنبه پیشروی، انسانها را رو به کمال تشویق می کند و اما در جزئیات و موضوعات و انتخاب طرق زندگی [مادامی که مخالف عقل و مقررات ثابت شده اسلامی نباشد] مکتب اسلام خواسته های معقول مردم را امضا، نموده و به اصطلاح رویکرد پیروی دارد و شاید به همین علت است که اسلام تازگی و سازندگی خود را در ذات خود دارد و در نتیجه جاودانگی مقتضای ذات آن است. اگر فرد یا جامعه ای به علل مختلف فاقد استعداد لازم باشد، در این صورت هیچ خللی بر کمال دین وارد نمی آورد.
البته جامعه بشری ممکن است بدون شریعت اسلامی نیز برقرار باشد. اما بر اساس مبانی دینی معتقدیم نیاز انسان [به جهت استعدادهای بسیار متنوعی که دارد] به هدایت فکری از طریق خالق هستی ضرورتی غیر قابل انکار است. زیرا هدف حیات انسان منحصر در زوایای حیوانی نیست.
هنگامی که زندگی اجتماعی برای او ضروری شد؛ زمانی محتوایی این زندگی مستند به سیاست عقلی است و گاهی مستند به شریعت الهی است اما هنگامی که آن مستند به سیاست عقلی است، منافعش تنها در دنیا،حاصل می گردد. بنابراین، قوانین شریعت اسلامی مجموعه ای از احکام شرعی و آداب اخلاقی و قوانین طبیعی است که مراعات آن دنیای جدیدی را پیشروی انسان باز می کند، در نتیجه زندگی بر مبنای دین از زندگی بر مبنای تعقل محض [اگر امکان پذیر باشد]، کاملتر و جامعتر خواهد بود. جامعیت زندگی دینی از آن جهت است که سعادت هر دو جهان را تامین می کند. اما زندگی بر مبنای سیاست غیر دینی این فرجام اندیشی را ندارد.
در آن هنگام که نیازهای اساسی جامعه بشری شکل می گیرد، موجب ابداع و ابتکار صنعتی می شود تا نیازهای خودرا مرتفع نماید، قرآن نیز تاکید کرده است «و اعدوا لهم مااستطعتم من قوة؛ و هر چه می توانید قوای خود را برای دفاع از حیات و شرف و کرامت خود در برابر دشمن آماده کنید.» (انفال/ 60) در گذشته عده ای ساده لوح می کوشیدند اصول همه ابتکارات و تکنولوژیهایی که بشر به آنها دست یافته است، از قرآن و احادیث استخراج نمایند و این یک کار بیهوده ای بود، زیرا وظیفه مستقیم مکاتب آسمانی و منابع معارف دینی این نیست که برای بشریت، علوم ریاضی، فیزیکی، شیمی، گیاه شناسی، زمین شناسی را با تمامی مسائل و قوانین آنها تعلیم بدهند، آنچه که وظیفه دین است، تعلیم بشریت در عرصه «حیات معقول» و آموزش همه نیازهای اصیل و بنیادی او است. اما کمیت و کیفیت آن، موکول به حواس، تعقل، انواع درک، دریافتهای اکتشافی و انواع تکاپوها است که خداوند این سرمایه را به بندگان خود عنایت فرموده است.
همانگونه که لزوم و کیفیت آماده کردن وسیله برای کشاورزی، ابزار خاص برای ساختن مسکن و تهیه انواع دواها برای معالجه بیماریها، وظیفه پیامبران و کتب آسمانی نیست، چنانکه بیان طرق به وجود آوردن انواع تکنولوژی ها، ساختن کامپیوترها، تجزیه، تحلیل ذرات اتمی و غیره... به عهده دین نیست. پس هر کس که توانایی تهیه و تنظیم علوم و تکنولوژی مزبور را داشته باشد [اعم از دولت، جامعه و فرد] و با این حال اقدام نکند، به لحاظ تفکر دینی مسئول و مجرم محسوب می گردد. از این رو وضعیت اقتصادی و معیشتی ثابتی در تمام دوره ها برای انسان نمی توان در نظر گرفت و اسلام نیز بر همین اساس علم اقتصاد ثابتی را برای حیات بشری معرفی نکرده است، اساسا هیچ مکتب یا علمی نیز نمی تواند این شیوه را دنبال نماید. زیرا ذات علم متناسب با شرایط و اوضاع زمان در تغییر و تحول است. در عین حال اسلام از دو جهت بر دانش های مورد نیاز جامعه نظارت دارد؛
الف: به لحاظ نظام فقهی و حقوقی
ب: به لحاظ نظام اخلاقی
و به این جهت سیستم اقتصاد اسلامی مانند فقه و فلسفه اسلامی باز است. لذا آن علم و دانشی، فرصت ظهور و بروز در جامعه اسلامی می یابد، که خود را با قواعد اخلاقی و فقهی و حقوقی اسلامی هماهنگ کند. با این اوصاف برای دین در برابر دنیای جدید چالشی نخواهیم داشت.
بعضی از متفکران غربی و پیروان آنان جایگاه دین را تغییر داده و آن را از همه پدیده ها و شئون حیات مادی و معنوی تفکیک کردند و در حقیقت با این اقدام قهرمانانه!! هویت دین را از موجودیت انسانی جدا کردند و به قول مردان خردمند مغرب زمین، انسان را تا حد دندانه های ماشین ناآگاه پایین آوردند و برای دلخوش داشتن او دست به دامان اپیکوریان شده، با سرخوشی و مستی و تخدیر او را سرگرم نمودند، تا آنجا که به قول مولوی: ذکر و فکر او را به پایین کشاندند. حتی بعضی ها کار را به آنجا رساندند که با کمال وقاحت بگویند: اندیشه یک نوع بیماری است. در حالی که دین به اندیشه و اندیشیدن بهای فراوانی داده است. البته این سلاح مخرب هویت انسانی در کارگاه فکری امثال سارتر تیز می شود که معتقد است: «انسان تاریخ دارد و نهاد ندارد.» همه آن آیات قرآنی که دستور به مطالعه و بررسی جهان هستی می دهند، برای آن نیست که چند رشته دانش مجرد از عمل و سازندگی را به دست بیاوریم و اسم آن را دنیای جدید بنامیم.
بلکه در این دنیا باید شخصیت آدمی به ثمر برسد و این به ثمر رسیدن سنتز یا محصولی از علوم و معارف و گسترش «من انسانی» بر جهان عینی است که بدون ساختن جهان برای بهره برداری در حیات معقول امکان پذیر نیست. تلاش مسلمانان برای به دست آوردن بهترین ابزارهای توسعه زندگی ایده آل؛ هیچ تعارضی با اصول اسلامی ندارد. امام باقر (ع) فرموده: «انی لا بغض الرجل ان یکون کسلانا عن امر دنیاه و من کسل عن امر دنیا، فهو عن امر آخرته الکسل؛ من دشمن می دارم مردی را که در امر زندگی دنیوی افسرده و کسل باشد و هر کس در زندگی دنیوی کسالت داشته باشد آن شخص در امور اخروی کسل تر است.» (الفروع من الکافی، 5/85) امروز ما شاهد بروز یک نظام عالی حقوق جهانی بشر از دیدگاه اسلام هستیم که با تکیه به نصوص و قواعد مستند به نصوص الهی و به جوامع بشری عرضه می شود، پیشرفت تکاملی بشر نه با گسترش فراگیر تکنولوژی است و نه به واسطه علم برای سلطه گری و نفع گرایی و لذت پرستی، بلکه به وسیله اخلاق والای انسانی است تا از این طریق فرهنگ انسانی را به فرهنگ اسلامی نزدیک سازد.
واژه «توسعه» که معادل آن در زبان انگلیسی (Development) است، یک واژه کاملا گمراه کننده و فریبنده است. در واقع مفاد این مفهوم حکایت از یک نوع وسعت یافتن در سطح می کند و به همین جهت هیچ دلالتی بر وسعت یافتن در «عمق» و به عبارت دقیقتر رشد خودجوش و درونی یک جامعه ندارد. این دام و سرابی که از آن با عنوان توسعه یاد می شود، کاملا متناسب است با برخی از روشهایی که به آراستگی ظاهر و تخریب باطن یک جامعه منجر می شود. معمولا در کشورهای جهان سوم، بعد از تغییر گروه «مرجع» و نفی «سنت و هویت خود»، اهداف توسعه مطرح می شود و همین اهداف به افراد کم تجربه که نسبت به غربی ها احساس حقارت می کنند تلقین و از طریق آنها در برنامه ریزی کشورها برای تعیین سطح توسعه تدوین می گردد. مثلا کسانی چون دانیل لرنر در تعیین ضوابط توسعه جوامع به معیارهای «کمی» ذیل اشاره می کنند.
1- میزان گسترش شهرها.
2- میزان باسوادی.
3- استفاده از وسایل ارتباط جمعی مانند، روزنامه و کتاب و تلویزیون و رادیو.
4- میزان مشارکت در انتخابات.
البته گو اینکه برخی از این ضابطه ها در شرایطی خاص، گویای اطلاعات مفیدی برای بخشی از جامعه می توانند باشند، اما قطعا این ضوابط به هیچ وجه برای سنجش میزان پیشرفت و رشد و تعالی حقیقی یک جامعه حتی در کمترین حد نیز کافی نیستند. از این نکته نیز غافل نباشیم که در مورد مفهوم و محتوای واژه پیشرفت (Development) (که در جامعه ما از آن به توسعه تعبیر می شود) هیچ اتفاق نظری حتی در محافل علمی به اصطلاح دنیای جدید (اروپا و آمریکا) وجود ندارد. هنوز معلوم نیست مراد از رشد و توسعه، رشد تکنیکی است یا رشد معنوی یا رشد بیولوژیکی یا رشد سیاسی و یا ترکیبی از اینها. اما اگر ما معیارهای پیشرفت و رشد یک نظام اجتماعی را عبارت از، امکان ارضای نیازهای اساسی، کاهش پیچیدگی اجتماعی، نظم اجتماعی، کمک به همنوع، توافق و وحدت ارزشی، انسجام اجتماعی (صرف نظر از نابرابریهای اجتماعی) بدانیم.
به نظر می رسد هیچ یک از معرفهای کمی که اشخاصی چون آقای دانیل لرنر مطرح می کردند، در ارزیابی این مقولات اساسی، کامیاب و موفق نخواهند بود. آن توسعه ایده آلی که ما باید به دنبال آن باشیم نوعی توسعه در عمق و به تعبیر قرآن، رشد و تعالی یافتن است. توسعه ایده آل توسعه و پیشرفتی است که در آن سطح تفکر و فرهنگ افراد بیشتر از سطح بهره وری از ابزارشان است اما توسعه در مصداق امروزیش به گونه ای است که سطح دارایی ابزاری افراد بسیار بسیار بالاتر از سطح دارایی فکری و فرهنگی آنها است، در نتیجه همه چیز برای چنین افراد و جوامع تبدیل به ابزار می شود فعالیتهای ابزاری تبدیل به هدف می گردد.
متاسفانه آنچه که توسط غربیها (مراد سرمایه داران غربی است) به عنوان الگوهای توسعه به کشورهای جهان سوم القأ می شود، همان بعد مادی و ارزشهای مادی توسعه است. که رویکرد صرفا «مصرف کننده» دارد؛ مصرف کننده فرهنگ غرب، تکنولوژی غرب، سیاست غرب، تفکر غرب و دیگر شئون زندگی سرمایه داری و صنعتی غربی. ممکن است دین با چنین رویکردی چالش داشته باشد. اگر دنیای جدید را به معنایی توسعه یافتگی بدانیم در این صورت دین اسلام نه نتها مخالف توسعه در عمق نیست بلکه به بخش دوم آن (توسعه در سطح) نیز ساختار و مدل می دهد. لذا پاردوکسی مشاهده نمی شود، تا بین دین و دنیای جدید عدم سازگاری حاکم گردد.
به نظر نگارنده نه تنها دین از یک ساختار و نظام درونی مستحکمی برخوردار است بلکه این دنیای جدید است که در مواقع متعدد از درون گرفتار نقاط کور و ابهام های فروان در عرصه های مختلف است. در چنین دنیای جدیدی حرکت در چارچوب سیاست دین؛ راهبردی است که حتی مورد توصیه عقلانیت جامعه بشری نیز قرار می گیرد.