نام یا سرگذشت حضرت ایوب (ع) در چندین سوره از قرآن آمده است: در سوره نساء آیه 163، در سوره انعام آیه 84 تنها به ذکر نام او در ردیف پیامبران دیگر اکتفاء شده که مقام نبوت او را تثبیت و تبیین مى کند، بر خلاف تورات کنونى که او را در زمره پیامبران نشمرده بلکه بنده اى متمکن و نیکوکار داراى اموال و فرزندان بسیار مى داند. در سوره انبیاء آیات 83-84 توضیح کوتاهى درباره زندگى او آمده، و در آیات سوره ص مشروحتر از هر جاى دیگر قرآن شرح حال او ضمن چهار آیه بیان شده است. ایوب سرگذشتى غم انگیز، و در عین حال پرشکوه و باابهت دارد، صبر و شکیبایى او مخصوصا در برابر حوادث ناگوار عجیب بود، به گونه اى که صبر ایوب یک ضرب المثل قدیمى است.
شرح این ماجرا در قرآن نیامده، ولى در کتب معروف حدیث و در تفاسیر ماجرا به این صورت نقل شده است: شخصی از امام صادق (ع) پرسید: بلائى که دامنگیر ایوب شد براى چه بود؟. حضرت پاسخى فرمودند که خلاصه اش چنین است: بلائى که بر ایوب وارد شد به خاطر این نبود که کفران نعمتى کرده باشد، بلکه به عکس به خاطر شکر نعمت بود که ابلیس بر او حسد برد و به پیشگاه خدا عرضه داشت اگر او اینهمه شکر نعمت تو را بجا آورد، به خاطر آنست که زندگى وسیع و مرفهى به او داده اى، و اگر مواهب مادى دنیا را از او بگیرى هرگز شکر تو را بجا نخواهد آورد. مرا بر دنیاى او مسلط کن تا معلوم شود که مطلب همین است. خداوند براى اینکه این ماجرا سندى براى همه رهروان راه حق باشد، به شیطان این اجازه را داد، او آمد و اموال و فرزندان ایوب را یکى پس از دیگرى از میان برداشت، ولى این حوادث دردناک نه تنها از شکر ایوب نکاست بلکه شکر او افزون شد! شیطان از خدا خواست بر زراعت و گوسفندان او مسلط شود، این اجازه به او داده شد و او تمامى آن زراعت را آتش زد و گوسفندان را از بین برد، باز هم حمد و شکر ایوب افزون شد. سرانجام شیطان از خدا خواست که بر بدن ایوب مسلط گردد و سبب بیمارى شدید او شود، و این چنین شد، به طورى که از شدت بیمارى و جراحت قادر به حرکت نبود، بى آنکه کمترین خللى در عقل و درک او پیدا شود. خلاصه، نعمتها یکى بعد از دیگرى از ایوب گرفته مى شد، ولى به موازات آن مقام شکر او بالا مى رفت. تا اینکه جمعى از رهبانها به دیدن او آمدند و گفتند: بگو ببینیم تو چه گناه بزرگى کرده اى که این چنین مبتلا شده اى؟ (و به این ترتیب شماتت این و آن آغاز شد و این امر بر ایوب سخت گران آمد) ایوب گفت: به عزت پروردگارم سوگند که من هیچ لقمه غذایى نخوردم مگر اینکه یتیم و ضعیفى بر سر سفره با من نشسته بود، و هیچ طاعت الهى پیش نیامد مگر اینکه سختترین برنامه آن را انتخاب نمودم. در این هنگام بود که ایوب از عهده تمامى امتحانات در مقام شکیبایى و شکرگزارى برآمده بود، زبان به مناجات و دعا گشود و حل مشکلات خود را با تعبیرى بسیار مؤدبانه و خالى از هر گونه شکایت از خدا خواست. چنانچه در آیه 83 سوره مبارکه انبیاء آمده است: «و أیوب إذ نادى ربه أنی مسنی الضر و أنت أرحم الراحمین؛ به یاد آور ایوب را هنگامى که پروردگار خود را خواند و عرضه داشت ناراحتى و درد و بیمارى و مشکلات و گرفتارى به من روى آورده است، و تو مهربان ترین مهربانانی».
«ضر» (بر وزن حر) به هر گونه بدى و ناراحتى که به روح و جان یا جسم انسان برسد، و همچنین نقص عضو، از بین رفتن مال، مرگ عزیزان، پایمال شدن حیثیت، و مانند آن گفته مى شود، چنانچه ایوب گرفتار بسیارى از این ناراحتیها شد. در بعضى از روایات غیر معتبر مى خوانیم که بر اثر بیمارى شدید بدن ایوب آن چنان عفونت یافته بود که مردم نمى توانستند به او نزدیک شوند، ولى این معنى صریحا در روایاتى که از طرق اهل بیت (ع) به ما رسیده نفى شده است دلیل عقل نیز بر همین مطلب دلالت مى کند چرا که اگر پیامبر، حالت یا صفتى نفرت انگیز داشته باشد با برنامه رسالت او سازگار نیست، او باید چنان باشد که همه مردم بتوانند به خوبى با او تماس پیدا کنند و کلمات حق را بشنوند، پیامبر همیشه جاذبه دارد.
ایوب همانند سایر پیامبران به هنگام دعا براى رفع این مشکلات طاقت فرسا نهایت ادب را در پیشگاه خدا به کار مى برد، حتى تعبیرى که بوى شکایت بدهد نمى کند، تنها مى گوید: من گرفتار مشکلاتى شده ام و تو ارحم الراحمین هستى، حتى نمى گوید مشکلم را برطرف فرما زیرا مى داند او بزرگ است و رسم بزرگى را مى داند. و در آیه 41 سوره ص این چنین آمده است: «و اذکر عبدنا أیوب إذ نادى ربه أنی مسنی الشیطان بنصب و عذاب؛ بنده ما ایوب را بیاد آور هنگامى که پروردگارش را خواند و عرض کرد: شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده». «نصب» (بر وزن عسر) و «نصب» (بر وزن حسد) هر دو به معنى بلا و شر است. از این آیه اولا مقام والاى ایوب در پیشگاه خدا به عنوان «عبدنا» (بنده ما) به خوبى استفاده مى شود، ثانیا اشاره سربسته اى است به گرفتاریهاى شدید و طاقت فرسا و درد و رنج فراوان ایوب.
بعضى از مفسران بزرگ احتمال داده اند که رنج و آزار شیطان نسبت به ایوب از ناحیه وسوسه هاى مختلف او بود، گاه مى گفت: بیمارى تو طولانى شده، خدایت تو را فراموش کرده! گاه مى گفت: چه نعمتهاى عظیمى داشتى؟ چه سلامت و قدرت و قوتى؟ همه را از تو گرفت، باز هم شکر او را بجا مى آورى؟! شاید این تفسیر به خاطر آن باشد که تسلط شیطان را بر پیامبرى همچون ایوب و بر جان و مال و فرزندش بعید دانسته اند، اما با توجه به اینکه این سلطه اولا به فرمان خدا بوده، و ثانیا محدود و موقتى بوده و ثالثا براى آزمایش این پیامبر بزرگ و ترفیع درجه او صورت گرفته، مشکلى ایجاد نمى کند. به هر حال، مى گویند: ناراحتى و رنج و بیمارى او هفت سال و به روایتى هیجده سال طول کشید و کار بجایى رسید که حتى نزدیکترین یاران و اصحابش او را ترک گفتند، تنها همسرش بود که در وفادارى نسبت به ایوب استقامت به خرج داد. و این خود شاهدى است بر وفادارى بعضى از همسران! اما در میان تمام ناراحتى ها و رنجها آنچه بیشتر روح ایوب را آزار مى داد مساله شماتت دشمنان بود، چنانچه در حدیثى مى خوانیم: بعد از آنکه ایوب سلامت خود را بازیافت و درهاى رحمت الهى به روى او گشوده شد از او سؤال کردند بدترین درد و رنج تو چه بود؟ گفت شماتت دشمنان!.
خداوند در آیه 84 سوره انبیاء مى گوید: «فاستجبنا له فکشفنا ما به من ضر وآتیناه أهله ومثلهم معهم رحمة من عندنا و ذکرى للعابدین؛ به دنبال این دعاى ایوب، خواسته اش را اجابت کردیم و رنج و ناراحتى او را برطرف ساختیم و كسان او و نظيرشان را همراه با آنان [مجددا] به وى عطا كرديم تا رحمتى از ناحیه ما بر آنها باشد و هم یادآورى و تذکرى براى عبادت کنندگان پروردگار». تا مسلمانان بدانند مشکلات هر قدر زیاد باشد و گرفتاریها هر قدر فراوان و دشمنان هر قدر فشرده باشند و نیروهاشان متراکم، باز با گوشه اى از لطف پروردگار همه اینها برطرف شدنى است، نه تنها زیانها جبران مى شود بلکه گاهى خداوند به عنوان پاداش صابران بااستقامت همانند آنچه از دست رفته نیز بر آن مى افزاید و این درسى است براى همه مسلمانان مخصوصا مسلمانانى که به هنگام نزول این آیات سخت در محاصره دشمن و انبوه مشکلات قرار داشتند. در این هنگام درهاى رحمت الهى گشوده شد، مشکلات به سرعت برطرف گشت و نعمتهاى الهى افزونتر از آنچه بود به او رو آورد. در آیات 42-44 سوره ص، به نحوه برطرف شدن مشکلات او اشاره شده است. فرمان رحمت خدا از اینجا آغاز شد که به او دستور داد: «ارکض برجلک هذا مغتسل بارد و شراب؛ پاى خود را بر زمین بکوب، چشمه آبى مى جوشد که هم خنک است براى شستشوى تنت، و هم گواراست براى نوشیدن». «ارکض» از ماده رکض (بر وزن مکث) به معنى کوبیدن پا بر زمین، و گاه به معنى دویدن آمده است، و در اینجا به معنى اول است. همان خداوندى که چشمه زمزم را در آن بیابان خشک و سوزان از زیر پاشنه پاى اسماعیل شیرخوار بیرون آورد، و همان خداوندى که هر حرکت و هر سکونى، هر نعمت و هر موهبتى، از ناحیه اوست، این فرمان را نیز در مورد ایوب صادر کرد، چشمه آب جوشیدن گرفت چشمه اى خنک و گوارا و شفابخش از بیماریهاى برون و درون.
بعضى معتقدند این چشمه داراى یک نوع آب معدنى بوده که هم براى نوشیدن گوارا بوده، و هم اثرات شفابخش از نظر بیماریها داشته، هر چه بود لطف و رحمت الهى بود، درباره پیامبرى صابر و شکیبا. «مغتسل» به معنى آبى است که با آن شستشو مى کنند، و بعضى آن را به معنى محل شستشو دانسته اند، ولى معنى اول صحیحتر به نظر مى رسد، و به هر حال توصیف آن آب به خنک بودن شاید اشاره اى باشد به تاثیر مخصوص شستشو با آب سرد براى بهبود و سلامت تن، همانگونه که در طب امروز نیز ثابت شده است. و نیز اشاره لطیفى است بر اینکه کمال آب شستشو در آن است که از نظر پاکى و نظافت همچون آب نوشیدنى باشد! شاهد این سخن اینکه در دستورهاى اسلامى نیز آمده: قبل از آنکه با آبى غسل کنید جرعه اى از آن بنوشید!. نخستین و مهمترین نعمت الهى که عافیت و بهبودى و سلامت بود به ایوب بازگشت، نوبت بازگشت مواهب و نعمتهاى دیگر رسید، و در این زمینه قرآن مى گوید: «و وهبنا له أهله و مثلهم معهم رحمة منا و ذکرى لأولی الألباب؛ ما خانواده اش را به او بخشیدیم و همانند آنها را با آنها قرار دادیم تا رحمتى از سوى ما باشد، و هم تذکرى براى صاحبان فکر و اندیشه».
در اینکه چگونه خاندان او به او بازگشتند؟ تفسیرهاى متعددى وجود دارد، مشهور این است که آنها مرده بودند خداوند بار دیگر آنها را به زندگى و حیات بازگرداند. ولى بعضى گفته اند آنها بر اثر بیمارى ممتد ایوب از گرد او پراکنده شده بودند، هنگامى که ایوب سلامت و نشاط خود را بازیافت بار دیگر گرد او جمع شدند. این احتمال نیز داده شده است که همه یا عده اى از آنها نیز گرفتار انواع بیماریها شده بودند، رحمت الهى شامل حال آنها نیز شد، و همگى سلامت خود را بازیافتند، و همچون پروانگانى گرد شمع وجود پدر جمع گشتند. افزودن همانند آنها بر آنها اشاره به این است که خداوند کانون خانوادگى او را گرمتر از گذشته ساخت و فرزندان بیشترى به او مرحمت فرمود. گرچه در مورد اموال ایوب در این آیات سخنى به میان نیامده است، ولى قرائن حال نشان مى دهد که خداوند آنها را به صورت کاملتر نیز به او بازگرداند. قابل توجه اینکه ذیل آیه فوق هدف بازگشت مواهب الهى به ایوب را دو چیز مى شمرد: یکى رحمت الهى بر او که جنبه فردى دارد، و در حقیقت پاداش و جائزه اى است که از سوى خداوند به این بنده صابر و شکیبا، و دیگر دادن درس عبرتى به همه صاحبان عقل و هوش در تمام طول تاریخ، تا در مشکلات و حوادث سخت رشته صبر و شکیبایى را از دست ندهند، و همواره به رحمت الهى امیدوار باشند. تنها مشکلى که براى ایوب مانده بود سوگندى بود که در مورد همسرش خورده بود و آن اینکه تخلفى از او دید و در آن حال بیمارى سوگند یاد کرد که هرگاه قدرت پیدا کند یکصد ضربه یا کمتر بر او بزند، اما بعد از بهبودى مى خواست به پاس وفاداریها و خدماتش او را ببخشد، ولى مساله سوگند و نام خدا در میان بود. خداوند این مشکل را نیز براى او حل کرد و چنان که قرآن مى گوید: «و خذ بیدک ضغثا فاضرب به و لا تحنث؛ فرمود بسته اى از ساقه هاى گندم (یا مانند آن) را برگیر، و به او بزن و سوگند خود را مشکن!». ضغث (بر وزن حرص) به معنى دسته اى از چوبهاى نازک ساقه گندم و جو و یا رشته هاى خوشه خرما و یا دسته گل و مانند آن است. در اینکه تخلف همسر ایوب که طبق روایتى نامش لیا دختر یعقوب بود، چه بوده است؟ باز در میان مفسران گفتگو است.
از ابن عباس مفسر معروف نقل شده که شیطان (یا شیطان صفتى) به صورت طبیعى بر همسرش ظاهر شد گفت من شوهر تو را معالجه مى کنم تنها به این شرط که وقتى بهبودى یافت به من بگوید تنها عامل بهبودیش من بوده ام، و هیچ مزد دیگرى نمى خواهم! همسرش که از ادامه بیمارى شوهر سخت ناراحت بود پذیرفت و این پیشنهاد را به ایوب کرد، ایوب که متوجه دام شیطان بود سخت برآشفت و سوگندى یاد کرد همسرش را تنبیه کند. بعضى دیگر گفته اند ایوب او را دنبال انجام کارى فرستاد، و او دیر کرد، او که از بیمارى رنج مى برد سخت ناراحت شد و چنان سوگندى یاد کرد. ولى به هر حال اگر او از یک نظر مستحق چنین کیفرى بوده، از نظر وفاداریش در طول خدمت و پرستارى استحقاق چنان عفوى را نیز داشته است. درست است که زدن یک دسته ساقه گندم یا چوبهاى خوشه خرما مصداق واقعى سوگند او نبوده است، ولى براى حفظ احترام نام خدا و عدم اشاعه قانون شکنى او این کار را انجام داد، و این تنها در موردى است که طرف مستحق عفو باشد و انسان مى خواهد در عین عفو، حفظ ظاهر قانون را نیز بکند، وگرنه در مواردى که استحقاق عفو نباشد هرگز چنین کارى مجاز نیست. و بالاخره در آخرین جمله از آیات مورد بحث که در واقع عصاره اى است از آغاز و پایان این داستان مى فرماید: «إنا وجدناه صابرا نعم العبد إنه أواب؛ ما او را صابر و شکیبا یافتیم، چه بنده خوبى بود ایوب که بسیار بازگشت کننده به سوى ما بود». ناگفته پیداست که دعاى او به درگاه خدا، و تقاضاى دفع وسوسه هاى شیطان، و رنج و محنت و بیمارى، منافات با مقام صبر و شکیبایى ندارد، آن هم بعد از هفت سال یا به روایتى هیجده سال با درد و بیمارى و فقر و نادارى ساختن و تحمل کردن و شاکر بودن. قابل توجه اینکه در این جمله، حضرت ایوب به سه وصف مهم توصیف شده است که در هر کس باشد انسان کاملى است: 1- مقام عبودیت 2- صبر و شکیبایى و استقامت 3- بازگشت پى در پى به سوى خدا.
آرى مردان حق با دگرگون شدن نعمتها، افکار و برنامه هایشان دگرگون نمى شود، آنها در آسایش و بلا، در حال آزادى و زندان، در سلامت و بیمارى، در قدرت و ضعف، و خلاصه در همه حال، متوجه پروردگارند و نوسانات زندگى تغییرى در آنها ایجاد نمى کند، روح آنها همچون اقیانوس کبیر است که طوفانها، آرامش آن را برهم نمى زند. همچنین آنها هرگز از انبوه حوادث تلخ مایوس نمى شوند، مى ایستند و استقامت مى کنند تا درهاى رحمت الهى گشوده شود، آنها مى دانند حوادث سخت آزمایشهاى الهى است که گاه براى بندگان خاصش فراهم مى سازد تا آنها را آبدیده تر کند.
با اینکه مجموع سرگذشت این پیامبر شکیبا در آیات محدودی از قرآن کریم آمده است، اما همین مقدار که قرآن بیان داشته الهام بخش حقایق مهمى است:
الف: آزمون الهى آن قدر وسیع و گسترده است که حتى انبیاء بزرگ با شدیدترین و سخت ترین آزمایشها آزموده مى شوند، چرا که طبیعت زندگى این
جهان بر این اساس گذارده شده، و اصولا بدون آزمایشهاى سخت استعدادهاى نهفته انسانها شکوفا نمى شود.
ب: فرج بعد از شدت نکته دیگرى است که در این ماجرا نهفته است هنگامى که امواج حوادث و بلا از هر سو انسان را در فشار قرار مى دهد، نه تنها نباید مایوس و نومید گشت، بلکه باید آن را نشانه و مقدمه اى بر گشوده شدن درهاى رحمت الهى دانست، چنان که امیرالمؤمنان على (ع) مى فرماید: «عند تناهى الشدة تکون الفرجة، و عند تضایق حلق البلاء یکون الرخاء؛ به هنگامى که سختیها به اوج خود مى رسد فرج نزدیک است، و هنگامى که حلقه هاى بلا تنگ تر مى شود راحتى و آسودگى فرا مى رسد».
ج: از این ماجرا به خوبى بعضى از فلسفه هاى بلاها و حوادث سخت زندگى روشن مى شود، و به آنها که وجود آفات و بلاها را ماده نقضى بر ضد برهان نظم در بحث توحید مى شمرند پاسخ مى دهد، که وجود این حوادث سخت گاه در زندگى انسانها از پیامبران بزرگ خدا گرفته، تا افراد عادى یک ضرورت است، ضرورت امتحان و آزمایش و شکوفا شدن استعدادهاى نهفته، و بالآخره تکامل وجود انسان.
بنابراین در بعضى از روایات اسلامى از امام صادق (ع) آمده است: «ان اشد الناس بلاء الانبیاء ثم الذى یلونهم الامثل فالامثل؛ بیش از همه مردم پیامبران الهى گرفتار حوادث سخت مى شوند، سپس کسانى که پشت سر آنها قرار دارند، به تناسب شخصیت و مقامشان».
و نیز از همان امام بزرگوار (ع) نقل شده که فرمود: «ان فى الجنة منزلة لا یبلغها عبد الا بالابتلاء؛ در بهشت مقامى هست که هیچکس به آن نمى رسد مگر در پرتو ابتلائات و گرفتاریهایى که پیدا مى کند».
د: این ماجرا درس شکیبایى به همه مؤمنان راستین در تمام طول زندگى مى دهد، همان صبر و شکیبایى که سرانجامش پیروزى در تمام زمینه هاست، و نتیجه اش داشتن مقام محمود و منزلت والا در پیشگاه پروردگار است.
ه: آزمونى که براى یک انسان پیش مى آید در عین حال آزمونى است براى دوستان و اطرافیان او، تا میزان صداقت و دوستى آنها به محک زده شود که تا چه حد وفادارند، ایوب هنگامى که اموال و ثروت و سلامت خود را از دست داد دوستانش نیز خسته و پراکنده شدند، و دوستان و دشمنان زبان به شماتت و ملامت گشودند، و بهتر از هر زمان خود را نشان دادند، و دیدیم که رنج ایوب از زبان آنها بیش از هر رنج دیگر بود، چرا که طبق مثل معروف زخمهاى نیزه و شمشیر التیام مى یابد، ولى زخمى که زبان بر دل مى زند التیام پذیر نیست!
و: دوستان خدا کسانى نیستند که تنها به هنگام روى آوردن نعمت به یاد او باشند، دوستان واقعى کسانى هستند که در سراء و ضراء در بلا و نعمت، در بیمارى و عافیت، و در فقر و غنا به یاد او باشند، و دگرگونیهاى زندگى مادى ایمان و افکار آنها را دگرگون نسازد. امیر مؤمنان على (ع) در آن خطبه غرا و پرشورى که در اوصاف پرهیزگاران براى دوست باصفایش همام بیان کرد، و بیش از یکصد صفت براى متقین برشمرد، یکى از اوصاف مهمشان را این مى شمرد: «نزلت انفسهم منهم فى البلاء کالتى نزلت فى الرخاء؛ روح آنها به هنگام بلا همانند حالت آسایش و آرامش است (و تحولات زندگى آنها را دگرگون نمى سازد)».
ز: این ماجرا بار دیگر این حقیقت را تاکید مى کند نه از دست رفتن امکانات مادى و روى آوردن مصائب و مشکلات و فقر دلیل بر بى لطفى خداوند نسبت به انسان است، و نه داشتن امکانات مادى دلیل بر دورى از ساحت قرب پروردگار، بلکه انسان مى تواند با داشتن همه این امکانات بنده خاص او باشد، مشروط بر اینکه اسیر مال و مقام و فرزند نگردد، و با از دست دادن آن زمام صبر از دست ندهد.
چهره پاک این پیامبر بزرگ را که مظهر صبر و شکیبایى است، تا آن پایه که صبر ایوب در میان همه ضرب المثل است، در قرآن مجید دیدیم، که چگونه خداوند در آغاز و پایان این داستان بهترین تجلیل را از او به عمل مى آورد. ولى متاسفانه سرگذشت این پیامبر بزرگ نیز از دستبرد جاهلان و یا دشمنان دانا مصون نمانده، و خرافاتى بر آن بسته اند که ساحت قدس او از آن پاک و منزه است، از جمله اینکه ایوب به هنگام بیمارى بدنش کرم برداشت، و آن قدر متعفن و بدبو شد که اهل قریه او را از آبادى بیرون کردند! بدون شک چنین روایتى مجعول است هر چند در لابلاى کتب حدیث ذکر شده باشد، زیرا رسالت پیامبران ایجاب مى کند که مردم در هر زمان بتوانند با میل و رغبت با آنها تماس گیرند، و آنچه موجب تنفر و بیزارى مردم و فاصله گرفتن افراد از آنها مى شود، خواه بیماریهاى تنفرآمیز باشد، و یا عیوب جسمانى، و یا خشونت اخلاقى، در آنها نخواهد بود، چرا که با فلسفه رسالت آنها تضاد دارد. قرآن مجید در مورد پیامبر اسلام (ص) مى گوید: «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک؛ در پرتو رحمت الهى براى آنها نرم و مهربان شدى که اگر خشن و سنگدل بودى از گرد تو پراکنده مى شدند» (آل عمران/ 159). این آیه دلیل بر آن است که پیامبر نباید چنان باشد که از اطرافش پراکنده شوند. ولى در تورات کتاب مفصلى درباره ایوب دیده مى شود که قبل از مزامیر داود قرار دارد، این کتاب مشتمل بر 42 فصل است، و در هر فصل بحثهاى مشروحى وجود دارد، در بعضى از این فصول مطالب زننده اى به چشم مى خورد، از جمله اینکه در فصل سوم مى گوید: ایوب زبان به شکایت باز کرد و شکوه بسیار نمود، در حالى که قرآن او را به مقام صبر و شکیبایى ستوده است.
صبر تاریخ حضرت ایوب (ع) تربیت تفسیر قرآن داستان اخلاقی احادیث