برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه ای را در مورد عصمت حضرت موسی ذکر نموده اند که در آیه 150 سوره اعراف بیان شده است که: «و ألقى الألواح و أخذ برأس أخیه یجره إلیه؛ و الواح را بینداخت و سر برادرش را گرفته به سوى خود مى کشید.» اینکه فرمود: حضرت موسی (ع) الواح تورات را انداخته است، با عصمت آن حضرت سازگاری ندارد. چرا که انداختن الواح تورات به عنوان کتاب مقدس آسمانی توسط آن حضرت که در این آیه بیان شده است چگونه می تواند با معصوم بون آن حضرت سازگار باشد؟
عناصر منطقی شبهه:
1- حضرت موسی (ع) از عصمت برخوردار است.
2- در آیه 150 سوره اعراف آمده که حضرت موسی (ع) الواح تورات را که به عنوان کتاب مقدس آسمانی مطرح می باشد، انداخته است.
3- این با عصمت آن حضرت سازگاری ندارد.
حقیقت عصمت درباره انبیاء عبارت از مصونیت در گناه و اشتباه می باشد. این مصونیت، لطف خاص الهی بوده که به شکل علم و شعوری غالب بر همه اعمال انبیاء سایه افکنده است. چنین مصونیتی، حجت بر مردم را، در تبعیت کامل از فرامین انبیاء و عدم شک و شبهه در منسوب بودن احکام و فرامین صادره از ناحیه خداوند، تمام می کند. مصون بودن انبیاء از اشتباه در تلقی و دریافت احکام و فرامین الهی از سرچشمه وحی و ابلاغ آن به تمام و کمال به انسان، جایگاه در خور توجهی را برای بحث از عصمت در برداشته است. از طرف دیگر بحث عصمت به همین جا خاتمه نمی یابد. دوری جستن و خودداری انبیاء از هر گونه گناه کوچک و بزرگی که با شخصیت پیامبر به عنوان الگوی انسان کامل، منافات داشته باشد، نیز از کمال اهمیت برخوردار است. عصمت نوع اول (عصمت در ناحیه دریافت و ابلاغ دستورات الهی) همواره و در رابطه با تمام انبیاء از یک شکل برخوردار بوده است. ولی نوع دوم از عصمت (عصمت در ناحیه افعال و اعمال روزمره و عادی پیامبر) هر چند در رابطه با همه انبیاء قطعی بوده، جریان آن به یک شکل نبوده است. اجرای مصونیت اخیر، از یک طرف بستگی به نوع احکام و دستورات خاص وارد شده در آن دین، و از طرف دیگر به مقتضیات زمان و مکان و مخاطب خاص آن پیامبر، بستگی دارد.
داستان از آن جا شروع می شود که حضرت موسی به دعوت خداوند، به کوه سینا می رود. زمان این دعوت ابتداء از ناحیه خداوند، سی روز تعیین شده ولی بعدا به منظور آزمایش قوم بنی اسرائیل، به چهل روز افزایش می یابد. پس از گذشت سی روز و عدم مراجعت حضرت موسی (ع) قوم وی دچار شک و شبهه درباره بازگشت او می شوند. فردی به نام «سامری» از این تردید و دو دلی، با توجه به سوابق بت پرستی قوم موسی، بهره جسته و در صدد ساخت گوساله ای از جنس طلا، جهت پرستش مردم بر می آید. گوساله سامری با آواز خوش خود، روح مردم را به تسخیر در می آورد. خداوند در دوران میقات، موسی را از بت پرستی قومش، آگاه می کند. موسی پس از سپری کردن میقات، با عصبانیت و ناراحتی به میان مردم باز می گردد.
با مشاهده صحنه بت پرستی، موسی الواحی را که با خود از کوه سینا آورده بر زمین می زند. سر برادر خود هارون که به عنوان جانشین در میان قوم خود تعیین نموده گرفته و به حالت خشم به طرف خود می کشد. هارون برای موسی توضیح می دهد که وی در این رابطه بی تقصیر است. بنی اسرائیل به سخنان و نصایح هارون در این رابطه توجهی نکرده و خودسرانه دست به چنین اقدامی زده و نزدیک بوده وی را بکشند. هارون از موسی می خواهد عملی انجام ندهد که موجب سرزنش دشمنان شود. و در خواست می کند که او را در زمره ستمکاران و بت پرستان قرار ندهد. پس از اثبات بی گناهی هارون و عدم کوتای وی در انجام مأموریتش، موسی برای خود و برادرش هارون، از درگاه خداوند تقاضای بخشش و رحمت می کند.
تمام پیامبران موظف بودند که با هر گونه مظاهر شرک و بت پرستی به سختی مقابله و مبارزه کنند. تا زمینه ایجاد کلمه توحید و پیروی مردم از احکام و دستورهای خداوند، فراهم شود. برای همین منظور است که ملاحظه می شود اساس دعوت همه انبیاء، توحید و نفی شرک و بت پرستی می باشد. ساخته شدن گوساله سامری در میان جامعه تازه رسته از زنجیر بت پرستی، پرتگاهی است که همه زحمات طاقت فرسای موسی در اعتلای کلمه توحید، را در کام خود فرو می کشد. این است که موسی در صدد مقابله جدی با این مسأله بر می آید. او با عصبانیت خود و کوبیدن الواح مقدس به زمین، می خواهد به بنی اسرائیل بفهماند که ارزش و مفهوم واقعی چنین الواحی، در صورت عدم وجود شرک و بت پرستی است. وجود الواح مقدس، در جامعه ای که روح و قلب مردم را شرک و گوساله طلایی، به تسخیر خود در آورده است، جائی ندارد. قطعا حضرت موسی به چنین قصد الهی، الواح را به زمین کوبیده است و هیچ گونه قصد توهین و اسائه ی ادب به الواح را در نظر نداشته است.
چگونه موسایی که خود مدتها بشارت آوردن الواح مقدس را به مردم داده که پس از صحف حضرت ابراهیم، از آن تبعیت نمایند، و خود مدتها در طلب آن سخت کوشی و مرارت دیده و دوران سرنوشت ساز میقات را پشت سرگذارنده، اینک با شکستن الواح، به یکباره آن همه عهد و پیمان را به فراموشی سپارد، شیخ محمد عبده صاحب تفسیر المنار در تفسیر آیه مربوط به شکسته شدن الواح به دست موسی، می گوید: «الواح را از دستانش افکند تا سر برادرش را بگیرد، از شدت خشم برای خدا و ناراحتی برای آن چه که قومش، از شرک به خدا انجام داده بودند، و گمان می کرد که برادرش (در این باره) مقصر است... زیرا در نظر موسی واجب بود که اگر بتواند آنها را از پرستش گوساله باز دارد، چنان که این عمل را با آتش زدن گوساله و انداختن آن به دریا، انجام داد... آن چه که ما در جواب از این اوهام (آیا افکندن الواح و شکسته شدن برخی از آنها، متضمن کوتاهی در بزرگداشت کلام الهی است؟ و چگونه چنین چیزی از پیامبر معصوم، هر چند در حال غضب شدید، واقع می شود؟) اختیار می کنیم (این است که): انداختن الواح، متضمن اهانت به آنها نمی باشد. هم چنان که انداختن عصا برای اقامه حجت در مقابل ساحران، متضمن اهانت به آن نیست، پس صرف افکندن، نه در لغت و نه در عرف، مقتضی اهانت نمی باشد. و تنها در صورتی اهانت واقع می شود که به قصد اهانت باشد، و در اینجا قطعا قصد اهانت وجود ندارد، هر چند که غضب چنین گمانی را ایجاد می کند.»
پس عکس العمل موسی (ع) یک حرکت حساب شده در برابر موج بت پرستی بود که آغاز آن گوساله طلایی سامری بود. و این حرکت بر اساس آگاهی و اطلاع موسی در جریان میقات که خداوند به وی داده بود، شکل گرفت. چنان که صاحب تفسیر مجمع البیان گفته است: «از شدت خشم و ناراحتی در مقابل رفتار قوم، لوحه ها را بر زمین افکند.» از پیامبر گرامی روایت شده که فرمود: «خداوند برادرم موسی را رحمت کند. شنونده مثل بیننده نیست، خداوند به او خبر داده بود که قومش دچار فتنه می شوند و می دانست که خبر خداوند راست است، و الواح را به همین جهت در دست گرفته بود. همین که به سوی قوم بازگشت و آنها را بر آن حال دید خشمگین شد و لوحه را افکند.»
از این ها گذشته، آن چه با مقام عصمت انبیاء منافات دارد، مخالفت آنها با احکام و فرامین الهی است، و چیزهایی که مربوط به اختلاف در نحوه عملکرد حوادث روزمره زندگی، که منشأ آن اختلاف در سلیقه و خط مشی افراد است، ربطی به مسأله عصمت ندارد.
خداوند در سوره اعراف می فرماید: «و لما رجع موسى إلى قومه غضبان أسفا قال بئسما خلفتمونى من بعدى أ عجلتم أمر ربکم و ألقى الألواح و أخذ برأس أخیه یجره إلیه قال ابن أم إن القوم استضعفونى و کادوا یقتلوننى فلا تشمت بى الأعداء و لا تجعلنى مع القوم الظلمین؛ و چون موسى خشمناک و اندوهگین به نزد قوم خود بازگشت، گفت: پس از من بد جانشینانى برایم بودید! آیا درباره ى امر پروردگار خویش [و تمدید میعاد] عجله کردید؟ و الواح را بینداخت و سر برادرش را گرفته به سوى خود مى کشید. [هارون] گفت: اى پسر مادرم! این قوم، مرا تضعیف کردند و نزدیک بود مرا بکشند. پس مرا دشمن شاد مکن، و مرا در شمار ستمکاران میاور.» (اعراف/ 150) علامه طباطبایی در این باره می گوید: «در این جا ممکن است کسی بپرسد آیا این مقدار اشتباه از موسی ابن عمران (ع) با عصمت آن جناب منافات ندارد؟ جوابش این است که: نه، ادله عصمت انبیاء این سنخ اشتباهات را که در حقیقت اختلاف در سلیقه و مشی است نفی نمی کند، تنها اموری را نفی می کند که مربوط به حکم خدای سبحان باشد، نه چیزهایی که مربوط به زندگی و مشی در زندگی است. و همچنین است گرفتن موى سر هارون و کشیدن آن، چون این نیز اثر آن خیالى بود که موسى (ع) درباره هارون کرد، و مقدمه زدن او بود، موسى (ع) مى خواسته برادر خود را در یک امر ارشادى تادیب کرده باشد نه در یک حکمى از احکام مولوى پروردگار، تا اشتباه در آن منافات با عصمت داشته باشد، و لذا مى بینیم وقتى هارون جریان را برایش شرح داد و موسى فهمید که وى بى تقصیر و معذور بوده براى خودش و او دعا نمود و عرض کرد: "رب اغفر لی و لأخی؛ پروردگارا من و برادرم را بيامرز." (اعراف/ 151)»
البته شکسته شدن الواح مقدس، باعث این نشد که احکام الهی هرگز به قوم موسی ابلاغ نشود و خداوند بار دیگر موسی را به عنوان رسول برگزیده و فرمانبردار خود به میقات فراخواند تا برای قومش الواح دیگری را بیاورد. چنان که در سفر خروج تورات آمده که خداوند به موسی گفت: «در دو لوح سنگی (مثل اولین) برای خود بتراش... و بامدادان حاضر شو و صبحگاهان به کوه سینا بالا بیا و در آن جا نزد من بر قله کوه بایست و هیچ کس با تو بالا نیاید و هیچ کس نیز در تمامی کوه دیده نشود و گله و رمه نیز در طرف آن کوه چرا نکنند... پس موسی دو لوح سنگی (از نو) تراشیده، روز بعد بامدادان برخاسته و آنها را برداشته، بر کوه صعود فرمود و خداوند از ابر بر او نازل گردید.» (سفر خروج/ 34)
خلاصه مطلب این که موسی (ع) با انداختن الواح، مرتکب کاری بر خلاف عصمت نشده است. از این رو که پیامبر خدا با این عمل قصد توهین نداشته است. تمام اعمال و رفتار انبیاء الهی از جمله خشم و محبت آنها به خاطر خداست. آن هم خشمی، که پس از چهل روز ریاضت و ملاقات با خدا از پیامبری چون موسی (ع) صادر می شود.
موسی دریافته بود که تحقق احکام الهی در میان بنی اسرائیل که سالیان متمادی را در بت پرستی به سر برده اند، جز با ریشه کن نمودن آثار شرک محقق نخواهد شد. چه فایده که الواح مقدس در دست مردمی باشد که روح آنها گرفتار بت پرستی است. حرکت موسی این درس بزرگ را به جوامع می آموزد که قوانین و احکام نوشته شده الهی، آن گاه مفید فایده است که در کالبد آن، روح تقوا و پرهیز از شرک موج بزند.
دیگر این که رفتار موسی چون در جمع صورت پذیرفته و مردم شاهد خشم موسی و درگیری وی با برادر خود هارون بوده اند، شوکی بر آنها وارد می کند که مسئله بت پرستی، شوخی بردار نیست.
ضمنا این رفتار موسی زمینه را برای اقدام مخاطره آمیز بعدی او که آتش زدن و به دریا افکندن گوساله سامری است، آماده می کند. اقدامی که اگر بدون هیاهو و خشم اولیه صورت می گرفت، امکان شورش عمومی را در برداشت. و سرانجام این که عمل متهورانه موسی توطئه سامری را خنثی و وی را مطرود جامعه نمود. و درس عبرتی را برای همه توطئه گران بعدی فراهم آورد که نخواهند از اخلاق نیک و الهی موسی، سوء استفاده کنند.
نتیجه:
دور انداختن الواح با عصمت موسى منافات ندارد، زیرا دور افکندن الواح نه تنها از روى بى احترامى نبوده، بلکه به دلیل آن که به پیام و دستورات آن الواح بى توجهى شده و مردم از توحید بریده و گرفتار شرک شده بودند، موسى غضبناک شد و در واقع، الواح از دست او افتاد.
یهودیت ویژگی های پیامبران حضرت موسی (ع) داستان تاریخی تورات باورها در قرآن بت پرستی عصمت