از آیات قرآن همین قدر استفاده می شود که او مردی بود از فرعونیان که به موسی ایمان آورده بود اما ایمان خود را مکتوم می داشت، در دل به موسی عشق می ورزید و خود را موظف به دفاع از او می دید.
او مردی بود هوشیار و دقیق و وقت شناس و از نظر منطق بسیار نیرومند و قوی که در لحظات حساس به یاری موسی شتافت، و چنان که در دنباله این آیات خواهد آمد او را از یک توطئه خطرناک قتل رهایی بخشید. این شخص بنابر روایات و تفاسیر پسر عمو و پسر خاله فرعون بوده و حزقیل نامیده می شده است. امام فخر رازی می نویسد: «گفته اند پسر عم فرعون بود. او مسئولیت حفاظت از خزائن و گنجینه های فرعون را بر عهده داشت.» قرآن کریم از او به عنوان «مؤمن من آل فرعون» یاد کرده و در آیات 28 الی 45 سوره مؤمن از دفاع جانانه او از حضرت موسی و خنثی شدن توطئه ترور حضرت موسی توسط او سخن می گوید. همچنین قرآن ایمان کامل او را به خدا، معاد و دعوت انبیاء و خصوصا موسی را گوشزد می کند.
اما در روایات اسلامی و سخنان مفسران توصیفات بیشتری در باره او آمده است. از جمله اینکه بعضی گفته اند: او پسر عمو یا پسر خاله فرعون بود، و تعبیر به "آل فرعون" را نیز شاهد بر این معنی دانسته اند زیرا تعبیر به آل معمولا در مورد خویشاوندان به کار می رود هر چند در مورد دوستان و اطرافیان نیز گفته می شود. بعضی دیگر او را یکی از پیامبران خدا به نام "حزبیل" یا "حزقیل" می دانند بعضی روایت کرده اند که او خازن (سرپرست خزائن و گنجینه های) فرعون بوده است.
از ابن عباس نقل شده که «در میان فرعونیان تنها سه کس به موسی ایمان آوردند: مؤمن آل فرعون، و همسر فرعون و آن مردی که قبل از نبوت موسی به او خبر داد که فرعونیان تصمیم دارند تو را به خاطر قتل یکی از اتباعشان به قتل برسانند و هر چه زودتر از مصر بیرون رو.» (قصص/ 20)
ولی قرائتی در دست است که نشان می دهد بعد از ماجرای موسی با ساحران گروه قابل ملاحظه ای به موسی ایمان آوردند و ظاهر این است که ماجرای مؤمن آل فرعون بعد از جریان ساحران بود. بعضی نیز احتمال داده اند که او از بنی اسرائیل بوده که در میان فرعونیان می زیسته و مورد اعتمادشان بوده است، ولی این احتمال بسیار ضعیف به نظر می رسد چرا که با تعبیر "آل فرعون"، و همچنین "یا قوم" (ای قوم من) سازگار نیست، ولی به هر حال نقش مؤثر او در تاریخ موسی و بنی اسرائیل کاملا روشن است، هر چند تمام خصوصیات زندگی او امروز برای ما روشن نیست.
در بعضی از روایات از پیغمبر گرامی اسلام نقل شده: «الصدیقون ثلاثه "حبیب النجار" مؤمن آل یس الذی یقول "فاتبعوا المرسلین اتبعوا من لا یسالکم اجرا" و "حزقیل" مؤمن آل فرعون و "علی بن ابی طالب" (ع) و هو افضلهم؛ نخستین تصدیق کنندگان (پیامبران بزرگ) سه کس بودند: حبیب نجار، مؤمن آل یس همان کسی که به مردم (انطاکیه) می گفت از فرستادگان خدا پیروی کنید، از کسانی پیروی کنید که پاداشی از شما نمی خواهند و خود هدایت یافته اند، و حزقیل مؤمن آل فرعون، و علی بن ابی طالب (ع) و او از همه برتر است.»
این حدیث هم در منابع شیعه و هم در منابع اهل سنت به چشم می خورد. و به راستی این هر سه در بحرانی ترین لحظات به پیامبران الهی ایمان آوردند و پیشگام و پیشقدم بودند و شایسته نام صدیقند، آنها در رأس کسانی قرار دارند که پیامبران الهی را تصدیق کردند، مخصوصا علی (ع) که از آغاز عمر تا پایان همواره یار و یاور پیامبر اسلام (ص) بود، و در حیات پیامبر و حتی بعد از رحلت او فداکاری و ایثارگری را به آخرین حد ابراز داشت.
در روایات آمده که فرعون در کاخش برای دخترانش آرایشگر مخصوصی داشت که همسر حزقیل (مؤمن آلفرعون) بود که ایمان خود را مخفی میداشت. در چندین روایت آمده، به دستور فرعون، حزقیل را نیز به شهادت رساندند و بدنش را قطعهقطعه کردند. روزی او در قصر فرعون مشغول آرایش کردن سر و صورت دختر فرعون بود ناگهان شانه از دستش افتاد و او طبق عادت خود گفت: «بسم الله؛ به نام خدا.»
دختر فرعون گفت: «آیا منظور از خدا، در این کلمه پدرم فرعون بود؟»
آرایشگر: «نه، بلکه منظورم پروردگار خودم، پروردگار تو و پروردگار پدرت بود.»
دختر فرعون: «این مطلب را به پدر خبر خواهم داد.»
آرایشگر: «برو خبر بده، باکی نیست.»
او نزد پدر رفت و ماجرا را گزارش داد. فرعون آرایشگر و فرزندانش را طلبید و به او گفت: «پروردگار تو کیست؟»
آرایشگر: «پروردگار من و تو خداست!»
فرعون دستور داد تنوری را که از مس ساخته بودند پر از آتش کردند تا او و فرزندانش را در آن تنور بسوزانند. آرایشگر به فرعون گفت: «من یک تقاضا دارم و آن اینکه استخوانهای من و فرزندانم را در یکجا جمع کرده و دفن کنید.»
فرعون گفت: «چون بر گردن ما حق داری، این کار را انجام میدهم!»
فرعون برای اینکه زن اعتراف به خدا بودنش کند، فرمان داد نخست فرزندان آرایشگر را یکییکی در درون تنور انداختند، ولی او همچنان مقاومت کرد و فرعون را خدا نخواند، سپس نوبت به کودک شیرخوارش، که آخرین فرزندش بود رسید، جلادان او را از آغوش مادر کشیدند تا به درون تنور بیفکنند (مادر بسیار مضطرب شد) کودک به زبان آمد و گفت: «اصبری یا اماه! انک علی الحق؛ مادرم صبر کن تو بر حق هستی.» آنگاه او و کودکش را در میان تنور انداخته، سوزاندند. رسول خدا (ص) پس از نقل این حادثه جگرسوز فرمود: «در شب معراج در آسمان بوی بسیار خوشی به مشامم رسید، از جبرئیل پرسیدم این بوی خوش از چیست؟ جبرئیل گفت: این بوی خوش (از خاکستر) آرایشگر دختران فرعون است که به شهادت رسید.» (بحارالانوار، ج 13، ص 163)
مؤمن آل فرعون انسان وارسته ای بود که به خاطر یک سری مصالح، ایمان خود را مکتوم می داشت تا از این طریق به موسی کمک کند. خداوند سرگذشت او را چنین بیان می کند: «و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم إیمانه أ تقتلون رجلا أن یقول ربی الله و قد جاءکم بالبینات من ربکم و إن یک کاذبا فعلیه کذبه و إن یک صادقا یصبکم بعض الذی یعدکم إن الله لا یهدی من هو مسرف کذاب* یا قوم لکم الملک الیوم ظاهرین فی الأرض فمن ینصرنا من بأس الله إن جاءنا قال فرعون ما أریکم إلا ما أری و ما أهدیکم إلا سبیل الرشاد؛ مرد مؤمنی از آل فرعون که ایمان خود را پنهان می داشت گفت، آیا می خواهید کسی را به قتل برسانید به خاطر اینکه می گوید پروردگار من الله است در حالی که دلائل روشنی از سوی پروردگارتان آورده، اگر دروغگو باشد دروغش دامن خود او را خواهد گرفت، و اگر راستگو باشد (لا اقل) بعضی از عذابهایی را که وعده می دهد به شما خواهد رسید، خداوند کسی را که اسرافکار و بسیار دروغگو است هدایت نمی کند.ای قوم من! امروز حکومت از آن شماست، و در این سرزمین پیروزید، اگر عذاب الهی به سراغ ما آید، چه کسی ما را یاری خواهد کرد؟! فرعون گفت: من جز آنچه را معتقدم به شما ارائه نمی دهم، و شما را جز به طریق حق و پیروزی دعوت نمی کنم (دستور همان قتل موسی است).» (غافر/ 28- 29)
در اینجا فراز دیگری از تاریخ موسی (ع) و فرعون شروع می شود که در قرآن مجید تنها در این سوره مطرح شده است و آن داستان "مؤمن آل فرعون" است، که از نزدیکان فرعون بود دعوت موسی (ع) را به توحید پذیرفت ولی ایمان خود را آشکار نمی کرد، زیرا خود را موظف به حمایت حساب شده از موسی (ع) می دید، هنگامی که مشاهده کرد با خشم شدید فرعون جان موسی (ع) به خطر افتاده مردانه قدم پیش نهاد و با بیانات مؤثر خود توطئه قتل او را بر هم زد.
در یک بررسی اجمالی در آیات مبربوط به سرگذشت مؤمن آل فرعون چنین به نظر می رسد که "مؤمن آل فرعون" برای نفوذ در قلب تیره فرعون و فرعونیان و زدودن زنگار کبر و کفر از آنها سخنان خود را در پنج شکل و مقطع مطرح کرد:
"مقطع اول" سخنان دو جانبه و احتیاط آمیز و دعوت آن قوم کافر طغیانگر به پرهیز از ضرر محتمل بود دائر بر اینکه "اگر موسی دروغ بگوید دامن خودش را می گیرد، و اگر راست بگوید دامان ما را می گیرد، بترسید و احتیاط را از دست ندهید".
در "مقطع دوم" آنها را به سیر و مطالعه در احوال اقوام پیشین دعوت می کند، و از اینکه آنها نیز گرفتار چنان سرنوشت شومی شوند آنها را بر حذر می دارند.
در "مقطع سوم" قسمتی از تاریخ خودشان را متذکر می شود، تاریخی که چندان فاصله از آنها ندارد و روابط و پیوندهای آن به هم نخورده است، و آن مساله نبوت "یوسف" است که از اجداد موسی بود، و طرز برخورد آنها با دعوت او را مطرح می کند.
در "چهارمین مقطع " مقصود خود را از طریق دیگری دنبال می کند، و آن توجه دادن به "ناپایداری زندگی دنیا" و "مساله معاد و حشر و نشر" است و توجه به آنها بدون شک تاثیر عمیقی در تربیت انسانها دارد.
در پنجمین و آخرین مقطع، "مؤمن آل فرعون" پرده ها را کنار زد، و بیش از آن نتوانست ایمان خود را مکتوم دارد، آنچه گفتنی بود گفت، و آنها نیز تصمیم خطرناکی درباره او گرفتند.
در نخستین آیه می فرماید: "مرد مؤمنی از آل فرعون که ایمان خود را کتمان می کرد گفت: آیا می خواهید کسی را به قتل برسانید به خاطر این که می گوید پروردگار من "الله" است"؟!. در حالی که معجزات و دلائل روشنی از سوی پروردگارتان با خود آورده است (و قد جاءکم بالبینات من ربکم). آیا شما می توانید معجزات او را مانند معجزه عصا و ید بیضا انکار کنید؟ آیا همه با چشم خود غلبه او را بر ساحران ندیدید تا آنجا که ساحران در برابر او تسلیم شدند، و به تهدیدهای ما گوش ندادند، و جان خود را بر سر ایمانشان به خدای موسی (ع) نهادند؟ آیا به راستی چنین کسی را می توان ساحر خواند؟! خوب فکر کنید، دست به کار عجولانه و شتاب زده ای نزنید، و در عاقبت کار خود درست بیندیشید و گرنه پشیمان خواهید شد.از همه اینها گذشته از دو حال خارج نیست: اگر او دروغگو باشد دروغش دامن خود او را خواهد گرفت، و اگر راستگو باشد لا اقل بعضی از عذابهایی را که وعده می دهد دامن شما را خواهد گرفت.
خلاصه اگر او دروغگو است دروغ فروغی ندارد، سرانجام مشت او باز می شود و رسوا می گردد، و به کیفر دروغ خود گرفتار خواهد شد، اما این احتمال نیز وجود دارد که راستگو باشد و از سوی الله ماموریت دارد، بنابراین وعده های عذاب او خواه ناخواه به وقوع می پیوندد، با این حال کشتن او از عقل و درایت دور است. سپس افزود: «خداوند کسی را که اسرافکار و بسیار دروغگو است هدایت نمی کند» (إن الله لا یهدی من هو مسرف کذاب). اگر موسی راه تجاوز و اسراف و دروغ را پیش گرفته باشد مسلما مشمول هدایت الهی نخواهد شد، و اگر شما چنین باشید شما نیز از هدایتش محروم خواهید گشت.
این عبارت اخیر گرچه دو پهلو است، اما پیدا است که نظر مؤمن آل فرعون بیان حال فرعونیان بوده، ولی به هر حال تکیه او بر ربوبیت "الله" در این عبارت و عبارت بعد بیانگر این واقعیت است که فرعون یا لا اقل گروهی از فرعونیان به طور اجمال اعتقادی به "الله" داشته اند، وگرنه این تعبیرات نشانه ایمان او به خدای موسی و همکاری با بنی اسرائیل محسوب می شد و با اصول "تقیه تاکتیکی" که او در پیش گرفته بود سازگار نبود.
علامه طباطبایی می فرماید: «از ظاهر سیاق برمی آید که جمله "من آل فرعون" صفت آن مرد باشد و جمله "یکتم إیمانه" صفت دیگری از او باشد، در نتیجه معلوم می شود مؤمن آل فرعون از دودمان خود فرعون، یعنی از نژاد قبطیان بوده و نیز از خواص درباریان وی بوده و کسی از ایمان درونی او خبردار نشده، چون ایمان خود را از آنان مخفی می کرده و تقیه می نموده است. "أ تقتلون رجلا أن یقول ربی الله و قد جاءکم بالبینات من ربکم" در این قسمت فرعونیان را نهی و توبیخ می کند، از اینکه تصمیم بر قتل او گرفته اند. و از اینکه جمله "من ربکم" را به کار برد، فهمیده می شود آن معجزات و بیناتی که موسی (ع) آورده معجزات و بیناتی بوده که دلالت داشته بر اینکه الله تعالی رب ایشان نیز هست، همانطور که او الله را رب خود گرفته. پس کشتن او کشتن مردی است که از ناحیه پروردگار فرعونیان حق را برایشان آورده است.»
"و إن یک کاذبا فعلیه کذبه" بعضی از مفسرین گفته اند: فرضی که در این جمله کرده، تلطفی از ناحیه او بوده، نه اینکه راستی احتمال می داده که موسی دروغگو باشد و در راستگویی وی شک داشته، خواسته است از در مهربانی سخن گفته باشد. "و إن یک صادقا یصبکم بعض الذی یعدکم" در این جمله مخاصمه را تا آسان ترین فرض تنزل داده، گویا می گوید: "و اگر صادق باشد آن وقت آن انواع عذابهایی که وعده اش را داده به شما می رسد و اگر همه آن عذابها نرسد، لا اقل بعضی از آنها به شما خواهد رسید." پس منظور تنزل دادن مخاصمه بوده، وگرنه لازمه صدقش این است که تمامی آن عذابهایی که وعده اش را داده به ایشان می رسید. "إن الله لا یهدی من هو مسرف کذاب" این جمله تنها فرض دومی را تعلیل می کند و معنایش این است که اگر موسی در ادعای خود دروغگو باشد، همان دروغ خودش برایش بس است. و اگر راستگو باشد، آن وقت به فرضی که همه عذابهایی که وعده اش را داده به شما نرسد، لا اقل مقداری از آن به شما خواهد رسید، چون در این فرض شما مسرف و متجاوز هستید که پا از گلیم خود فراتر نهاده اید. و نیز کذاب هستید، چون ربوبیت پروردگار خود را انکار کرده، اربابی دیگر به جای خدا اتخاذ نموده اید و خدا کسی را که مسرف و کذاب باشد هدایت نمی کند. و اما بر فرضی که او دروغ بگوید، در آن صورت پروردگاری که معرفی می کند ربوبیت ندارد تا آنکه درباره هدایت کردنش و نکردنش گفتگو شود. از این بیان روشن می گردد، اینکه بعضی گفته اند: "جمله مزبور تعلیل هر دو فرض است و به هر دو جمله ارتباط دارد" حرف صحیحی نیست.
در اینجا دو سؤال از سوی بعضی از مفسران مطرح شده است: نخست اینکه اگر موسی (ع) دروغگو باشد دروغش تنها به زیان خود او تمام نمی شود بلکه دامان جامعه را نیز می گیرد زیرا باعث انحراف آنها است. دیگر این که اگر راستگو باشد تمام تهدیدهای او تحقق خواهد یافت نه پاره ای از آنها. در پاسخ سؤال نخست می توان گفت که منظور فقط مجازات دروغ است که تنها دامن دروغگو را می گیرد، و عذاب الهی برای دفع شر او کافی است، چگونه ممکن است کسی بر خدا دروغ ببندد و خدا او را به حال خود واگذارد تا مایه گمراهی مردم شود؟! و در پاسخ سؤال دوم می توان گفت: منظور این است که او شما را تهدید به عذابهای دنیا و آخرت می کند بنابراین اگر راستگو باشد قسمتی از آن که مربوط به دنیا است هم اکنون دامن شما را خواهد گرفت، یا این که منظور بیان حد اقل است که اگر همه سخنان او را باور نکنید لا اقل ممکن است بخشی از آن صدق باشد.
به هر حال مؤمن آل فرعون ضمن این سخنان از چند طریق برای نفوذ در فرعون و اطرافیان او وارد شد: نخست این که عمل موسی (ع) درخور چنین عکس العمل شدیدی نیست. دیگر این که فراموش نکنید او با خود دلائلی دارد که ظاهر آن موجه به نظر می رسد، و مبارزه با چنین مردی خطرناک است. سوم اینکه نیازی به اقدام شما نیست، چرا که اگر دروغگو باشد خدا کار او را می سازد، اما این احتمال را هم بدهید که راست بگوید و خدا کار ما را بسازد! مؤمن آل فرعون به این مقدار هم قناعت نکرد و باز ادامه داد، با لحنی دوستانه و خیرخواهانه آنها را مخاطب ساخته، چنین گفت: "ای قوم من! امروز حکومت در این سرزمین پهناور مصر به دست شما است، و از هر نظر غالب و پیروزید، این نعمتهای فراوان را کفران نکنید، اگر عذاب الهی به سراغ ما آید چه کسی ما را یاری خواهد کرد"؟!
سپس فرمود: «یا قوم لکم الملک الیوم ظاهرین فی الأرض فمن ینصرنا من بأس الله إن جاءنا» معنای کلمه "ظاهرین" غلبه و علو در ارض است. و منظور از "ارض" سر زمین مصر و منظور از "باس الله" اخذ خدا و عذاب اوست. و استفهام در آیه انکاری است. معنایش این است که: مؤمن آل فرعون به فرعونیان می گوید: ای قوم و قبیله من، امروز ملک و سلطنت در دست شماست، و شما بر سایر مردم یعنی بنی اسرائیل غلبه دارید و در زمین علو و بلندپروازی می کنید، فردا اگر عذاب خدا به سوی ما آید، هم چنان که موسی وعده اش را داده، چه کسی ما را یاری می کند؟ در این بیان خودش را هم داخل در آنان و جزو آنان قرار داده تا در ترساندنشان از عذاب خدا مؤثرتر و در خیرخواهی آنان رساتر سخن گفته باشد و سخن بهتر در دلهایشان جای بگیرد، و خلاصه بفهماند که عاقبتی را که برای خودش می خواهد، برای آنان نیز می خواهد.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور وی این بوده: شما امروز همه گونه قدرت در دست دارید و هر تصمیمی بخواهید در باره موسی (ع) می گیرید، ولی مغرور این قدرت نشوید، و پیامدهای احتمالی آن را فراموش نکنید. این سخنان ظاهرا در "اطرافیان فرعون" بی اثر نبود، آنها را ملایم ساخت، و از خشمشان فرو کاست. ولی فرعون در اینجا سکوت را برای خود جایز ندید کلام او را قطع کرده چنین گفت: "مطلب همان است که گفتم من جز آنچه را که معتقدم به شما دستور نمی دهم به آن معتقدم که موسی حتما باید کشته شود و راهی غیر از این نیست"! «قال فرعون ما أریکم إلا ما أری و ما أهدیکم إلا سبیل الرشاد؛ فرعون در پاسخ گفت: من شما را جز به طریق صواب و مطابق واقع راهنمایی نمی کنم.» و منظورش این بوده که بگوید: خودم بدانچه مردم را به سویش راهنمایی می کنم یقین دارم، و آن طریقه علاوه بر اینکه برایم معلوم است، با واقع هم مطابق است، و این سخن از فرعون یک فریبکاری و زرنگی عجیبی است و چنین است حال همه جباران و طاغوتها در طول تاریخ، و در گذشته و امروز که همیشه رای صواب را رای خود می پندارند و به احدی اجازه اظهار نظر در برابر رای خود نمی دهند، آنها به پندارشان عقل کل هستند، و دیگران مطلقا عقل و دانشی ندارند! و این نهایت جهل و حماقت است.
"تقیه" یا "کتمان عقیده باطنی" بر خلاف آنچه بعضی می پندارند به معنی ضعف و ترس و محافظه کاری نیست، بلکه غالبا به عنوان یک وسیله مؤثر برای مبارزه با زورمندان و جباران و ظالمان مورد استفاده قرار می گیرد، کشف اسرار دشمن جز از طریق افرادی که از روش تقیه استفاده می کنند ممکن نیست.ضربات غافلگیرانه بر پیکره دشمن جز از طریق تقیه و کتمان نقشه ها و طرحهای مبارزه صورت نمی گیرد و مؤمن آل فرعون نیز تقیه اش برای خدمت به آئین موسی (ع) و دفاع از حیات او در لحظات سخت و بحرانی بود، چه چیز از این بهتر که انسان فرد مؤمنی در دستگاه دشمن داشته باشد که تا اعماق تشکیلات او نفوذ کند، و از همه چیز با خبر گردد و به موقع دوستان را در جریان بگذارد، و حتی در موقع لزوم در فکر جباران نفوذ کند و نقشه های آنها را دگرگون سازد؟! آیا اگر مؤمن آل فرعون از روش تقیه استفاده نمی کرد هرگز توانایی انجام این خدمات را داشت؟
لذا در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است: «التقیة دینی و دین آبائی، و لا دین لمن لا تقیة له، و التقیة ترس الله فی الأرض، لأن مؤمن آل فرعون لو أظهر الإسلام لقتل؛ تقیه دین من و دین پدران من است، کسی که تقیه ندارد دین ندارد، تقیه سپر خداوند در روی زمین است، چرا که اگر مؤمن آل فرعون ایمان خود را اظهار داشته بود کشته می شد.» مخصوصا در زمانی که جمعیت مؤمنان در منطقه ای در اقلیت باشند و در چنگال اکثریتی بی منطق و بیرحم گرفتار شوند هیچ عقلی اجازه نمی دهد که با اظهار ایمان جز در مورد ضرورت نیروهای فعال خود را به هدر دهند، بلکه باید در این مقطع خاص با کتمان عقیده نیروها را متشکل و متمرکز و برای قیام نهایی آماده سازند.
شخص پیامبر اسلام (ع) در آغاز قیامش در مدت چند سال دعوت پنهانی داشت و از همین روش استفاده می کرد، و بعد از مدتی که یارانش فزونی گرفتند و هسته بندی اصلی محکم شد اسلام را رسما اعلام نمود. در میان پیامبران دیگر ابراهیم (ع) با تمام شجاعت و قهرمانی که داشت به هنگام تصمیم بر شکستن بتها از روش تقیه استفاده کرد و برنامه خود را از بت پرستان کتمان نمود، وگرنه هرگز موفق نمی شد. ابوطالب عموی پیامبر اسلام (ص) شاید تا آخر عمر روش تقیه را از دست نداد، تنها در مقطعهای خاصی ایمان خود را آشکار ساخت، ولی در مواقع دیگر صریحا چیزی نمی گفت تا بتواند نقش مؤثر خود را در حفظ جان پیامبران (ص) در مقابل بت پرستان لجوج و بیرحم و کینه توز ایفا کند. به هر حال آنچه بعضی از جاهلان و ناآگاهان پنداشته اند که تقیه مخصوص مذهب شیعه است، یا تقیه نشانه ضعف و زبونی است، کاملا بی اساس و دور از منطق است، تقیه در تمام مکتبها بدون استثنا وجود دارد.
مؤمن آل فرعون زندگینامه حضرت موسی (ع) حوادث تاریخی داستان قرآنی شهادت تقیه