ازدواج رابطه اى پیچیده با جنبه هاى اقتصادى، اجتماعى و مذهبى است که اغلب چنان با یکدیگر تداخل دارند که نمى توان آنها را از یکدیگر جدا کرد. براى مردم آفریقا، ازدواج نقطه محورى هستى است. این نقطه اى است که در آن تمام اعضاى جامعه اى خاص با یکدیگر تلاقى مى کنند. در گذشتگان، زندگان و کسانى که متولد خواهند شد. تمام ابعاد زمان در اینجا بهم مى رسند، و کل صحنه نمایش تاریخ در اینجا تکرار، تجدید و روح تازه اى مى یابد. ازدواج صحنه نمایشى است که هر کس در آن یک بازیگر است نه صرفا تماشاچى. از این رو، ازدواج نوعى وظیفه، الزامى از جانب جامعه اى متحد، و ضرباهنگ زندگى است که هر کسى باید در آن شرکت جوید. در غیر این صورت، کسى که در آن شرکت نمى کند مایه بدبختى براى جامعه است. او آشوبگر و قانون شکن است، و نه تنها فردى غیر طبیعى بلکه پایین تر از حد انسان است. قصور در ازدواج در شرایط طبیعى به معنى این است که آن شخص قوانین جامعه را انکار نموده، و جامعه نیز به نوبه خود او را طرد کرده است. در جوامع آفریقایى، ازدواج و تولید مثل یک پدیده واحد است. بدون تولید مثل، ازدواج ناقص است. این اتحادى است که حداقل تا حدى تلاش دارد موهبت از دست رفته جاودانگى را که در فصل نه از آن صحبت کردیم دوباره خلق کند. این وظیفه اى دینى است که بوسیله آن فرد در کاشتن بذرهاى حیات و تلاش انسان در مقابل فقدان جاودانگى آغازین کمک مى کند. از نظر زیست شناختى هم زن و هم شوهر در بچه هایشان دوباره خلق مى شوند، و بدین سان زنجیره بشرى را استمرار مى بخشند. در بعضى از جوامع باور بر این است که مردگان زنده تا حدودى دوباره تجسم مى یابند، از این رو جنبه هایى از شخصیت ها و یا ویژگی هاى جسمانى آنان دوباره در نسلشان زاده مى شوند. پس شخصى که اولاد ندارد، در واقع آتش زندگى را خاموش مى کند، و براى همیشه مى میرد زیرا اگر ازدواج نکند و بچه دار نشود خط استمرار جسمانى متوقف مى گردد. این درک و وظیفه مقدسى است که نباید مورد سوء استفاده و یا تحقیر قرار گیرد. شیوه دومى که ازدواج و تولید مثل به عنوان پدیده اى واحد سعى در تجربه دوباره جاودانگى دارد در «یادآورى» مردگان زنده است. «جاودانگى شخصى» که در آن مردگان زنده توسط اعضاى خانواده هاى بشرى شان در خاطر نگه داشته مى شوند، اهمیت دارد. مادامى که افرادى در خانواده وجود دارند که فردى را که از لحاظ جسمانى مرده است به یاد مى آورند، این فرد حقیقتا مرده نیست، او هنوز در اذهان خویشاوندان و همسایگانش که او را در هیئت انسانى اش مى شناختند زنده است. نام او هنوز معنى هویت شخصى را به ذهن متبادر مى کند، و مى تواند به اعضاى خانواده اش که او را مى شناختند و به اسم مى نامیدند، «ظاهر شود». همچنین این افراد به او غذا و نوشیدنى مى دهند که نشانه هاى دوستى و یادآورى است. این مسئله در جوامع آفریقایى بسیار با اهمیت است. پس از مرگ جسمانى طولانى ترین خاطره از مرده زنده در اذهان خانواده او حفظ مى شود. من از افراد مسن شنیده ام به نوه هایشان که باید قبل از ازدواج مدتى طولانى منتظر بمانند مى گویند: اگر ازدواج نکنید و بچه دار نشوید، چه کسى پس از مرگتان به یاد بود شما شراب افشانى مى کند. در میان مردم سنتى آفریقا این باور فلسفى جدى است. از این رو بدبخت زن یا مردى است که کسى را ندارد تا پس از مرگ جسمانى اش یاد او را زنده نگاه دارد. نداشتن خویشاوند نزدیکى که خاطره افراد در گذشته را در جاودانگى فردى شان زنده نگه دارد، بدترین بدبختى و کیفرى است که هر شخص مى تواند تحمل کند. مردن بدون ازدواج و بدون فرزند به معنى قطع ارتباط کامل با جامعه بشرى، بى پیوند شدن، مطرود شدن و از دست دادن تمام پیوندها با نوع بشر است. پس هر کسى باید ازدواج کند و بچه دار شود، این بزرگترین امید و آرزوى فرد براى خودش و جامعه براى فرد است. اگر ما این را در نظر داشته باشیم برشناخت ما از بسیارى از رسوم و عقاید مرتبط با ازدواجهاى آفریقایى مانند دادن هدایا به عروس، چند همسرى، به ارث بردن همسران برادر متوفى، ترتیب ازدواج فرزندان از سوى پدران و مادران و غیره پرتوى از روشنایى مى افکند.
آماده شدن براى ازدواج فرآیندى طولانى است که لحظات کلیدى آن مى تواند با آداب و شعایر نشان داده شوند. وقتى کودکى از لحاظ جسمى متولد مى شود، باید از لحاظ مذهبى و آیینى نیز متولد گردد تا او را عضوى اجتماعى از یک گروه خاص بسازد. در سالهاى بعد، او رشته اى از آئین هاى تشرف را از سر مى گذراند. این آیین هاى تشرف مانند تولد جوانان در حالت بلوغ و مسئولیت پذیرى است. آیین هاى تشرف ورود افراد جوان را به حیات کامل قوم آنها مجسم مى کنند و به آن تحقق مى بخشند. تنها پس از تشرف آن جا که این رسم برگزار مى شود، فرد بطور مذهبى و اجتماعى در مقام مردى یا زنى با تمام رازها، مسئولیت ها، امتیازات و انتظارات آن متولد مى شود. یکى از هدفهاى آیین هاى تشرف آشنا کردن جوانان با موضوعهاى جنسى، ازدواج، تولید مثل و زندگى خانودگى است. پس مى توان گفت که تشرف تطهیر آیینى و آمادگى براى ازدواج است و تنها زمانى که به اتمام مى رسد افراد جوان مى توانند ازدواج کنند. از آنجا که تمام جامعه در آیین هاى تشرف حضور پیدا مى کنند، بنابراین این کل آحاد جامعه است که جوانان را براى زندگى خانوادگى و ازدواج آماده مى کند. بعلاوه، و به ویژه در جوامعى که آیینهاى تشرف وجود ندارد، پدران و مادران و یا بقیه بستگان به تدریج فرزندانشان را براى امور زناشویى تعلیم مى دهند. به دختران چگونگى پختن غذا، رفتار با مردان، مراقبت از کودکان و مواظبت از شوهر و امور خانگى آموخته مى شود. آنچه که بیشتر به مردان مربوط مى شود به پسران آموزش داده مى شود، مانند مراقبت از گله، رفتار درست با خویشاوندان سببى فرد، بدست آوردن سرمایه اى که باید فرد به پدر و مادر دختر به عنوان بخشى از پیمان نامزدى و ازدواج بپردازد و این که چطور باید به عنوان سرپرست خانواده احساس مسئولیت کند، به پسران تعلیم داده مى شود. انتقال دانش جنسى از اولیاء به فرزند اغلب مشکل است. اما احتمالا دختران از آنجا که وقت بیشترى را با مادرها و مادربزرگ ها مى گذرانند تا پسرها با پدرانشان، لذا نسبت به پسرها از این جهت وضع بهترى دارند. بیشتر اطلاعات جنسى از دوستان جوانشان بدست مى آید، و اغلب تلفیقى از حقیقت، افسانه، جهل، حدس و شوخى است. مدارس رسمى و دانشگاه ها در آفریقاى جدید اغلب مراکز جهل بیشترى درباره این مسایل است، چنان که جوانان به آنجا مى روند تا شاید بدانند که چگونه قورباغه اى را تشریح کنند اما راجع به دستگاه تولید مثل خودشان و کارکرد آن و یا این که چگونه تشکیل خانواده مى دهند هیچ چیز نمى دانند. به این دلیل، قطعا روشهاى سنتى آماده سازى جوانان براى ازدواج و تولید مثل به روشنى بهتر از آنچیزى است که مدارس و دانشگاه ها براى جوانان ما انجام مى دهند.
آداب و رسوم متفاوتى در مساله یافتن شریک براى ازدواج وجود دارد. در بعضى از جوامع این گزینش توسط اولیا انجام مى گیرد، و ممکن است این کار حتى قبل از تولد بچه ها صورت پذیرد. به این معنى که اگر در یک خانه پسر جوانى وجود داشته باشد، اولیائش به خانه دیگرى که دختر جوانى در آن وجود دارد و یا جایى که مادر باردارى در آن است رفته و براى دختر کنونى و یا بچه اى که متولد خواهد شد اگر چنانکه دختر باشد «تقاضاى ازدواج» مى کنند. گاهى این ترتیبات زمانى که دو مادر مطلع مى شوند که باردار هستند صورت مى گیرد. به هر حال، بچه ها تنها وقتى که به قدر کافى بزرگ شده باشند و نه بى درنگ پس از تولد و یا زمانى که بسیار جوان باشند ازدواج مى کنند و نمونه هایى از این رسم در ناحیه سودان نقل مى شوند. یک رسم نسبتا شایع، رسمى است که در آن اولیا و بستگان یک مرد جوان به نزد اولیا دخترى بخصوص رفته و مذاکرات ازدواج را آغاز مى کنند. این کار نزدیک دوره تشرف است که همانطور که در بخش قبلى دیدیم، مصادف با دوره بلوغ است. اگر دختر یا پسر جوان به طور محکم و جدى شریک ازدواج احتمالى را رد کند، در این صورت مذاکرات بى نتیجه مى ماند، اگر چه مواردى وجود دارد که اجبار و زور براى واداشتن جوان بى میل جهت ازدواج با شریکى که اولیا و بستگان انتخاب کرده اند اعمال مى شود. با وجود این روال معمولى براى والدین این است که با رضایت کامل پسر یا دختر خود این انتخاب را به عمل آورند. درجوامع دیگر این خود جوانان هستندکه انتخاب مى کنند و پس از آن اولیا را درجریان مى گذارند. سپس اولیا و بستگان مذاکرات نامزدى وازدواج را آغاز مى کنند. ازآنجا که فرد به دلیل وجود گروه اجتماعى وجود دارد، این حیاتى است که در این مهم ترین میثاق زندگى، دیگر اعضاى آن جامعه متحد مى بایستى درگیر امر ازدواج فرد بشوند. براى نشان دادن این که چطور این نکته ها در زندگى واقعى انجام مى گیرند چن دمثال ذکر می شود:
در میان مردم قبیله ولف اولیا ترتیب ازدواج را مى دهند. زمانى که یک مرد جوان دخترى را که قصد دارد با او ازدواج کند ملاقات مى کند، موضوع را به پدر خود بازگو مى کند. اولیایش واسطه اى را نزد اولیاى دختر مى فرستند و نظر آنان را درباره این ازدواج جویا مى شوند. اگر نظر آنان مساعد باشد، ازدواج صورت می گیرد. در میان قوم کیگا ضرورت و یارى واسطه در امر ازدواج گزارش مى شود. وقتى اولیا مى خواهند ازدواج پسرشان را ترتیب دهند و دختر مناسبى را مى شناسند، موضوع را با خویشاوندى نزدیک و مورد اعتماد در میان مى گذارند. این مرد به عنوان واسطه وارد عمل مى شود. او همه چیز را درباره دختر و خانواده اش بدست مى آورد و موضوع را به خانواده پسر گزارش مى دهد. اولیاى پسر اگر راضى باشند، آنها و واسطه (کریما) به خانواده دختر می روند. در جوامع سنتى ازدواج میان خویشان نزدیک مجاز نیست. از آنجا که دامنه خویشاوندى بسیار وسیع است. میزان این ممنوعیت ها بسیار گسترده است. معمولا، کلان ها برون همسرى مى باشند، یعنى شخص با فردى از کلان دیگر ازدواج مى کند. و در جایى که ممکن است ازدواج در درون یک کلان اجازه داده شود، باید کاملا اطمینان حاصل شود که زوجین خویشاوند نزدیک نباشند. براى تقویت ممنوعیت هاى ازدواج، تابوهایى وجود دارد. براى نمونه، این ترس وجود دارد که کودکان خویشاوندان نزدیک خواهند مرد، و این که مردگان زنده از چنین ازدواجهایى ناخوشنودند و لذا براى آن افراد بدبختى به بار مى آورند. براى برخى افراد، مانند جذامیان، مبتلایان به صرع و کسانى که اختلال روانى دارند یافتن شریک ازدواج اگر نگوییم غیر ممکن حداقل دشوار مى باشد؛ اما اگر زن باشند کم نیستند زنانى که کودکان نامشروع را به فرزندى قبول مى کنند.
معمولا آیین هائى براى مراسم نامزدى وجود دارد. در میان این مردم مذاکرات ازدواج توسط اولیا آغاز و تربیت داده مى شود. این رسم اغلب هنگام نوشیدن آبجو در میهمانى توسط دو مرد شروع مى شود. یکى به دیگرى مى گوید: من به تو یک زن (یا شوهر) مى دهم، که دیگرى هم با خضوع و تشکر پاسخ مى دهد. سپس بطور رسمى مقدمات کار آغاز مى گردد. هر دو مرد به خانه مى روند و بچه هایشان را آگاه مى کنند و چند روز بعد، اولیاى پسر اولیاى دختر را ملاقات مى کنند، و حداقل دو ظرف آبجو براى آنان با خود مى برند. هنگام ورود، اولیاى دختر با دانه هاى قهوه (یا چیز دیگرى در ایام گذشته)، از آنان پذیرایى مى کنند، و چپقى را که پدر پسر چهار بار آن را پک مى زند روشن مى کنند. چهار پدر و مادر در گفتگویى طولانى درباره مطالب گوناگون درگیر مى شوند، تا این که سرانجام پدر پسر تقاضاى رسمى خود را مطرح مى کند. او مى گوید: اگر به پسر من زن دهید، آماده ام تا در این خانه متولد شوم، یک پسر باشم، یک غلام باشم. اگر شما بخواهید گله را به رودخانه مى برم تا آب بخورند، گله را به چرا مى برم، برایتان لباس بخرم، کمک کنم تا نیازهایتان سبک شود. من آماده ام تا تمام این چیزها، خیلى بیشتر از اینها را انجام دهم! معمولا این تقاضا مورد قبول واقع مى شود، و سپس دو طرف میزان هدیه هایى را که باید به خانواده دختر داده شود تعیین مى کنند، که چیزى حدود سه یا چهار گاو (یا معادل آن به پول) است. آبجو سنتى نوشیده مى شود و اولیاى پسر به منزلشان باز مى گردند. به محض این که هدایاى مورد توافق داده شود، تاریخ ازدواج تعیین مى گردد. این نه یک رسم نمایشى بلکه آئینى پر از معنى است. آبجو نماد دوستى، اتحاد، یگانگى و پذیرش است، و بسیارى از جوامع آفریقایى در مراسم، جشن ها، میثاق ها از آن استفاده مى کنند. آبجویى را که اولیاى پسر به اولیاى دختر مى دهند، نگرش دوستانه آنان، تمایل براى ایجاد دوستى با خانواده اى دیگر و آمادگى آنان را براى تشکیل میثاق ازدواج نشان مى دهد. دانه هاى قهوه نماد حاصلخیزى، بارورى و ثمر دهى است. روشن کردن چپق نماد پذیرش است، آن نشانگر اشتراک چیزى با یکدیگر است، تنفس نماد نفخه حیات است. سخنان رسمى که پدر پسر مى گوید ابراز تسلیم خود و خدماتش بخاطر پسر خویش است. ازدواج پسرش ضرورتى مطلق مى باشد، و پدر مایل است قربانى شود، (به عنوان خدمتکار)، تحقیر شود و برده گردد تا پسرش بتواند همسر اختیار کند. پدر آماده است تا خود را در خانواده اى که پسرش از آنجا زن مى گیرد فنا کند. در اینجا پدر پل، حلقه و گره اى است که میثاق ازدواج را پیوند مى دهد. او آماده است خود را فدا سازد تا از طریق پسر و در او زنده بماند. این عمل مذهبى خطیر از خود گذشتگى پدر براى پسر خود و جامعه است. (ادامه دارد...).
ادیان ازدواج فرهنگ غربی آداب و رسوم قبایل جامعه شناسی اعتقاد