امامیه (شیعه اثناعشری) با ارشاد معصومان (ع) رأیی را برگزیده اند که جامع آرای اشاعره و معتزله است، زیرا در دو رأی قبلی در فعل اختیاری انسان یک فاعل مطرح بود که از نگاه اشاعره آن فاعل، خدای متعال است و از نگاه معتزله فقط خود انسان، ولی از نگاه امامیه در فعل دو فاعل دخالت دارند که البته در طول هم هستند که یکی فاعل مباشر است و دیگری فاعل بعید، و هم خدای متعال فاعل اختیاری انسان است و هم خود او. محققان امامیه و جمهور حکما چنین گفته اند: «فعل بنده مخلوق بنده است بی واسطه و مخلوق خداست با واسطه.» (محیی الدین ابن عربی، ص414) خواجه نصیرالدین طوسی نیز فرموده است: «اراده عبد علت قریبه فعل است و اراده حق علت بعیده وی... و حق آن است که فعل موقوف به مجموع ارادتین است.» (لاهیجی، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص35 ـ 66)
امیرالمومنین (ع) در این زمینه چنین راهنمایی می فرماید: «لا تقولوا و کلهم الله أنفسهم، فتوهنوا و لا تقولوا اجبرهم علی المعاصی فتظلموه ولکن قولوا لخیر بتوفیق الله و الشر بخذلان الله وکل سابق فی علم الله.» (ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللائی، ج4، ص109) معنای این سخن چنین است: «نگویید که خدای تعالی بندگان را به خودشان گذاشت و فعل ایشان را تفویض کرد که اگر چنین گویید هر آینه خدای تعالی را ضعیف و عاجز گردانیده اند و نیز مگویید که خدای تعالی بندگان را جبر کرد بر فعل معاصی که در این صورت بر او ظلم روا داشته اید. پس بگویید که فعل خیر به توفیق خداست و فعل شر به خذلان خدا و هر کدام از خیر و شر در ازل معلوم خدا بود، بی آنکه علم او سبب فعل بوده باشد.» (گزیده گوهر مراد، ص225)
علامه محمدتقی جعفری (ره) می گوید: «اصل قدرت تمام وسائلی که عوامل طبیعی کار می باشد از خداوند است و بهره برداری اختیاری از آن قدرت و وسائل مربوط به انسان است. نظر امامیه اصل امر بین الامرین و بهترین تفسیر برای این اصل تفسیر آیت الله العظمی خویی (ره) است. بدین صورت فرض کنیم که فردی مبتلا به فلج است، به طوری که توانایی حرکت ندارد و ما می توانیم با وصل کردن سیم برق او را به حرکت وادار کنیم و آن شخص فلج با نیروئی که ما در اختیارش گذارده ایم اختیارا کارهایی را انجام دهد. در اینجا آنچه از این کار به ما مستند است نیرو و قدرتی است که ما توسط برق در او ایجاد کرده ایم در هر لحظه قدرت سلب آن را داریم. از طرف دیگر بهره برداری به اختیار اوست. همچنین است مثل انسانها، در هر لحظه ریزش آن نیرو از فیاض مطلق انجام می گیرد و در هر لحظه می تواند آن را قطع کند، ولی اختیار بهره برداری از آن نیرو کاملا به دست ماست و این است معنای لاحول ولاقوة الا بالله.» (جعفری، جبر و اختیار، ص214 ـ 215)
با توجه به قاعده معروف «ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها» افعال اختیاری ما نیز از این قاعده مستثنا نیست. از این رو افعال ارادی ما هم مال خداست و هم مال ما، اما در طول هم نه به طور اشتراک. جمع بودن همه عوامل غیرارادی و قرار دادن اصل اراده در زمره حلقه های اختیار از ناحیه خداست، ولی به کار بردن این اختیار و بهره برداری از آن از ناحیه ماست. در حقیقت او خواسته که ما با اراده و اختیار خود افعال ارادی مان را انجام دهیم. پس او فاعل بالتسبیب است و ما فاعل بالمباشره.
علامه طباطبایی (ره) در این خصوص می فرماید: «بحثهای عقلی این معنا را نتیجه می دهد که حوادث همان طور که با اسباب نزدیک و متصل به خود نسبتی دارند همچنین به اسباب دور یعنی اسبابی که سبب وجود اسباب نزدیکند نیز نسبتی دارند، و حوادث همچنان که افعال و آثار این اسبابند افعال و آثار آنها نیز هستند. مثلا فعل مانند محرک محتاج است به فاعلی که محرک باشد و آن را ایجاد کند، و نیز احتیاج دارد به محرکی که محرکش را تحریک کند، و احتیاجش به محرک عینا مانند احتیاجش به محرک محرک است، مانند چرخی که چرخ دیگر را و آن چرخ چرخ سومی را حرکت می دهد. پس فعل، یک نسبتی به فاعلش دارد، و یک نسبتی به عین همان نسبت (نه به نسبتی دیگر مستقل و جدای از آن) به فاعل فاعلش. چیزی که هست وقتی فعل به فاعل فاعلش نسبت داده شود، فاعل نزدیکش به منزله آلت و ابزار برای فاعل فاعل می شود، و به عبارت دیگر واسطه صرفی می شود که در صدور فعل استقلالی ندارد؛ به این معنا که در تاثیرش از فاعل بی نیاز نیست.
چون فرض نبود فاعل فاعل مساوی است با فرض نبود فاعل، و موثر نبودن آن و شرط واسطه این نیست که فاقد شعور باشد، و در فعلش شاعر و مختار نباشد، زیرا شعوری که فاعل شاعر به وسیله آن در فعل خود اثری می کند و در نتیجه فعل از او سر می زند، خود فعل یک فاعل دیگری است چون او خودش شعر خودش را ایجاد نکرده، بلکه فاعل دیگری خود او و شعور او را ایجاد کرده، و همچنین اختیار او را خود او برای خود درست نکرده، بلکه فاعلی که او را ایجاد کرده احتیاش را نیز به وجود آورده است، و همچنان که فعل در غیر موارد شعور و اختیار محتاج به فاعل خود بود و به عین همین توقف و احتیاج متوفق بر فاعل فاعل خود بود، همچنین در موارد شعور یعنی افعال شعوری و اختیاری محتاج است به فاعلش و به عین این احتیاج و توقف موقوف و محتاج است به فاعل فاعلش که شعور و اختیار برای فاعلش ایجاد کرده. پس فاعل فاعلی که شاعر و مختار است، از آنجایی که شعور و اختیار برایش ایجاد کرده می فهمیم که از فاعل شاعر و مختار خواسته است از طریق شعورش فعلی چنین و چنان انجام دهد، و یا با اختیار خود فلان کار را بکند. پس هم فعل را از او خواسته است و هم اینکه این فعل را به اختیار انجام دهد، نه اینکه تنها فعل را خواسته و اختیار را که فاعل آن به وسیله همان ظهور یافته مهمل گذاشته باشد.
گناهان و عبادت به عنوان گناه و عبادت منسوب به خدا نیست. آنچه از این دو منسوب به خداست اصل وجود این دو است، و اما عنوان گناه و ثواب که عنوان آن حرکات و سکناتی است که از انسان سر می زند از قبیل ازدواج کردن و یا ارتکاب زنا و خوردن حلال و حرام، جز به خود انسان منسوب نیست. چون انسان مادی است که به این حرکات متحرک می شود و اما آن خدایی که این انسان متحرک را آفریده و از جمله آثارش حرکاتش است خودش به آن حرکات متحرک نیست بلکه حرکات را در صورتی که اسباب و شرایئطش فراهم شد (و یکی از شرایطش وجود متحرک است) ایجاد می کند، پس خود او متصف به انواع این حرکات نمی شود تا آنکه متصف به ازدواج و زنا و یا هر کاری که قائم به انسان است بگردد. چرا، در این میان عناوین عامی است که مستلزم حرکت و ماده نیست، و مانعی ندارد که آن را، هم به انسان و هم به خداوند نسبت دهیم.» (طباطبایی، المیزان، ج9، ص251)
همچنین باید توجه داشت که جبر سابق بر اختیار و لاحق بر اختیار منافی با اختیار نیست. پس اختیار بشر حلقه متوسطی است محدود میان یک سلسله اسباب و... که اختیار آنها در دست انسان نیست.
الف) ادله امامیه بر اختیاری بودن فعل انسان در برابر جبر اشاعره: امامیه در مقابل اشاعره ایستاده و تمام شبهاتی را که آنها به عنوان دلیل بر خلق افعال بندگان آورده اند یکی پس از دیگری جواب داده اند. نه دلیل اشاعره و رد آنها در کتاب کشف المراد آمده است. امامیه معتقدند که انسان فاعل فعل اختیاری اش هست و این از ضروریات است: «والضرورة قاضیة باستناد افعالنا الینا.» از سوی دیگر، در مقابل آیاتی که ظهور در جبر دارند، چندین برابر آن آیاتی را آورده اند که در آنها فعل به خود انسان نسبت داده شده است. اکنون به طور مثال به چند مورد از آنها اشاره می شود: «من یعمل سوء یجز به؛ هر کس عمل بدی انجام دهد کیفر داده می شود.» (نساء/ 123) «کل نفس بما کسبت رهینه؛ (آری) هر کس در گرو اعمال خویش است.» (مدثر/ 38)
در این آیات افعال انسان به انسان نسبت داده شده و تاکید شده که انسان در گرو اعمال خود است. در بعضی آیات نیز مؤمنان به خاطر ایمانشان ستایش و کافران به خاطر کفرشان نکوهش شده اند: «الیوم تجزی کل نفس بماکسبت؛ امروز هر کس به موجب آنچه انجام داده است کیفر می یابد.» (غافر/ 17) «ولا تجزون الا ما کنتم تعملون؛ جزا در برابر آنچه که کرده اید پاداش نخواهید یافت.» (یس/ 54) در بعضی از آیات نیز اشاره شده که گنهکاران به گناه خود اعتراف می کنند: «ما سلککم فی سقر* قالوا لم نک من المصلین؛ چه چیز شما را در آتش (سقر) آورد؟ گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.» (مدثر/ 42- 43) اگر جبری در کار باشد، دیگر اعتراف معنا ندارد. اما اگر این دو دسته آیات (آیاتی که ظهور در جبر دارند و آیاتی که حکایت از اختیار انسان می کنند) با هم تعارض داشته باشند، باز تعداد آیات دسته دوم، چندین برابر آیات دسته اول است.
علاوه بر این، مسائلی وجود دارد که فقط با اختیار انسان آنها قابل حل و توجیه پذیر است که اهم آنها ذکر می شود.
1- اراده و اختیار تنها امتیاز و تفاوت انسان با حیوان و مناط مسئولیت انسان است و عدم آن با وجدان و ضرورت عقلی منافات دارد.
3- مسئولیت و تکلیف فقط با اختیار قابل توجیهند.
3- وعده ها و وعیدها، انذار بشیر، ثواب و عقاب و بهشت و جهنم مقتضی اختیارند و با اختیار معنا پیدا می کنند.
4- افعال زشت و قبایح که از بندگان صادر می شود و همچنین ستمی که از آنها صادر می گردد، اگر فاعل آنها خدای متعال باشد، آن وقت لازم می آید خدای تعالی فاعل قبایح و ستمگر باشد.
5- جبرگرایی نه تنها سلب مسئولیت می کند، بلکه پوچی و بیهودگی هر نظام تربیتی و اخلاقی و حقوقی از جمله نظام تشریعی اسلام را در پی خواهد داشت.
بسیاری از ادله ای که در قسمت معتزله ارائه شد، ادله ای هستند که دو گروه معتزله و امامیه به آنها تمسک جسته اند. بالاخره باید گفت آنچه ملاک ارزش افعال انسانی است اختیار است. (الطوسی، محمد بن الحسن، تمهید الاصول، ص267 ـ 294)
ب) ادله امامیه بر عدم تفویض فعل انسان در برابر نظریه تفویض معتزله: نظریه تفویض هم درست نیست، زیرا در بسیاری از اوقات ما تمام اسباب و وسایل و مقدمات یک کار را فراهم می کنیم، اما باز کار انجام نمی گیرد. این نکته را به حس و وجدان درک می کنیم. اما آنچه از همه مهم تر است این است که این نظریه مخالف توحید افعالی، توهین به سلطنت حق و شرکت در امر خالقیت و به طور کلی ناسازگار با عمومیت قدرت الهی است و آیات و روایات نیز بر خلاف آنند.
آیه شریفه: «ایاک نعبد وایاک نستعین؛ تو را عبادت می کنم و از تو یاری می طلبم.» (حمد/ 5) و آیه «وما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی؛ اين تو نبودي (اي پيامبر كه خاك و ريگ به صورت آنها) پاشيدي بلكه خدا پاشيد.» (انفال/ 17) و همچنین کلمه حوقله، یعنی «لاحول ولاقوة الا بالله»، نه تنها با این آیات، بلکه با کل آیاتی که جبریون آورده اند مخالف است. (کلم الطیب در تقریر عقائد اسلام، ج1، ص143 ـ 63) پس قول همان قول امر بین الامرین است که منشا اراده و قدرت و اختیار ذات پروردگار است و او آنها را به انسان عنایت نموده است. از طرف دیگر، راه سعادت و نیکبختی و شقاوت و بدبختی را هم به ایشان نشان داده تا با اختیار خود راهی را که می خواهد انتخاب کند. در نسبت فعل باید گفت که هم به خدا منسوب است و هم به انسان. (کلم الطیب در تقریر عقائد اسلام، ج1، ص145)
1- بنا به اعتقاد مذهب اشعری، فعل انسان مخلوق خداوند است، و خدای متعال هم مرید اطاعت است و هم مرید معصیت. گناه که از انسان سرمی زند، مخلوق خدا و مرید خداست. اشاعره برای اینکه این فعل مخلوق، به انسان هم نسبت داده شود، مسئله کسب را مطرح کرده اند و گفته می شود که طرح مسئله کسب برای فرار از جبر خالصه بوده و اینکه فعل به انسان هم نسبت داده شود. این نوعی توجیه برای افعالی چون گناه است. البته این نظر غالب گروه اشعری و به خصوص ابوالحسن اشعری است ولی بعدها کسانی چون باقلانی و جوینی گامی بزرگ تر در جهت توجیه بعضی از افعال چون گناه برداشتند که می توان آن را گونه ای عقب نشینی از اصول اشعری نامید، زیرا آنها می خواستند نوعی تأثیر برای انسان در فعل قائل گردند.
2- بنا به اعتقاد گروه معتزله، پذیرش بعضی از افعال انسان به عنوان گناه بسیار آسان است، چون آنها مؤثر اصلی انسان را می دانند. اما سخن آنها با توحید افعالی ناسازگار است.
3- از نظر امامیه فعل هم به انسان منسوب است و هم به خدا، و انسان فاعل مباشر و گناهکار است، چون انسان از قدرتی که خدا در اختیارش گذاشته، بد استفاده کرده است.