یکی از مباحث مهم در حوزه حقوق بین الملل و حوزه ادیان، نقش دین، و به خصوص نقش ادیان مهم جهان در تعامل و رفتار با پیروان مذاهب دیگر می باشد. روابط انسان ها با یکدیگر زمانی می تواند از آسیب پذیری مصون بماند که بر اساس ملاک های منطقی، معقول و عادلانه تنظیم شده باشد و مکتبی که عادلانه ترین ملاک ها را برای تنظیم روابط انسان ها ارائه دهد، موفق ترین و سازنده ترین مکتب به شمار می رود. در این نوشتار، نقش مسیحیت و پیروان این دین در رفتار با پیروان مذاهب دیگر مورد تحلیل قرار می گیرد.
دین مسیحیت و صلح طلبی
دین مسیحیت یکی از ادیان مهم جهان است که در سراسر دنیا، دارای بیش از یک میلیارد پیرو می باشد. آغاز پیدایش این دین به دو هزار سال پیش برمی گردد. مسیحیان خود را پیرو پیامبر الهی، حضرت مسیح (ع)، می دانند. به این گروه، «نصارا» نیز اطلاق می گردد. آیاتی از قرآن کریم در مورد حضرت مسیح (ع) و مسیحیان نازل شده است. نام کتاب مسیحیان، انجیل یا عهد جدید است. اطلاق نام «عهد جدید» در مقابل «عهد قدیم» یا تورات است؛ چه اینکه تورات پیش از حضرت مسیح (ع) و انجیل پس از حضرت نوشته شده است. از نظر آلبرماله، مسیحیت در پرتو صلح طلبی توانست از مرزهای کشورهای مصر، سوریه و ایران بگذرد و در تمام عالم منتشر گردد. این مذهب علاوه بر صلح طلبی و مدارا با دشمنان، نسبت به بدبختان مهربان و دلسوز و موجب تسلی خاطر بیچارگان بود.
اما امپراتوران رومی توسعه این مذهب را برای خود خطرناک می دانستند و پیوسته برای آن مانع ایجاد می کردند و پیروان حضرت مسیح (ع) را مورد آزار و ستم قرار می دادند. تعلیمات حضرت مسیح هیچ گاه در ضدیت با ادیان دیگر مثل دین یهود نبود، بلکه همواره این دین را تصدیق و تأیید می نموده است. انجیل (یا خبر خوش)، که مسیح به خلایق اعلام داشته، این است که خداوند آن حضرت را برای نجات انسان ها به زمین فرستاده و او منجی خلایق، پسر خدا و مسیح موعود انبیای بنی اسرائیل است. اساس این مذهب بر این است که حضرت عیسی (ع) را پسر خدا و نجات دهنده مردم دانسته و به آن معتقد باشند. حضرت عیسی (ع) روایات و اخبار منقول یهود را انکار ننمود، خود را طرفدار احکام آسمانی و پیغمبران می خواند و می فرمود: «برای تکمیل احکام آمدم، نه برای نسخ آن.» او مانند سایر انبیا (ع) به مردم می فهمانید که اعمال ظاهری مذهب به اندازه ایمان به خدا و پاکی قلب اهمیت ندارد. هیچ کس پیش از وی حس اخوت و محبت نوع، عفو، فروتنی و صرف نظر نمودن از مال دنیا را، با این قوت پیمان توصیه نکرده بود.
مسیحیان هرچند همانند یهودیان، آیین مسیح را آیین انحصاری خویش ندانسته و معتقد بوده اند که هر کس به مسیح (ع) بگرود رستگار خواهد شد، ولی همان مشکل برای آنان مطرح است و آن اینکه مسیحیان نیز معتقدند که شریعت الهی حق، همان شریعت مسیح بوده و به جز مسیحیان هیچ گروهی اهل نجات نخواهد بود. به دیگر سخن، همه مرام های الهی و غیر الهی دیگر باطل است و پیروان آنها نیز کافر و اهل جهنم و احیانا درخور نابودی و فنای قهری می باشند. روشن است که با چنین بینشی، آنها نیز نمی توانسته اند با ملت های غیر مسیحی روابط دوستانه داشته باشند. آنچه عملا خطر آنان را کم می کرد میل به انزوا و تارک دنیا بودن آنها بود که عملا کمتر در صدد تعرض به دیگر ملت ها بودند و بلکه به تشکیل دولت و زندگی این جهانی نیز کمتر بها می دادند و همین نوع گرایش موجب اضمحلال امپراتوری روم گردید.
در انجیل آمده است: «بدیشان گفت: مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا.» (انجیل متى، باب 22، آیه 21) و در جای دیگر آمده است: «عیسی جواب داد که پادشاهی من از این جهان نیست.» (انجیل یوحنا، باب 18، آیه 36) پروفسور محمد حمیدالله می گوید: «تعالیم اولیه مسیحیت به وضوح، مشعر بر این است که یک مسیحی نه تنها نباید از خود با توسل به زور دفاع کند، بلکه حتی نباید از قانون کشور در برابر ظلم و ستم استمداد کند.» ولی اینان نیز به تدریج به دلیل تحولات درونی و فشارهای خارجی، به دنیا روی آوردند و خود، خطر بزرگی را از نظر بین المللی برای دیگر ملل ایجاد نمودند. جنگ های صلیبی شاهد این مدعاست که بر اساس فرمان پاپ، آنها حتی پیمان های منعقده با مسلمانان را نیز لغو کردند. محمد حمیدالله می گوید: «برای من قابل تصور نیست که مسیحیت موجد تحول یاد شده باشد؛ چرا که ملل متمدن مسیحی تا سال 1856 م. بر آن بودند که منافع حقوق بین الملل آنها، تنها محدود به ملل مسیحی است. احساس بشر دوستی یا انگیزه مسیحیت نبود، بلکه صرفا الزامات سیاسی صرف بود که آنها را وادار ساخت تا کشور مسلمان ترکیه (عثمانی) را در جمع ملل متمدن تحت معاهده 1856 پاریس بپذیرند.»
ژاپن و سایر ملل غیر مسیحی می بایست زمان بیشتری در انتظار بمانند تا چنین افتخاری نصیبشان گردد! ملت های بسیاری، حتی تا دیرزمانی پس از آن تاریخ، به همان عقیده پایبند بودند. حتی در سال 1889 م. وولزی (Woolsey) اصرار داشت که حقوق بین الملل، آن چیزی است که صرفا ملل مسیحی رعایت آن را در روابط فیمابین الزامی می دانند. طبق فرمان صادر شده از سوی «پاپ»، مسیحیان در قبال پیمان های خود با مسلمانان تعهدی نداشتند. پاپ نیکلای چهارم اعلام کرد که کلیه قراردادها با غیر مسیحیان کأن لم یکن است. به نظر می رسد که هنوز هم متکلمان مسیحی هرگز از این نظریه غیر اخلاقی دست برنداشته اند، ما می دانیم که هیأت اعزامی پاپ به دربار ولادیسلاس، پادشاه مجارستان، مأموریت یافت که قرارداد منعقد شده با سلطان مراد دوم (51ـ1421) پادشاه ترکیه را لغو کند و بگوید: «پیمانی که با کافران (غیر مسیحیان) منعقد شده، اعتبار ندارند.»
در آیاتی چند از قرآن کریم، به نژادپرستی مسیحیان اشاره شده است؛ از جمله آنجا که مسیحیان همانند یهودیان ادعا کردند ما فرزندان خدا هستیم. خداوند متعال در جواب آنان می فرماید: «بلکه شما هم بشری هستید از مخلوقاتی که خداوند آفریده است.» (مائده/ 18) همچنین خداوند در قرآن می فرماید: «(اهل کتاب) گفتند: یهودی یا مسیحی شوید تا هدایت یابید. بگو: (این آیین های تحریف شده هرگز نمی تواند موجب هدایت گردد،) بلکه از آیین خالص ابراهیم پیروی کنید. و او هرگز از مشرکان نبوده است.» (بقره/ 135) آنان ادعا می کردند که تنها مسیحیت و یهودیت موجب هدایت است. در مقابل، قرآن کریم می فرماید: آیین های تحریف شده هرگز نمی تواند موجب هدایت بشر گردد، بلکه پیرو آیین خالص ابراهیمی گردید تا هدایت شوید و حضرت ابراهیم (ع) از مشرکان نبود.
اسلام به ما تعلیم می دهد که میان پیامبران خدا (ع) تفرقه نیفکنیم و به آیین های همه آنها احترام بگذاریم؛ چرا که اصول آیین حق، در همه جا یکی است و حضرات موسی و عیسی (ع) نیز پیرو آیین توحیدی و خالص حضرت ابراهیم (ع) بودند. خودمحوری ها و تعصب های نژادی نباید سبب شود که ما بعضی را بپذیریم و بعضی را نفی کنیم. آنها همه معلمان الهی بودند که در دوره های گوناگون، به راهنمایی انسان ها پرداختند. هدف همه آنها یک چیز بیشتر نبود و آن هدایت بشر در پرتو توحید خالص و حق عدالت بود، هرچند هر یک از آنها در مقاطع خاص زمانی خود، وظایف و ویژگی هایی داشتند. در مواردی، مسیحیان، برتری جویی خود را نسبت به یهودیان ابراز می کردند.
«هنگامی که گروهی از مسیحیان نجران خدمت رسول خدا (ص) آمدند، عده ای از علمای یهود نیز در آنجا حضور یافتند. بین آنها و مسیحیان در محضر پیامبر اکرم (ص) نزاع و مشاجره درگرفت. یکی از یهودیان رو به جمعیت مسیحیان کرد و گفت: "آیین شما پایه و اساسی ندارد" و نبوت عیسی (ع) و کتاب او انجیل را انکار کرد. مردی از مسیحیان نجران نیز عین این جمله را در پاسخ آن یهودی تکرار نمود و گفت: "آیین یهود پایه و اساسی ندارد." در این هنگام، آیه 113 سوره بقره نازل شد و هر دو دسته را به خاطر گفتار نادرستشان ملامت نمود.»
مسیحیان همانند یهودیان نه تنها در این دنیا نژادپرست هستند، بلکه از نظر قرآن کریم، از «انحصارطلبان بهشت» نیز محسوب می شوند: «آنها گفتند: هیچ کس جز یهود یا نصارا، هرگز داخل بهشت نخواهد شد. این آرزوی آنهاست. بگو: اگر راست می گویید، دلیل خود را (بر این موضوع) بیاورید! آری، کسی که روی خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است؛ نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند. (بنابراین، بهشت خدا در انحصار هیچ گروهی نیست)» (بقره/ 11) قرآن کریم پس از اثبات این واقعیت که آنها هیچ دلیلی برای مدعای خود ندارند و ادعای انحصاری بودن بهشت، تنها خواب و خیالی است که در سر می پرورانند، معیار اصلی و اساسی ورود به بهشت را به صورت یک قانون کلی بیان کرده، می فرماید هر که در برابر خداوند تسلیم باشد و عمل نیک انجام دهد، پاداش او نزد پروردگارش محفوظ است. در حقیقت، قرآن با این بیان، مسئله «نژادپرستی» و تعصب های نابجا را به طور کلی نفی می کند و سعادت و خوش بختی را از انحصار طایفه ای خاص بیرون می آورد. ضمنا معیار رستگاری را، که ایمان و عمل صالح است، مشخص می سازد.
مسیحیان همه انسان ها را موظف به عمل بر اساس عهد جدید می دانند و همه مخالفان را دشمن خود و خدا می دانند و در صورت رسیدن به قدرت، کمترین حقوقی نیز برای آنان قایل نبوده اند. پروفسور محمد حمیدالله می گوید: «یک مسئله دارای اهمیت اساسی و دامنه دار، طریقه رفتار با بیگانگان بوده است. فاتحان نظامی همواره با دشمنان هم کیش و هم قطار خود تا اندازه ای مدارا می نموده اند، اما در مورد بیگانگان چنین نبوده است. نژادکشی در مورد عمالقه و نجس محسوب کردن در خصوص عده ای دیگر، از جزمیات مذهبی محسوب می شده و عده ای دیگر بر این عقیده بودند که "پیمان شکنی گناه است، ولی وفای به عهد در قبال کافران، گناهی است بزرگتر." این سخنی بود که در اثنای جنگ های صلیبی به گوش می رسید.»
سراسر کتاب انجیل از رفتار محبت آمیز، حتی نسبت به دشمنان، موج می زند و از نظر حضرت مسیح (ع)، آنچنان که در متون موجود به ایشان نسبت داده شده، احسان باید شامل دشمنان نیز بشود: «عیسی گفت: شنیده اید که به اولین گفته اند: همسایه خود را محبت نما و با دشمن خود عداوت مکن. اما من به شما می گویم که دشمنان خود را محبت نمایید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید و به آنان که از شما نفرت کنند، احسان کنید و به هر که به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیر کنید تا پدر خود را که در آسمان است، پسران شوید؛ زیرا که آفتاب، خود را بر بدان و نیکان طالع می سازد و باران بر عادلان و ظالمان می بارد... پس کامل باشید چنان که پدر شما، که در آسمان است، کامل است.» (انجیل متى، باب 5، جمله 44) همچنین در فراز دیگری از انجیل می خوانیم: «شنیده اید که گفته شده چشمی به چشمی و دندانی به دندانی، لیکن من به شما می گویم: با شریر مقاومت مکنید، بلکه هر که به رخساره تو طپانچه زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان؛ و اگر کسی خواهد با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد، عبای خود را نیز بدو واگذار؛ و هر گاه کسی تو را برای یک میل مجبور سازد، دو میل همراه او برو.»
تعالیم حضرت عیسی (ع) از دیدگاه جان. بی. ناس
جان. بی. ناس تعالیم حضرت عیسی (ع) را این گونه خلاصه می نماید: «دستور عیسی این چنین خلاصه می شود که نیکی به هر صورت که باشد، دارای یک نیروی قاهره ای است در برابر بدی که اثر نیک و نتیجه مطلوب به بار می آورد... مع ذلک، در یک جا دستور روشن و صریح، ولی مشکل و دشوار داده است. این دستور سخت آن است که دشمن هرگز نباید بدی را با بدی مقابله کند.»
بین کتاب تورات و کتاب انجیل یک هماهنگی صورت گرفت، از آن نظر که معمولا این دو کتاب به عنوان عهد قدیم و عهد جدید در یک مجلد به چاپ می رسد. از قرن چهارم میلادی، به کوشش سن ژرم، کتاب تورات به عنوان یکی از کتب مقدس مذهب مسیح (ع) نیز شناخته شد؛ زیرا مسیحیت، نژاد و نتیجه مذهب یهود است. بدین لحاظ، مندرجات تورات در سراسر عالم مسیحیت مشهور شده و در وجود شعرا و هنرمندان همیشه مصدر الهام بوده است. با این وجود، نژادپرستی در قوم مسیحیت نیز (همانند قوم یهود) دیده می شود. آنان مخالف سرسخت غیر مسیحیان هستند، با این تفاوت که از نظر قرآن کریم، عداوت و دشمنی یهودیان، بسیار بیشتر از مسیحیان بوده است: «به طور مسلم، دشمن ترین مردم را نسبت به مؤمنان یهود و مشرکان خواهی یافت و نزدیک ترین دوستان را به مؤمنان، کسانی می یابی که می گویند: ما نصارا هستیم. این به دلیل آن است که در میان آنها، افرادی عالم و تارک دنیا هستند و آنها (در برابر حق) تکبر نمی ورزند.» (مائده/ 82)
اعمال مسیحیان نسبت به یهودیان
با این حال، حوادث تاریخی مسیحیت بیانگر این نکته است که آنان هیچ گاه به دستور حضرت مسیح (ع) مبنی بر محبت و دوستی نسبت به همه، حتی دشمنان عمل نکرده اند. «در سال 1415 میلادی، پاپ نیکلای پنجم فرمان داد که هر شخص مظنون به انجام آداب مذهبی یهود، به محکمه انگیزیسیون جلب شود و بدین ترتیب، 300 هزار یهودی قتل عام شدند و بقیه به ایتالیا گریختند و از آنجا نیز مجبور به مهاجرت به ترکیه شدند.». در کتاب تاریخ یهود آمده است با به قدرت رسیدن اولین امپراتور مسیحی، کنستانتین، فشار به یهودیان شروع شد. یهودیت، که هنوز از مخاطرات و مظالم بت پرستان بابل نفس راحتی نکشیده بود، بار دیگر گرفتار همان بت پرستان، که به لباس جدید درآمده بودند، شد. آری، مذهب آنان عوض شده بود، ولی معتقدات ملی و رسوم اجدادی آنها، که یهودیان را به چشم برده و اسیر و مغلوب می نگریست، باقی مانده بود. بدین سان، قدرت جدید در مسیحیت کوشش کرد تا آثار باقی مانده فرهنگ یهود در یهودیه را نابود سازد.
در جوامع مسیحی، همیشه احساسات ضد یهود وجود داشته است. از این رو، هیچ گاه یکپارچگی و تفاهم و محبت بین آن دو پدید نیامد. جولیوس کرینستون در این باره می گوید: «یهودیان، که در ابتدا دوست داشتند به بهای انکار ملیت خویش با همسایگان خود یکی شوند، به تدریج، دریافتند که از خود گذشتگی ایشان بیهوده است؛ زیرا یگانگی از یک طرف معنا ندارد، بلکه طرف مقابل نیز باید به آن راغب باشد.»
در سال 1521 م، مارتین لوتر توانست جوامع مسیحی را از یوغ پاپ نجات دهد، ولی همچنان احساسات ضد یهودی موج می زد. بار بعد مارتین لوتر تلاش کرد عواطف مذهبی را به نفع یهودیان تحریک نماید. وی می گوید: «آنان از نژاد خداوندگار ما هستند. بنابراین، اگر بنا باشد کسی به گوشت و خون مباهات کند، یهودیان بیش از ما به مسیح تعلق دارند. از این رو، من از عزیزانی که طرفدار پاپ هستند، خواهش می کنم که اگر از بدگویی درباره من به عنوان یک بدعت گذار خسته شده اند، مرا به عنوان یک یهودی ناسزا بگویند. توصیه من این است که با آنان از روی مهر رفتار کنیم. اگر بنا داریم به آنان کمک کنیم، نباید بر شریعت پاپ، بلکه به شریعت محبت مسیحی عمل کنیم: به آنان روح دوستی نشان دهیم؛ بگذاریم زندگی کنند و به کار مشغول شوند تا به زیستن در کنار ما رغبت کنند.»
اعمال مسیحیان نسبت به مسلمانان
مسیحیان همین رفتار کینه توزانه و بلکه شدیدتر از این را نسبت به مسلمانان نیز اعمال می نمودند که مهمترین آن، جنگ های صلیبی میان اروپاییان و مسلمانان بر سر تصاحب «بیت المقدس» بود. عامل اصلی این جنگ های خونین، اربابان کلیسا و رهبران مسیحی بودند که می خواستند ضربه مهلک خود را بر پیکر اسلام و مسلمانان وارد سازند. این مطلب را، حتی نویسندگان غربی، معترف هستند. آلبر ماله می گوید گود فرو آدو بویون، فرمانده صلیبیون، در گزارش خود به پاپ، چنین تصریح می کند: «اگر می خواهید بدانید با دشمنان (مسلمانان) که در بیت المقدس به دست ما افتادند، چه معامله ای شد، همین قدر بدانید که کسان ما در رواق سلیمان و در معبد، در لجه ای از خون مسلمانان، می تاختند و خون تا زانوی مرکب می رسید!» تقریبا ده هزار مسلمان در معبد، قتل عام شد و هر کس در آنجا راه می رفت، تا بند پایش را خون می گرفت. از کفار (مسلمانان)، هیچ کس جان به در نبرد و حتی زن و اطفال خردسال را هم معاف ننمودند.
دیدگاه ویل دورانت
ویل دورانت، از کسانی که شاهد ماجرای اسف انگیز جنگ های صلیبی بوده است، نقل می کند: «در کوچه ها، توده هایی از کله، دست و پاهای مقتولان دیده می شد؛ هر طرف انسان، مرکب را هی می کرد، در میان اجساد مقتولان و لاشه اسبان بود. زنان را با ضرب دشنه می کشتند، ساق پای اطفال شیرخوار را گرفته و به جبر آنها را از پستان مادرشان، جدا می ساختند و به بالای دیوار پرتاب می کردند و یا با کوفتن آنها بر ستون ها، گردنشان را می شکستند. در نتیجه 70000 نفر مسلمان را، که در شهر مانده بودند، به هلاکت رساندند.»
دیدگاه گوستاولوبون
گوستاولوبون، مستشرق مسیحی، درباره اعمال وحشتناک سپاه صلیب چنین می گوید: «در گذرها و میدان های بیت المقدس، از سرها و دست ها و پاها، تل هایی تشکیل یافته، از روی آنها عبور می کردند. مجروحان را در آتش می سوزانیدند. ده هزار نفوسی که به "مسجد عمر" پناه برده بودند، تمام آنها را طعمه شمشیر قرار دادند. در هیکل سلیمان (معبد قدیم)، خون به قدری جاری بود که لاشه های مقتولین، در آن غوطه ور بودند. اعضای جدا شده مثل دست و پا و غیره و نیز بدن های بدون اعضا آن قدر جمع شده و روی هم ریخته بودند که هیچ نمی شد آنها را از هم تمیز داد. حتی سپاهیانی که مباشر چنین قتل عامی بودند، از بخار خون زیاد، فوق العاده در زحمت بودند.»
ادیان الهی مسیحیت اخلاق روابط اجتماعی نژادپرستی حوادث تاریخی مورخان جنگ های صلیبی