همواره در مقایسه دو تفکر است که قدر و منزلت تفکرى مشخص مى شود چنانچه از حضرت على (ع) نقل شده است: «اضربوا بعض الرای ببعض فانه یتولد منه الصواب.» (غررالحکم) به این خاطر هدف از این مقاله مقایسه بین دو دیدگاه در باب یکى از براهین اثبات وجود خداست. در یک طرف نگرش فیلسوفان اسلامى و در طرف دیگر نگرش فیلسوفان مغرب زمین است.
انواع براهین اثبات وجود خدا
براهین اثبات وجود خدا را به لحاظى به دو دسته تقسیم کرده اند. یک دسته از براهین، مخلوقات را واسطه استدلال قرار مى دهند و با کمک مخلوقات به خداوند مى رسند. ولى در دسته دیگر از براهین، مخلوقات واسطه اثبات وجود خدا نیستند بلکه از خود حقیقت هستى و مفهوم هستى به خدا مى رسند. براهین دسته اول را انى و براهین دسته دوم را لمى یا شبه انى خوانده اند.
برهان صدیقین، برهانى است که براى اثبات حق تعالى از خود ذات حق به ذات حق استدلال مى شود و از چیزى غیر از حق تعالى بر ذات او استدلال نمى شود و به اشکال متفاوتى بیان شده است که مهمترین آنها عبارتند از:
برهان صدیقین از نظر ابن سینا
اصطلاح برهان صدیقین را نخستین بار ابن سینا بر برهان اختصاصى خود بر اثبات وجود خدا اطلاق کرد. او این برهان را در اشارات چنین تقریر مى کند. موجود یا واجب است و یا ممکن الوجود، اگر واجب الوجود است که مطلوب ما ثابت مى شود و اگر ممکن الوجود است وجود ممکن براى موجود شدن احتیاج به مرجح دارد. حال اگر مرجح ممکن باشد دوباره خود احتیاج به مرجح دیگرى دارد و همین طور تا بى نهایت ادامه دارد. و چون دور و تسلسل باطل است باید به مرجحى برسیم که دیگر ممکن نباشد بلکه واجب باشد و این واجب الوجود همان خداست. او بعد از تقریر برهان مى فرماید: «تامل کن که چگونه در اثبات مبدا اول و وحدانیت و یکتایى وى و پاکیش از عیبها بیان ما به تامل چیز دیگر جز خود وجود نیاز نداشت؟ و چگونه بیان ما در این باب به ملاحظه مخلوق و فعل او محتاج نشد، و اگر چه آن هم بر وجود او دلیل است؟ ولکن این روش محکمتر و شریفتر است یعنى ملاحظه کردن حال هستى از آن روى که هستى است، بر وجود واجب تعالى گواهى مى دهد چنان که هستى او بر سایر هستیها که بعد از او قرار گرفته اند گواهى مى دهد. و این آیه که "به زودى نشانه هاى خودمان را در آفاق و نفسهاى آنها نشان خواهیم داد تا وجود حق بر آنها روشن گردد." در کتاب الهى به همین مطلب اشاره است، مى گویم: این حکم مخصوص جماعتى است. و بعد از آن مى فرماید: "آیا براى اثبات خدا کافى نیست که او بر هر چیزى گواه است"، مى گویم: این حکم صدیقین است که به او استشهاد مى کنند نه از هستى سایر موجودات بر هستى او.»
بعضى، از جمله صدرالمتالهین (ملاصدرا) بر این عقیده اند که برهان شیخ، برهان صدیقین نیست؛ زیرا که در برهان صدیقین نظر به حقیقت وجود مى شود و حال آن که در برهان ابن سینا نظر به مفهوم وجود شده است. صدرالمتالهین در اسفار مى فرماید: «... هذا المسلک (یعنى برهان شیخ الرئیس) اقرب المسالک الى منهج الصدیقین و لیس بذلک کما زعم، لان هناک یکون النظر الى حقیقة الوجود، و هاهنا یکون النظر فی مفهوم الوجود.» ولى به نظر مى رسد که ابن سینا فقط از صرف مفهوم وجود به خدا نمى رسد بلکه از مفهوم وجود از آن نظر که حاکى و مشیر به حقیقت وجود است، شروع مى کند. به این اعتبار مى توان آن را جزء براهین لمى یا شبه لمى یا صدیقین قرار داد که مخلوقات واسطه اثبات وجود خالق نیستند.
صدر المتالهین در اسفار برهانى را ارائه مى دهد که مى گوید این برهان، برهان صدیقین است و در عبارتى مى فرماید: «بدان که راهها به سوى خدا فراوان است؛ زیرا او داراى فضائل و کمالات متعددى است "و هر طایفه اى قبله اى دارد که خداوند آن را تعیین مى کند." ولى بعضى از این راهها محکم تر، بهتر و نورانى تر از بعض دیگر است. و محکمترین و بهترین برهان، برهانى است که حد وسط آن غیر از واجب نباشد. در این صورت راه با مقصد یکى خواهد بود. و آن راه صدیقین است که آنان از خود او بر خودش استشهاد مى کنند و سپس از ذات بر صفات و از صفات بر افعال و سپس در ادامه مطرح مى کند که این آیه قرآنى بر این برهان اشاره دارد: «او لم یکف بربک انه على کل شی ء شهید؛ آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است.» (فصلت/ 53)
تقریر ملاصدرا بر برهان صدیقین
در این برهان ملاصدرا از حقیقت هستى و وجود به ضرورت و وجوب آن پى مى برد. برهان صدیقین صدرالمتألهین از چند مقدمه تشکیل شده است:
الف. اصالت وجود و اعتبارى بودن ماهیت؛ پس از آن که پذیرفتیم که واقعیاتى در خارج وجود دارند و ما از هر یک از این واقعیات دو مفهوم در ذهن خود انتزاع مى کنیم: یکى وجود و دیگرى ماهیت. و در جاى خود به اثبات رسیده است که واقعیت خارجى مصداق و ما به ازاء وجود است و ماهیت امر اعتبارى است که از حد واقعیت خارجى انتزاع مى شود.
ب. تشکیک وجود؛ صدرالمتالهین عقیده دارد که وجودهاى خارجى چه قوى و چه ضعیف، چه علت و چه معلول همه مراتب یک حقیقت هستند؛ و مابه الاختلاف و مابه الاشتراک از یک جنس است که به آن تشکیک وجود مى گویند.
ج. بساطت وجود؛ وجود، حقیقت بسیطى است که نه جزء دارد و نه جزء چیزى است، چون چیزى غیر از وجود نداریم.
د. ملاک نیاز معلول به علت؛ ملاک نیاز معلول به علت همان ربطى بودن وجود آن نسبت به علت و به عبارت دیگر ضعف مرتبه وجود آن است. و تا کمترین ضعفى در موجودى وجود داشته باشد بالضروره معلول و نیازمند به موجود عالیترى خواهد بود و هیچ گونه استقلالى از آن نخواهد داشت.
بر اساس این مقدمات چهارگانه برهان صدیقین از نظر ملاصدرا چنین تقریر مى شود: «مراتب وجود به استثناى عالیترین مرتبه آن که داراى کمال نامتناهى و بى نیازى و استقلال مطلق مى باشد، عین ربط و وابستگى است؛ و اگر آن مرتبه اعلى تحقق نمى داشت، سایر مراتب هم تحقق نمى یافت؛ زیرا لازمه فرض تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین مرتبه وجود این است که مراتب مزبور مستقل و بى نیاز از آن باشند، در حالى که حیثیت وجودى آنها عین ربط و فقر و نیازمندى است. به عبارت دیگر اگر همه مراتب مادون که همه وابسته و عین ربط اند به یک وجود مستقل و غنى منتهى نشوند لازم مى آید که آن مراتب مادون نیز متحقق نشود، ولى چون وجودات وابسته وجود دارند باید وجود مستقل غنى نیز وجود داشته باشد; زیرا چگونه وجود ربط بدون مستقل تحقق پیدا مى کند.» این برهان علاوه بر این که از مزایاى برهان ابن سینا برخوردار است از چند جهت بر آن برترى دارد:
1. در این برهان نیازى به ابطال دور و تسلسل نیست بلکه خودش برهانى بر ابطال تسلسل و علل فاعلى نیز هست.
2. به کمک این برهان نه تنها وجود خدا را بلکه صفات کمالیه او نیز قابل اثبات است مانند وحدت کمال، فعلیت و استغنا، و....
پس از صدرالمتألهین تقریرهای متعددی از برهان صدیقین صورت گرفته که در آنها بیشتر کوشیده اند تا از تعداد مقدمات و پیچیدگی تقریر صدرا بکاهند.
الف: تقریر برهان صدیقین از نظر حاج ملاهادى سبزوارى
مرحوم حاجى سبزوارى این برهان را در حواشى خود بر اسفار چنین تقریر مى کند. مقدمات صدرالمتألهین هر چند درست و صحیحند، نیازی به آنها نیست و این مقدمه ها باعث پیچیدگی بحث می شوند. «محکمترین و کوتاهترین تقریر برهان صدیقین آن است که بعد از اثبات اصالت وجود و اعتبارى بودن ماهیت گفته شود که حقیقت وجود که همان واقعیت و عینیت است، حقیقت صرف و مرسله اى است که محال است عدم را بپذیرد. زیرا هیچ مقابلى مقابل خود را نمى پذیرد. (یعنى وجود، مقابل خود را که عدم است نمى پذیرد و عدم مقابل خود را که وجود است نمى پذیرد. یا به عبارت دیگر: هیچ ضدى، ضد خود را نمى پذیرد). این حقیقت مرسل که ممتنع است عدم را بپذیرد واجب الوجود بالذات است، پس حقیقت وجود که مرسل، مطلق، و یا صرف است، واجب الوجود بالذات است و همین مطلوب ماست.» تنها مبادى تصدیقیه اى که در برهان صدیقین از نظر حاجى سبزوارى به کار رفته همان اصالت وجود و اعتبارى بودن ماهیت است. البته مبادى تصوریه آن از قبیل وجوب ذاتى و ضرورت ازلیه باید قبلا روشن شود.
ب: تقریر برهان صدیقین از نظر علامه طباطبایى
علامه طباطبائی تقریر خود را از برهان صدیقین در پاورقى اسفار و جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم به این صورت بیان مى دارد: «واقعیت هستى، واقعیتى است که با آن سفسطه را رد مى کنیم و مى یابیم که هر موجود با شعورى ناگزیر از اثبات آن است؛ این واقعیت هستى، ذاتا زوال و رفع را نمى پذیرد. حتى فرض زوال و رفع آن مستلزم ثبوت و وضع آن است. (حتى اگر فرض کنیم واقعیت زایل شده است، در فرض بطلان و زوال هم او را تصدیق کرده ایم) یعنى اگر زوال و بطلان همه واقعیتها را در لحظه اى یا مطلقا فرض کنیم، در این صورت هر واقعیتى واقعا باطل و زایل شده است نه به طور مجازى و وهمى. همچنین اگر سوفسطایى اشیاء را موهوم مى پندارد، یا در واقعیت آنها شک مى کند، نزد او واقعا اشیاء موهوم و مشکوک هستند. (در کنار زوال و رفع واقعیت آن را اثبات کرده ایم) و چون اصل واقعیت ذاتاعدم و بطلان را نمى پذیرد پس واجب الوجود بالذات است. پس واقعیتى که واجب الوجود بالذات است اثبات شد. و اشیایى که واقعیت دارند در هستى خود محتاج و قائم به واجب الوجود هستند. (یعنى وقتى در واقعیت اشیاء نظر مى کنیم مى بینیم یا سابقه زوال یا لاحقه زوال دارند و از اینجا مى فهمیم که اینها واجب الوجود بالذات نیستند بلکه به واقعیت مطلق و واجب، قیام دارند) پس روشن شد که اصل وجود واجب الوجود بالذات، براى انسان ضرورى است و براهینى که بر وجود او اقامه شده است در حقیقت منبهات هستند.»
تقریر برهان صدیقین از نظر علامه از دو تقریر دیگر کوتاهتر است، زیرا نیازى به هیچ مسئله فلسفى ندارد، نه به مقدمات تقریر ملاصدرا و نه به مقدمه تقریر حاج ملاهادى سبزوارى. به طور خلاصه برهان علامه چنین است: پذیرش اصل واقعیت در مقابل سفسطه امرى بدیهى است چون همین که خواستیم واقعیت را اثبات کنیم معلوم مى شود اندیشه اى و گوینده اى و شنونده اى است و اصل واقعیت زوال ناپذیر است؛ زیرا اگر این واقعیت در شرایطى و یا زمانى زوال پذیر است، یک زمان و یا شرایطى است که در آن موقع زوال پذیر مى شود. پس از فرض زوال، ثبوت آن لازم مى آید. در این حال زوالش مستحیل بالذات است و ثبات و تحقق آن ضرورت ازلیه مى شود. علامه طباطبایی این گونه تقریر می کند: واقعیت هستی که با آن سفسطه رد می شود و هر ذی شعوری به آن معترف است. بطلان نمی پذیرد؛ چون حتی اگر گفته شود که کل واقعیت باطل است، باز کل واقعیت واقعا باطل است. بنابراین اصل واقعیت عدم بردار نیست؛ پس واقعیتی هست که واجب الوجود بالذات باشد. ایشان از این برهان بداهت وجود واجب را استفاده می کند و می گوید براهین وجود خدا تنبیهیند.
برهان وجودی آنسلم
آنسلم (1033- 1109 م) و توماس آکویناس (1224 – 1274) دو شخصیت مسیحی غرب اند، که در مسئله اثبات وجود خدا اهمیت ویژه ای دارند. قدیس آنسلم (1033- 1109) یکى از معروفترین متکلمان و فیلسوفان قرون وسطى است وى در شهر «آوستا» در ایالت پیدمونت به دنیا آمد و راهب کلیسا شد و در سال 1093 تا سال 1109 سر اسقف کانتربرى شد. او را گاهى پدر اسکولاستیسیزم (مکتب اصحاب مدرسه) نامیده اند. وى را باید پایه گذار برهان وجودى در فلسفه غرب بدانیم البته خود او برهان وجودى را به کار نبرده است و این تعبیر را براى نخستین بار کانت به کار برده است هر چند پیش از وى کریستیان ولف لفظ وجودشناسى را مصطلح کرده بود. آیا می توان خدا را به گونه ای تعریف کرد که بر حسب آن تعریف، وجود برای او ضروری باشد؟
آنسلم می گوید «خدا» یعنی «موجودی که بزرگ تر از آن نتوان تصور کرد.» او برای همه فهم بودن این مفهوم می گوید مفهوم «بزرگترین موجود قابل تصور» را حتی «احمق مزامیر» می تواند درک کند. حال این موجود اگر تنها در ذهن باشد، موجودی بزرگتر از آن می توان تصور کرد، و آن همان موجود است با این تفاوت که در خارج نیز وجود دارد؛ پس «موجودی که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد»، حتما باید در خارج موجود باشد. این شکلی ساده و ابتدایی است که آنسلم در فصل دوم از کتاب خود «پروسلوگیون» (خطابه)، از برهان خود ارائه می دهد. او در فصل سوم همین کتاب برهان خود را به صورت دیگری مطرح می کند. در این تقریر، آنسلم بحث را بر واجب الوجود بودن متمرکز می سازد و در جواب منتقد معاصر خود، گونیلون، می گوید که مقصودش موجودی است، سرمدی؛ به این معنا که آغاز و انجام ندارد و همواره تام الوجود است.
تقریرهای آنسلم از برهان وجودى
قدیس آنسلم دو نوع برهان وجودى اقامه کرده است که نتایج آنها یکسان نیست و مقدماتشان نیز اندکى تفاوت دارند گویى وى نخست برهان اول را اقامه کرده است آنگاه به نقص آن پى برده و در صدد اصلاحش بر آمده است. برهان اول اثبات مى کند که از صرف تصور خداوند، وجود وى لازم مى آید ولى برهان دوم علاوه بر وجود، وجوب وجود و ضرورت وجود او را اثبات مى کند.
1. تقریر اول:
او مى گوید: مسلما خدا وجود دارد اگر چه احمق در قلبش گفته است که خدا وجود ندارد. او در پروسلوگیون دوم برهان خود را با تصور خدا «به عنوان چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد» آغاز کرده است. از آنجا که داشتن تصور چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد مستلزم این است که حد اقل در اذهان ما به عنوان یک واقعیت ذهنى وجود داشته باشد. سؤال این است که آیا این تصور، وجود خارجى نیز دارد؟ آنسلم چنین استدلال مى کند که چنین موجودى باید در خارج نیز وجود داشته باشد. چه در غیر این صورت ما مى توانیم دوباره چیزى را که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد، تصور کنیم و این خلف است. بنابر این آن چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد باید وجود واقعى یا خارجى هم داشته باشد.
او در عبارتى مى فرماید: «حتى احمق مى پذیرد که چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد حداقل در ذهن وجود دارد؛ زیرا هنگامى که او این جمله را مى شنود مى فهمد. هر آنچه فهمیده مى شود در ذهن و فهم وجود دارد و مسلما آن چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد نمى تواند فقط در ذهن وجود داشته باشد؛ زیرا اگر فرض کنیم فقط در ذهن وجود دارد، مى توان همان چیز را طورى تصور کرد که هم در ذهن و هم در خارج وجود دارد پس این دومى بزرگتر از اولى است و این خلف است.»
2. تقریر دوم:
آنسلم در تقریر دوم علاوه بر اثبات وجود خدا به ضرورت و بى همتایى وجود او نیز اشاره مى کند؛ یعنى بر غیر قابل تصور بودن عدم وجود خدا اشاره دارد. این تقریر به صورت مختصر چنین است:
الف. منطقا ضرورى است که هرچه براى مفهوم موجود واجب، ضرورت دارد، مورد تصدیق قرار گیرد.
ب. وجود واقعى منطقا براى مفهوم موجود واجب، ضرورت دارد.
ج. بنابراین منطقا ضرورى است اذغان کنیم موجود واجب وجود دارد.
همین برهان در قالبى منفى این گونه مطرح مى شود:
الف. منطقا غیر ممکن است که آنچه براى مفهوم موجود واجب ضرورى است مورد انکار قرار گیرد. (زیرا گفتن این که آنچه ضرورى است، ضرورى نیست متضمن تناقض خواهد بود)
ب. وجود واقعى منطقا براى مفهوم موجود واجب، ضرورى است.
ج. بنابراین منطقا غیر ممکن است که وجود واقعى موجود واجب، مورد انکار قرار گیرد.
و یا به تعبیرى مى گوید چیزى که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد به صحیح ترین و کاملترین نحو وجود دارد، زیرا هر چیزى را که بتوان بدون وجود تصور کرد وجود براى آن به صورت امکانى است. چیزى که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد، نمى تواند تصور شود که وجود نداشته باشد (پس وجودش ضرورى است) زیرا آنچه را که بدون وجود نتوان تصور کرد از آن که بتوان بدون وجود تصور کرد، کاملتر است، بنابراین فقط آنچه که بدون وجود نتوان تصور کرد با مفهوم چیزى که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد، مناسب است. او در ادامه مى گوید اگر چنین وجودى را بتوان تصور کرد، آن باید وجود داشته باشد، زیرا تصور وجودى سرمدى که وجودش در نقطه اى پایان پذیرد یا هنوز به وجود نیامده باشد، فى نفسه متناقض است.
ادیان الهی فلسفه اسلامی فلسفه غرب تفکر برهان ملاصدرا وجود خدا