کونگ در کتاب الهیات برای هزاره سوم تصریح می کند که ما در شرایط کنونی (در شرایط "پست مدرن") نیاز اساسی به بررسی دین داریم و نباید دین را نادیده بگیریم. او در شرح مقصود خاص خود از تعبیر پست مدرن، پس از اشاره به آراء یورگن هابرماس و کتاب او، گفتار فلسفی درباره مدرنیته می گوید: «"پست مدرن" به معنای نادیده گرفتن مدرنیته و بازگشت به دوران ماقبل مدرن نیست. از "شعار مرگ خدا" (که اکنون دیگر باب روز نیست) نباید با شعار مرگ مدرنیته انتقام گرفت. از این رو به پروژه مدرنیته باید احترام گذاشت... مقصود از پست مدرن نقد درونی مدرنیته است، نوعی روشنگری درباره روشنگری (the Enlightenment) و به جای بازگشت به عقب، حرکت دقیق و رو به بالا به طرف آینده.»
کونگ تصریح می کند که «مانند بسیاری از اندیشمندان پیشرو از هایدگر و پوپر تا چپ جدید، مساله دین را نباید "داخل پرانتز" قرار داد و نادیده گرفت. (این کار البته کاملا "مدرن" است با وجود آن که دین در مدرنیته، اگر چه سرکوب شد، نقشی نیز ایفا کرد) بلکه آن را مثل هر چیز دیگر باید به شیوه پست مدرن مورد توجه و بررسی قرار داد... تساهل و رواداری برخاسته از جهل کافی نیست. مانند چیزهایی دیگر (از معماری تا سیاست) دین هم نیاز به تحلیل جدی دارد اگر بخواهیم اصولا درک درستی از موقعیت فکری و فرهنگی روزگارمان داشته باشیم.» کونگ این تحلیل را ناظر به این دو مبنا می داند: 1- بحران فکری و فرهنگی زمان ما که از جنگ جهانی اول آشکار شد و کسانی چون کارل یاسپرس آن را تشخیص دادند قطعا همبسته به بحران دینی است و 2- بدون تشخیص و حل بحران دینی، هیچ تشخیص و راه حلی برای وضعیت فکری و فرهنگی عصرمان، موفق و هیچ دیدگاه روشنی راجع به این بحران، ممکن نخواهد بود.
به تصریح کونگ، دین همچنان زنده و فعال است و باید آن را در همه عرصه های مهم زندگی فردی و اجتماعی بشر در نظر داشت: «بعد از همه نقادی های فوئر باخ، مارکس و نیچه، مرگ دین که در پایان مدرنیته مورد انتظار بود رخ نداده است گرچه ایمان کودکانه و ناروشن بسیاری از افراد (به حق) زیر سوال رفته است. نه دین، بلکه مرگ آن یک پندار عظیم بوده است. دین همچنان در جوامع غربی و در صحنه عمومی حضور دارد (برخلاف همه نظریه های کارکرد گرا (functionalist) راجع به شخصی شدن دین). حضور دین را در شرق و غرب، شمال و جنوب، در فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها، در مباحث تحقیقی و در رسانه ها، در گروه های کوچک (جوانان و روشنفکران، جوامع ساده و غیره) و در نهضت های دینی- سیاسی بزرگ از لهستان تا ایالات متحده، از فلسطین تا آفریقای جنوبی و از ایران تا فیلیپین می توان مشاهده کرد. نگرش علمی به جهان و جهت گیری دینی به واقعیت و تعهد سیاسی و ایمان دینی (دست کم در جوامع پشرفته غرب) دیگر ناسازگار با یکدیگر انگاشته نمی شوند.»
کونگ راجع به حضور زنده دین در بخش سوم کتاب آیا خدا وجود دارد؟ به تفصیل به بحث می پردازد. مثلا نظر مارکس را در افیون خواندن دین بررسی می کند و نشان می دهد که پیش بینی مارکس در محو شدن دین در جامعه آرمانی سوسیالیستی (که ملهم از اندیشه های فوئر باخ بوده است) نه تنها تحقق نیافته بلکه به عکس، نیروهای مخالف دین به افول افتاده اند.
هانس کونگ دین را (در طول تاریخ و در عصر حاضر) دارای نقش های مثبت و منفی می داند. به دید او، آسمان دین همواره روشن و صاف و آفتابی نبوده و نیست. گاه ابرهای تیره نیز آن را فرا می گیرد. «در همه ادیان، در اسلام، یهودیت، مسیحیت و غیره خطر واقعی استفاده ابزاری از دین برای اغراض سیاسی وجود دارد. وقتی این اتفاق می افتد مخلوط به شدت انفجاری از دین و سیاست شکل می گیرد. دین بسته و متعصبانه به خطری برای صلح جهانی بدل می شود.» به نظر می رسد کونگ نهایتا دو عامل عمده بیرونی و درونی را پدید آورنده "ابرهای تیره" می داند: 1- برخورد نامناسب دیگران با یک دین و پیروان آن و 2- تفسیر نادرست اصول عقاید و نگرش نادرست به مبانی یک دین از سوی پیروان آن.
فی المثل کونگ در بحث راجع به آنچه مواجهه "اسلام و غرب" خوانده شده (البته او این تعبیر را نادرست می داند) برخورد نامناسب غرب با مسلمانان (عامل بیرونی) و تفسیر و نگرش نادرست برخی گروه های مسلمان خودسر در مورد مفاهیمی چون جهاد در قرآن (عامل درونی) را از علل عمده معضلات میان مسلمانان و غرب می داند. از عوامل بیرونی، سه عامل برجسته است: 1- انزجار اعراب نسبت به غرب که پیامد زخم های مستعمره سازی و امپریالیسم اروپایی است، 2- انزجار علیه حضور آمریکا در منطقه خلیج فارس و 3- انزجار نسبت به اسرائیل به عنوان منطقه ای امن برای آمریکا در بخش عربی جهان و حمایت بی دریغ آمریکا از اسرائیل.
در مورد عامل درونی هم باید گفت که از باب نمونه، «جهاد در قرآن فی نفسه به معنای جنگ مقدس (holy war) نیست بلکه بیشتر حاکی از کوشش و تلاش در معنای اخلاقی است، مجاهده ای در راه خدا مسلمانان معتدل امروزه عموما کلمه جهاد را به این معنی تفسیر و تعبیر می کنند.» کونگ می افزاید که «اما این تعبیر، زمینه برداشت های سطحی و جنگ جویانه دارد. پس در اینجا مساله تفسیر درست اهمیت پیدا می کند: در اینجا مسلمانان با مسئله بنیادین تفسیر قرآن روبرویند. مساله ای متناظر با مسائل دشوار مربوط به تفسیر کتاب مقدس که مسیحیان و یهودیان با آنها مواجهند.»
"تعریف دین مانند تعریف هنر دشوار است." به عقیده کونگ «دین (religion) کلمه یا اصطلاحی بحث انگیز است که عناصر همانند و ناهمانند فراوانی در ذیل آن قرار می گیرند. ناهمانندی ها را می توان به خوبی در این واقعیت دید که اصطلاح دین عملا هر عقیده و نگرشی (از اعتقاد به خدایان بسیار یا اعتقاد به خدایی یکتا گرفته تا رد اعتقاد به خدا در بودیسم اولیه) را دربر می گیرد. اما به رغم همه ناهمانندی ها، شباهت هایی هم می توان در میان مصداق های گوناگون دین پیدا کرد.» «دین، همواره حاصل مواجهه عینی و واقعی با امر قدسی است چه این واقعیت مقدس، نوعی قدرت یا جمعی از نیروها (ارواح، شیاطین، فرشتگان) تلقی می شود یا (یک) خدای (شخصی) یا (یک) وجود الهی (شخصی) یا یک واقعیت واپسین و غایی (نیروانه nirvana)» کونگ در ادامه می گوید: «دین یک رابطه اجتماعی و فردی است که (به واسطه اعتقادات، آداب و مناسک) در سنت ها و جوامع حضور زنده دارد، رابطه ای باچیزی که از انسان و دنیای او فراتر می رود یا آنها را فرا می گیرد، رابطه با چیزی که همیشه باید امری تماما غایی و نهایی (Final) و واقعیت راستین (وجود مطلق، خدا، نیروانه) تلقی شود. (کونگ انسانیت را بدون بعد فراانسانی یا استعلایی وجود، یک پیکره بی روح می داند. دین، برعکس فلسفه، در آن واحد، هم یک پیام رستگاری و هم راه رستگاری است.»
او در جای دیگری هم به این موضوع اشاره می کند: «همه ادیان، در عین حال، هم پیامی برای رستگاری و هم راهی برای رستگاریند.» کونگ تصریح می کند که دین چیزی بیش از یک پدیده نظری محض، یا موضوعی بازمانده از گذشته و مساله ای برای محققان و متخصصان متون کهن است. دین، همیشه چیزی بیش از اینهاست، یک پدیده که در قلب های مردان و زنان جای می گیرد. دین را می توان به شکل سنتی، سطحی، منفعل یا به نحوی عمیقا زنده، متعهدانه و پویا و فعال زیست. دین نگرشی از روی ایمان و اعتقاد به زندگی و راهی به حیات و بنابراین طرح و الگوی بنیادینی است که فرد و جامعه، انسان وجهان را در بر می گیرد. دین معنایی جامع برای زندگی به دست می دهد، ضامن ارزش های متعالی و حافظ معیارهای نامشروط و پدیدآوردنده یک زندگی فردی و اجتماعی معنوی است.
انواع دین:
هانس کونگ در یک بخش بندی کلی ادیان زنده جهان را در سه دسته جای می دهد: 1- ادیانی که منشأ هندی دارند: آیین هندو و آیین بودا 2- ادیانی که منشأ چینی دارند: آیین کنفوسیوس=کنفوسیوس=10958 و آیین دائو 3- ادیانی که منشأ آنها شرق نزدیک است: یهودیت، مسیحیت و اسلام. چهره اصلی، در ادیان هندی عارف (mystic) و در ادیان چینی مرد خردمند (the Wise man) و در ادیان شرق نزدیک، پیامبر (prophet) است. کونگ این ادیان را به ترتیب، ادیان عرفانی و ادیان خردمندانه و ادیان نبوی می خواند. او در این میان بر مشابهت و نزدیکی میان یهودیت، مسیحیت و اسلام به عنوان "سه دین ابراهیمی" بزرگ تاکید می کند. یک نمونه این همانندی و نزدیکی، نقش مهم نیایش در این سه دین است.
«هیچ تردید و خطایی در مورد وجه اشتراک یهودیت و مسیحیت و اسلام وجود ندارد: اعتقاد به خدای یکتای ابراهیم، خالق مهربان و پررحمت، حافظ و حسابرس همه آدمیان که هم نزد مسلمانان و هم مسیحیان، به عربی "الله" خوانده می شود. اما آنچه این سه دین را از هم متمایز می کند روشن است. مهمترین آنها عبارتند از: 1- برای یهودیت، قوم و سرزمین خدا، 2- برای مسیحیت، عیسی مسیح در مقام منجی و ابن خدا و 3- برای اسلام قرآن، در مقام کلمه و کتاب خداوند.» شاید بتوان گفت کونگ به عنوان یک الهیاتدان مسیحی، توجه ویژه ای به نزدیکی اسلام و مسیحیت از جهت گستردگی جمعیتی و پاره ای آداب و اعتقادات دارد. یک نمونه ظاهرا کوچک: «در نمازهای یومیه، مسلمانان برای راه راست به درگاه خدا دعا می کنند. آیا چنین دعایی را مسیحیان نیز می توانند به دل و زبان آورند؟»
تعدد و کثرت دین:
کونگ در این مورد چهار دیدگاه برمی شمارد:
1- «هیچ دینی حقیقت ندارد یا همه ادیان به یکسان باطلند.» این چالش و تهدیدی از سوی الحاد در برابر همه ادیان است. کونگ به سهم خود، کوشیده به این معضل در دوره معاصر پاسخ دهد از جمله در کتاب آیا خدا وجود دارد؟ (در 840 صفحه) و کتاب فروید و مساله خدا (متن آلمانی 1979، ترجمه انگلیسی 1999) و کتاب زندگی ابدی؟ (متن آلمانی 1982، ترجمه انگلیسی 1984، 1991) که به تحلیل فلسفی و علمی و الهیاتی موضوع مرگ و حیات پس از مرگ اختصاص دارد. کونگ تصریح می کند که «از منظری جهانی، الحاد در میان مردمان یک پدیده نوعا غربی است گرچه در شرق نیز گسترش یافته است. از این رو، الحاد فقط چیزی مربوط به یک اقلیت فرهنگی در قرن حاضر است.»
2- «فقط یک دین واحد حقانیت دارد. یا همه ادیان دیگر باطلند.» کونگ در اینجا به "دیدگاه کاتولیک سنتی" اشاره می کند با این شعار معروف که در یکی از شوراهای رسمی کاتولیک در سال 1215 میلادی مطرح شد: (Extra Ecclesiam nulla salus) یعنی "در بیرون از کلیسا هیچ رستگاری و نجاتی وجود ندارد" اما پس از قریب 750 سال، از جمله در 1964، کلیسا این نظر را مطرح کرد که وجود رستگاری در ادیان دیگر نیز میسر است. این به این معنی است که دیدگاه سنتی کاتولیک، امروزه دیگر دیدگاه رسمی کاتولیک نیست. کونگ این مطلق گرایی در حقانیت یک دین را به دلایلی رد می کند. البته بحث کونگ ظرافت هایی هم دارد مثلا در جایی تصریح می کند که «مساله حقیقت (یا حقانیت) با مساله رستگاری یکی نیست.»
3- «بر طبق دیدگاهی دیگر، هر دینی حقیقت دارد. یا همه ادیان به یکسان بر حقند.» کونگ دیدگاه دوم را که هیچ حقیقتی را در بیرون از خود نمی پذیرد به عنوان انحصار گرایی (exclusivism) رد می کند و این دیدگاه سوم را نیز که همه حقیقت را امری نسبی می سازد و همه ارزش ها و معیارها را به یکسان برابر می کند و درواقع به صورت خنثی درمی آورد، با عنوان نسبیت انگاری (relativism) مورد طرد و تخطئه قرار می دهد.
4- بر طبق دیدگاه چهارم «فقط یک دین بر حق است یا همه ادیان سهمی از حقیقت یک دین دارند.» این دیدگاه شمول گرایی (inclusivism) است. به عقیده کونگ انواع دین های شمول گرا وجود دارد مانند ادیانی که منشأ هندی دارد. او تصریح می کند که این امر گرچه متناقض به نظر می رسد (paradoxical) در مورد مسیحیت هم صادق است. به تصریح کونگ ارزیابی ادعای حقانیت ادیان تنها بر طبق دیدگاه میسر است.
به دید کونگ از لحاظ نظری و عملی ملاک هایی برای ارزیابی ادیان وجود دارد کونگ تصریح می کند که در بحث از حقیقت و حقانیت ادیان باید به وجوه عملی (praxis) دین ها نیز مانند وجوه نظری توجه کرد. او این ملاک ها را در سه دسته جای می دهد: 1- ملاک اخلاقی عام، مربوط به عنصر انسانی، 2- ملاک دینی عام، مربوط به اصالت و انسجام درونی و 3- چون یک مسیحی است، ملاک خاص مسیحی را نیز دخیل می داند. (بر طبق ملاک عام کونگ، فی المثل یک مسلمان یا بودایی نیز قاعدتا می تواند در بحث حقانیت، ملاک خاص اسلامی یا بودایی خود را مطرح سازد).
1- کونگ ملاک های اخلاقی را در دو دسته مثبت و منفی قرار می دهد (روایت خلاصه و فشرده کونگ در این باره): 1- ملاک مثبت: «یک دین تا آنجا که در خدمت فضیلت انسانیت است و این امکان را فراهم می کند که انسان ها به وجودی معنادار و سودمند نائل شوند دینی حقیقی و خوب است...» 2- ملاک منفی یا سلبی: «یک دین تا آنجا که به رشد امور خلاف انسانیت دامن می زند و انسان ها را از معناداری و ارزشمندی و اصالت دور می کند دینی باطل و بد است.» این ملاک ها را می توان ملاک های "بیرون دینی" نامید.
2- ملاک های دینی عام: مقصود کونگ در اینجا ملاک های درون دینی از حیث منبع عقیدتی و آموزه ای (تورات، عهد جدید، وداها، قرآن و...) و چهره های معیار و اصلی (موسی، عیسی، محمد، بودا و...) است. مثلا در اینجا در مورد اسلام می توان گفت: «اسلام حقیقی، نهایتا فقط آن دینی است که بتواند مبتنی بر قرآن وحی شده بر محمد (ص) باشد.»
3- ملاک خاص دینی: هانس کونگ قائل به یک دین جهانی واحد نیست. او در این باره می گوید: «هدف درک و شناخت میان ادیان نباید و نمی تواند یک دین جهانی واحد باشد. هیچ نشانه ای از چنین چیزی در هیچ جا به چشم نمی خورد. حتی در هزاره جدید نیز تنوع ادیان می تواند به غنا و پرمایگی دوطرفه منتهی شود.» کونگ با وجود نگرش گسترده اش به معارف و تجربه های عام بشری نمی کوشد (لا اقل همواره) از موضعی "خنثی" سخن بگوید. او علاقه و دلبستگی فوق العاده خود را به مسیح در آثارش نمایان می سازد اما به دید وی "تنها امر مطلق در تاریخ جهان، خود وجود مطلق است".
قاعدتا بنابر نظر کونگ می توان گفت مومنان به ادیانی چون اسلام، مسیحیت و یهودیت می تواند با ژرف اندیشی در آموزه های بنیادین دین خود و تعهد و پایبندی به آن، به ملاک های خاص دین خود برسند. بنابر دیدگاه کونگ، گفتگوی میان ادیان یا مقوله اخلاق جهانی به معنای دست کشیدن فرد معتقد از مبانی دینش نیست او با استفاده از تمثیلی از ریمون پانیکار می گوید «من از پنجره خودم به کل واقعیت می نگرم و با دیگرانی که از پنجره های خودشان می نگرند گفتگو می کنم. هر آن کس که گمان کند می تواند به فراز همه چیز پرواز کند و آنها را مورد داوری قرار دهد قطعا سرنگون خواهد شد. بال های مومی او همچون ایکاروس، خیلی راحت در برابر آفتاب حقیقت ذوب خواهد شد.»
انسانیت و دین:
کونگ در کتاب فروید و مساله خدا پس از بررسی و نقد مفصل نظرات فروید و روانشناسان دیگری چون آدلر و یونگ، در پایان کتاب به نقش اساسی دین در شکوفایی مقام انسانی انسان ها اشاره می کند و به صراحت می گوید که «دین بهترین زمینه برای تحقق انسانیت است. دین باید باشد (این یک معیار حداکثر است) هر جا که انسان بخواهد به شکلی نامشروط و فراگیر، انسانیت خویش را شکوفا سازد و عینیت بخشد.» او در همانجا تصریح می کند که «احترام به مقام انسانی و ارزش های بنیادین، لازمه حد اقل برای هر دین حقیقی است.» در جایی دیگر در این باره می گوید: «1- انسانیت حقیقی در گرو دین حقیقی است و 2- دین حقیقی کامل کننده انسانیت حقیقی است.» و در اینجاست که بحث مهم و اساسی اخلاق مطرح می شود.
ادیان مسیحیت نظریه اخلاق هانس کونگ انسان دین زندگی اجتماعی الهیات