خدای سبحان حقیقت انسان را برای او تعریف و تبیین نموده و شئون ادراکی و تحریکی وی را نیز اعلام فرموده است. هر یک از این شئون انسانی، دارای ویژگی های مثبت یا منفی است و در بهره برداری از آن ها باید این ویژگی های متفاوت را شناخت و متناسب با خصیصه های حقیقی یا اعتباری آن ها عمل کرد؛ زیرا در غیر این صورت ممکن است جایگاه حقایق و اعتباریات در هم آمیزد و با یکدیگر اشتباه شود و حیات حقیقی انسان برای امور ناحقیقی هزینه گردد که این، بزرگترین خسارت زندگی است. زیرا در نخستین مرحله، آدمی را در حیات نباتی متوقف می سازد و همان گونه که بزرگانی چون صدرالمتألهین فرموده اند، همه ریشه و اساس انسان در زمین می ماند و فروع و شاخه ها و برگ ها بالا می آید و چنین موجودی به دور از اصالت و استقامت، ترقی منکوس و رشد معکوس دارد و همه هستی او درخت گونه، به راه درآوردن از زمین و سرانجام نیز جاگذاشتن بر همین زمین، صرف می شود. برای پیشگیری از این خسارت بزرگ، باید تفاوت عمده میان ویژگی های مثبت و منفی در شئون ادراکی و تحریکی انسان را بازشناخت و در گستره وجود او مناطق خطر را از منطقه امن و آرام جدا ساخت و به دیگر سخن، ساحت حقایق را از قلمرو اعتباریات مرزبندی کرد؛ آنگاه روشن خواهد شد که در حیات آدمی، کدامین حیطه نیازمند هشدار و اعلام خطر است و کدام منطقه بی نیاز از آن.
هر فیضی که از سوی خدای سبحان به هر موجودی عطا می شود، اگر از آسیب و آفت گناه مصون ماند، نه تنها محتاج هشدار و اعلام خطر نیست، بلکه به راهنمایی بیگانه نیز نیازی ندارد؛ زیرا موجود برکنار از گناه، در مسیری ملکوتی راه می پیماید و جز کار خیر از او سر نمی زند و تنها باید درجه و جایگاه پرعظمتش را به او نمایاند. مثلا فرشته ها که از هرگونه شر و شهوت و غرور و غضب دورند و هرگز تزاحمی با دیگران ندارند، نیازمند هشدار و اعلام خطر نیستند؛ از این رو، نبوت و امامت و منهاج و شریعت نیز برای آنان ضرورت ندارد؛ چون بدون همه این امور، هم از کفر و طغیان مبرایند و هم در اطاعت خدا کوشا. تنها چیزی که به آنان تفهیم شده جایگاه، درجه هستی و میزان فیضی است که هر یک می توانند دریافت کنند.
اینکه قرآن کریم برای فرشته ها مقام معلوم را تعیین می کند و از زبان خود آنان می فرماید: «وما منا إلا له مقام معلوم؛ و هيچ يك از ما [فرشتگان] نيست مگر [اينكه] براى او [مقام و] مرتبه اى معين است.» (صافات/ 164) نشانگر عدم تزاحم درباره آنان است؛ زیرا نه کمال مفقودی در فرشتگان متصور است و نه نقص و کمبودی؛ بنابراین، نه خود آنان از مقام معلوم خویش به مقام دیگری توجه دارند و نه دیگران را توان تعرض به مقام آنان است؛ پس نه خطری از سوی آنان دیگران را تهدید می کند و نه تهدیدی از سوی دیگران، متوجه آنان است و چون دارایی های فرشتگان، همگی حقیقی است و نه اعتباری، تمام آثار آنان مثبت است و هیچ نقطه منفی و نیازمند هشدار در هستی آنان وجود ندارد.
اما هستی شگرف و پهناور انسان، هم دارای منطقه امن و آرام است و هم دارای قلمرو خطر؛ زیرا آدمی از یک سو با فرشته خویی و ویژگی های ملکوتی، به آسمان معطوف است و از سوی دیگر، خصیصه های حیوانی و نباتی، او را به زمین گرایی می خواند. فرشته خویی او یک سره دارای آثار مثبت است و در این ساحت، هیچ خطری او یا دیگران را از سوی او تهدید نمی کند؛ اما ویژگی های حیوانی و نباتی و حضور انسان در قلمرو اعتباریات، گرچه به جهت تقاطع فراوان با منافع اعتباری دیگران، برکاتی را به همراه دارد، لیکن تزاحم را نیز به دنبال خواهد داشت و از این جهت، پیوسته نیازمند هشدار و اعلام خطر است.
با استفاده از مثال های حسی و تشبیه این حقیقت معقول به امور محسوس، می توان فهم این مطلب عقلی را آسان کرد؛ مثلا نور، دو نحوه وجود دارد که میان آن دو، تفاوت بسیار است. نحوه اول، نور معنوی، عقلی و ملکوتی است که درباره ذات مقدس خدا مطرح است و قرآن کریم حقیقت، اصل و فرع آن را از آن خدای سبحان می داند؛ «الله نور السموت و الأرض؛ خدا نور آسمانها و زمين است.» (نور/ 35) و تمام کمالات الهی مانند علم، وحی، ایمان، قرآن و...، تجلی همان نور خداست و به حقیقت نوری آن ها نیز تصریح شده است. مثلا امام صادق (ع) می فرمایند: «لیس العلم بالتعلم إنما هو نور یقع فی قلب من یرید الله تبارک و تعالی أن یهدیه؛ علم با آموزش به دست نمی آید؛ بلکه نوری است که خداوند آن را در قلب کسانی قرار می دهد که هدایت آنان را اراده می فرماید.» این حقیقت نوری، چنان است که هیچ گاه به هیچ چیز آسیب وارد نمی کند؛ از این رو، در آن هیچ خطری نهفته نیست و هیچ ضرری به همراه ندارد.
نحوه دوم، نور حسی است که از منشأ مادی برخوردار است و برکت های فراوانی دارد؛ لیکن منطقه خطر نیز برای آن مطرح است. امروز بدون نیروی برق که منشأ نور حسی است، زندگی بشر مختل و کاملا فلج می شود و این، حوزه مثبت نور طبیعی است؛ اما از قلمرو خطرناک آن نیز نمی توان غافل بود و از دادن هشدارهای ایمنی به خطرات آن، نباید کوتاهی کرد؛ زیرا در اثر ترک احتیاط و تصدی غیر متخصص و اشتغال غیر متعهد، بسا تأسیسات و امکان فراوانی که به وسیله نیروی برق، خاکستر شده و چه بسیار انسان هایی که جان خود را از دست داده اند. پس نور حقیقی و معنوی، هیچ آسیبی به همراه ندارد؛ اما نور حسی از دو حوزه برکات و خطرات برخوردار است و در حوزه خطر، نیاز به هشدار همواره وجود دارد. مثال دیگر، آب است که در یک اصطلاح از آن به آب حیات یاد می شود و هر آنچه انسان را به حیات متألهانه رهنمون می شود، می تواند مصداقی از این حقیقت ملکوتی باشد که یکسره خیر و برکت است و در آن ذره ای ضرر یا تهدید و خطر متصور نیست؛ اما نحوه دیگر آب که از آسمان می بارد یا از دل زمین می جوشد، چون امری طبیعی است، دو قلمرو کاملا مغایر و متفاوت دارد؛ از یک سو چنان پربرکت است که زندگی طبیعی بدون آن امکان ندارد و از سوی دیگر، حجم انبوه و مهارناشده آن، طومار زندگی را در هم می پیچد و گاهی افزون بر مزارع و پوشش گیاهی و دیگر آثار زندگی، ده ها و صدها انسان را نیز در مسیر خود از میان برمی دارد و نابود می سازد و روشن است که در این حوزه خطرناک باید به انسان اعلام خطر کرد و او را از آسیب سیل برحذر داشت.
با دقت در این مثال ها به بررسی هستی انسان از دو بعد متفاوت آن می پردازیم. خدای سبحان، انسان را فطرتی عطا فرموده است که نه تنها یکسره نور محض است، بلکه هر آنچه از او نیز نشأت می گیرد، حقیقتا نور است. این فطرت با هیچ کس و هیچ چیز درگیر نیست؛ نه با خود آدمی و نه با دیگری؛ زیرا پرتوی از این فطرت نورانی، عقل آدمی است که هر آنچه از او صادر می شود، مثبت است؛ به این بیان که عقل انسان، نه ضد خود او سخن می گوید و نه با دیگری به تنازع برمی خیزد؛ یعنی آنکه عاقل است، نه با خود می ستیزد و نه بر دیگری ستم روا می دارد.
پس عقل و فطرت در هستی انسان، قلمرو پر برکت و بی خطری است که نه محتاج مراقبت و راهنمایی بیگانه است و نه نیازمند هشدار و اعلام خطر؛ از این رو، قرآن کریم هرگونه تغییر و تبدیل را در این قلمرو ملکوتی و بی خطر نفی می کند؛ «فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله؛ همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است آفرينش خداى تغييرپذير نيست.» (روم/ 30) بنابراین، هر کس یکسره اهل این قلمرو باشد و همه هستی اش منور به نور فطرت گردد، هرگز به اختلاف و دوگانگی و خودخواهی و دیگر ناهنجاری های روانی دچار نمی شود و پیامبران الهی، این گونه اند که در عین تفاوت نسبی و نژادی، برادرانی با دین واحدند؛ «الأنبیاء إخوة لعلات أمهاتهم شتی و دینهم واحد» از این رو، هر یک نسبت به دیگری مبشر یا مصدق بود؛ اگر سابق سخن می گفت، مقدم لاحق را بشارت می داد و اگر لاحق کلامی داشت، اقدام سابق را می ستود و این تبشیر و تصدیق، پیوسته نشانه پیوند ناگسستنی انبیا و رسولان است.
از آثار پربرکت در این قلمرو، اخلاص است که انسان را به مدار مخلصان می رساند و در آن مدار، هیچ راهی برای نفوذ شیطان که مظهر فساد و فتنه و خطر است، وجود ندارد؛ «قال فبعزتک لاغوینهم أجمعین٭ إلا عبادک منهم المخلصین؛ [شيطان] گفت پس به عزت تو سوگند كه همگى را جدا از راه به در مى برم. مگر آن بندگان پاكدل تو را.»
از نکات زیبای این حیات طیبه، آن است که به جهت عدم تزاحم، نه تنها سخن از میانه روی، توصیه های ایمنی و دعوت به حد وسط و طرح ﴿خیر الأمور أوسطها﴾ نیست، بلکه هر اندازه سرعت و سبقت و طلب و همت و... در حیات طیبه، بیشتر باشد، عاقلانه تر و پسندیده تر است و این نکته زیبا را در نجوای صاحبان حیات طیبه و راهیان ملاقات یار می بینیم که زیباترین مقام بندگی، بیشترین سهم عملی و نزدیک ترین منزلت الهی را از جمیل مطلق می طلبند؛ «واجعلنی من أحسن عبیدک نصیبا عندک و أقربهم منزلة منک و أخصهم زلفة لدیک» پس این منطقه بی تزاحم نور حیات آدمی را می توان آیت کاملی از نور محض نامید.
انسان شناسی نیازمندی انسان خدا عقل فطرت قرآن جهان بینی اسلامی