سلمان را چشم می زنند:
سلمان یکی از پرکارترین افراد در حفر خندق بود، به حدی که گفته شده است، او در برابر دیگر مردان کار می کرد. و بنا به نقلی دیگر، مساحتی به اندازه پنج ذراع در پنج ذراع را به تنهایی کنده و حفره ای به عمق پنج ذراع در آن بوجود آورد. یعنی حدود دو و نیم متر مکعب را به تنهایی حفر کرد، سلمان همچنان به فعالیت بی وقفه خود ادامه می داد تا اینکه «قیس ابن ابی صعصعه» او را دیده و چشمش زد و سلمان بر زمین افتاده و بی هوش شد. مردم کنار سلمان آمدند و چون خود را از درمان او عاجز می دیدند ماجرا را به رسول الله (ص) اطلاع داده و از آن حضرت کمک خواستند، حضرت فرمود: «نزد او بروید و وضو و غسلش دهید و آب آن را در ظرفی جمع کرده و پشت سرش خالی کنید که انشاء الله شفا می یابد». مسلمین نزد سلمان رفته و طبق دستور پیامبر (ص) عمل کردند و او شفا یافت.
رجز خوانی به هنگام حفر خندق:
از «کعب ابن مالک» نقل شده است که گفت: «در روز حفر خندق ضمن کندن زمین هر یک از ما رجزی می خواندیم. و ما (قبیله بنی سلمه)، همگی در یک گوشه مشغول کار بودیم. پیامبر (ص) فرموده که من شعری نسرایم، از اطرافیانم پرسیدم: «آیا پیامبر (ص) راجع به کس دیگری هم چنین تصمیمی گرفته است؟» گفتند: «آری، به «حسان ابن ثابت» نیز چنین فرمود»، پس فهمیدم که حضرت بدان جهت من و حسان را از شعر گفتن منع کرده است که ما قدرت شاعری داشتیم و می توانستیم چیزی بسرائیم که دیگران را ناراحت کند درحالیکه آنها قدرت چنین کاری را نداشتند، به همین جهت تا پایان کار سخنی نگفتم. وقتی کار حفر خندق پایان یافت، حضرت فرمود: «هیچ کس نباید به خاطر آنچه از اشعار دوست و هم کیشش گفته است خشمگین شود و نباید از گفته او سوء تعبیر کند، مگر آنچه «کعب» یا «حسان» گفته باشند، زیرا این دو قدرت شاعری داشته و من آنها را پیش از این، از شعر گفتن نهی کرده بودم». آری، رسول گرامی اسلام (ص) تا این حد به اخلاق و معاشرت اصحاب خود نظارت داشته و در تربیت آنها کوشا بود، او مانند پدری دلسوز از بزرگترین تا کوچکترین مسائل مورد نیاز امت خود را طرح کرده و در هیچ امری از معرفی وصی پس از خود گرفته، تا طرح مسائلی مانند مسئله فوق کوتاهی نکرده است.
ماجرای اسلحه زید ابن ثابت:
به هنگام حفر خندق، «زید ابن ثابت» از کسانی بود که خاک حمل می کردند، یکبار پس از عبور زید، چشم «سعد ابن معاذ» که در کنار پیامبر (ص) نشسته بود به او افتاد، و به پیامبر (ص) عرض کرد: «ای رسول خدا (ص) من خدا را سپاسگزارم که آنقدر مرا زنده نگه داشت و مانند این جوانان پاک به تو ایمان بیاورم، یادم است که در جنگ بعاث، پدر همین زید یعنی «ثابت ابن ضحاک» را که بیماری صرع داشت در آغوش گرفتم و او در همان حال دار فانی را وداع گفت» پیامبر (ص) فرمود: «آری واقعا که جای شکر دارد...»، پس از مدتی «زید» از شدت خستگی در خندق دراز کشیده و به خواب عمیقی فرو رفت: و آنقدر خوابش سنگین بود که وقتی «عمارة ابن حزم» بالای سرش آمده، و کمان و شمشیر و پسرش را برداشت، از خواب بیدار نشد. بالاخره کار حفر خندق تمام شد و مسلمین پراکنده شدند تا از آن مواظبت کنند، همه رفتند و هیچ کس متوجه زید نشد، او همچنان خوابیده بود، مدتی بعد وقتی از بیدار شد به اطرافش نگاه کرد ولی کسی را نیافت. از آن سو ماجرای گم شدن اسلحه ی زید و به خواب رفتن او به پیامبر (ص) گزارش داده می شود، حضرت می فرماید: «زید را احضار کنید» و سپس رو به مسلمین می فرماید: «چه کسی از اسلحه این پس خبر دارد؟» عماره ابن حزم می گوید: «اسلحه او دست من است ای رسول خدا (ص) حضرت به «عماره» دستور می دهد اسلحه او را بازگرداند و در ضمن می فرماید: هیچ کس حق ندارد اسلحه مسلمانی را ولو به شوخی بردارد تربیتی که موجب ناراحتی او شود».
پرتلاش ترین افراد امام علی (ع) و یاران او بودند:
در کتب تاریخی نقل شده است که تمام مسلمین در حفر خندق شرکت داشتند و هر کس در این امر کوتاهی می کرد، مورد سرزنش دیگران قرار می گرفت اما تلاش و فعالیت امیرالمومنین (ع) و یارانش به مراتب بیش از دیگران بود، «قاضی نعمان» در این باره چنین می گوید: «و کان علی صلوات الله علیه و شیعته اکثر الناس عفاء، وفیه عملا. و کان فی ذلک من الاخبار ما یطول ذکره» (شرح الاخبار ج 1 ص 292) «و علی صلوات الله علیه و پیروانش پرتلاش ترین و سختی کشیده ترین مردم بودند و در روز حفر خندق پرکارترین مردم به حساب می آیند و در این مورد اخبار متعددی وجود دارد که ذکر آنها موجب اطاعه کلام می شود».