از دشمنان اسلام و زیرکان و حیله گران مشهور عرب، فاتح مصر و مشاور مخصوص معاویه در جنگ صفین.
پدرش: عاص بن وائل بن هاشم بن... قرشی سهمی، یکی از دشمنان و مسخره کنندگان رسول خدا بود که به ظاهر و علنی آن حضرت را اذیت می کرد که آیه «انا کفیناک من المستهزئین؛ ما [شر] ريشخندگران را از تو برطرف خواهيم كرد.» (حجر/ 95) درباره او نازل شده است و همان است که در فوت ابراهیم پسر پیغمبر خوشحال بود و گفت: «نبوت خاتمه پیدا می کند و محمد (ص) ابتر است.» و خداوند کوثر را نازل فرمود که: «ان شانئک هو الابتر؛ ای محمد (ص) به درستی که دشمن تو، ابتر و مقطوع النسل است.» (کوثر/ 3) برخی مفسرین معتقدند که این آیه در مورد خود «عمرو عاص» نازل شده است.
مادرش: «سلمی» و به نقلی «لیلی»، از زنان بدکاره و مشهور مکه بود که همه او را به اسم «نابغه» می شناختند. او کنیز مردی از طایفه «غنزه» بود و اسیر شد. «عبدالله بن جدعان تیمی» او را خرید و چون زناکار بود، آزادش کرد. این زن با پنج نفر: ابوسفیان، عاص بن وائل، ابولهب، امیه بن خلف و هشام بن مغیره مخذومی، هم بستر شد و «عمرو عاص» به دنیا آمد. هر کدام از آنان، ادعای این بچه را نمود، گفتند: «در تعیین پدر، مادرش سلمی را حکم می کنیم.» مادر گفت: «متعلق به «عاص» است.» چون او به سلمی پول و نفقه زیادی می داد ولی ابوسفیان خسیس بود. در حالی که «عمرو عاص»، بسیار به ابوسفیان شباهت داشت. عمرو عاص از قبیله «بنی سهم» از قبایل بزرگ قریش بود. لقبش: ابوعبدالله و یا «ابومحمد» است، یکی از این پسرانش بود که از دشمنان سرسخت علی بن ابیطالب (ع) و در جنگ صفین، در صف لشگریان معاویه، جنگید.
چون پدر عمرو عاص، مشخص نبود، او را «ابن النابغه» می گفتند. چنانکه امیرالمؤمنین علی (ع) در خطاب به او می فرماید: «یابن النابغه»
ابن ابی الحدید، در احتجاجات امام حسن مجتبی (ع) با معاویه، همین موضوع را شرح داده است. «عمرو عاص» در شرارت و فسق و مکر و حیله استاد بود. ما در اینجا نقش پررنگ او را در دوره های مختلف بیان می کنیم. یکی از افرادی بود که در مکه بسیار پیامبر خدا را آزار می داد و سب و شتم می نمود. در شبهای تار که آن حضرت برای طواف خانه خدا می رفتند، در راه سنگ می چید تا برای آن حضرت لغزش پیدا شود و بر زمین افتد. به اطفال مکه شعر مسخره یاد می داد که دسته جمعی در وقت عبور پیامبر بخوانند و ایشان را مسخره کنند. و خودش اشعاری در «ذم و هجو» رسول خدا می گفت و در وقتی که آن حضرت در حجر اسماعیل نماز می خواند، آن اشعار را می خواند.
«سلیم بن قیس» به نقل از علی بن ابیطالب (ع) گوید: «او قصیده ای در مذمت رسول خدا گفت که هفتاد بیت بود و پیغمبر خدا (ص) عرض کرد: خدایا او را به تعداد اشعارش یعنی هفتاد بار لعن کن.» و محدثین گفته اند که او به همراه عقبه بن ابی معیط و نصر بن حارث و دیگر دشمنان رسول خدا، شکمبه شتر را برداشته و زمانی که حضرت در اطراف کعبه نماز می خواندند در حال سجده روی سر آن حضرت می گذاشتند، پیامبر صبر نمود و در سجده آنها را نفرین کرد و حضرت زهرا (س)، از این موضوع به شدت گریست. و این واقعه بعد از دو ماه از رحلت عمویش «ابوطالب» بود و زینب دختر پیامبر خدا (ص) را در کجاوه اش ترسانید و راه را بر او بست، آنچنان که بچه اش سقط شد. و بالجمله اینکه «عمرو عاص» از عداوت با رسول خدا، لحظه ای فروگذار نبود.
بعد از غزوه خندق که مشرکین به مکه مراجعت کردند و اولین مسلمانان برای فرار از آزار آنها به حبشه مهاجرت کردند، عمرو عاص با نظر بزرگان کفار قریش، همراه عماره بن ولید به حبشه رفتند تا از «نجاشی» پادشاه آنجا بخواهند تا جعفر بن ابیطالب (ع) و مسلمانان مهاجر را تسلیم آنها کند، اما نجاشی از مهاجرین مسلمان حمایت کرد و لذا «عمرو عاص» و همراهانش از حبشه رانده شده و از همانجا خود را تحت الحمایه مسلمین قرار داد و تظاهر به اسلام کرد و برای ملاقات با پیامبر اکرم (ص) به طرف مدینه رفت که در راه با «خالد بن ولید» همراه شد و نزد پیامبر رفت سال هشتم هجری، قبل از فتح مکه با رسول خدا بیعت کرد و به شرط اینکه تمام افعال و کردارهای زشت گذشته اش بخشیده شود، مسلمان شد.
تاریخ نشان می دهد که اسلام او، از روی خلوص و اراده واقعی نبوده، بلکه چون چاره ای جز بیعت و تسلیم برای خود نمی دید، در مجامع مسلمین تظاهر به اسلام می نمود.
پیامبر او را در واقعه «ذات السلاسل» به بلاد قضاعه و سرزمین «بلی» و «عذره» که سرزمین اجدادیشان بود به ماموریت فرستاد.
ماموریت دیگری از طرف آن حضرت به عمان داشت که تا رحلت پیامبر (ص) در آنجا بود و چون خبر رحلت آن حضرت را شنید به مدینه بازگشت.
او در دوران خلافت ابوبکر و عمربن خطاب، از نزدیکترین افراد به آنان بود، در برخی تواریخ آمده که سال 12 هـ.ق، ابوبکر او را فرمانده سپاه کرد و به طرف شام رفت. هرچند تسخیر فلسطین مغشوش است ولی «عمرو عاص» در آن سهم به سزایی داشته است. عمربن خطاب در زمان خلافتش، او را حاکم فلسطین و اردن نمود و سپس مامور به فتح مصر گشت. بنابر بعضی منابع تاریخ، «عمرو عاص» به مسئولیت خود و با فکر زیرکانه اش، اقدام به تصرف مصر کرده است. شهرت عمده او نیز، ناشی از همین واقعه (فتح مصر) است و او اولین حاکم آنجاست. در سالهای 20 و 21 هـ.ق سرزمین آنجا را تسخیر کرده و ولایت آنجا را به عهده گرفت تا اینکه عمر کشته شد و ابن عبدالبر گوید: «عمرو عاص در زمان ولایت خود ادعا نمود که مردم اسکندریه، پیمان شکنی کرده اند، لذا به آنجا لشکرکشی کرد و تعدادی از مردان جنگی آنها را کشت و زنان و بچه ها را اسیر نمود.»
چهار سال در زمان خلافت عثمان، همچنان والی مصر بود، سپس عثمان او را عزل کرد و «عبدالله بن سرح، برادر رضاعیش» را به جای عمرو عاص منصوب نمود. برخی مورخین گفته اند: لشکرکشی عمرو عاص بر اسکندریه، برای عثمان گران آمد، زیرا پیمان شکنی مردم آنجا ثابت نشد، و لذا عثمان امر کرد تا اسرا را به منزل هایشان برگردانده و عمرو عاص را از حکومت برکنار نمود. از آن به بعد، عمرو عاص به فلسطین برگشت و کمتر به مدینه می آمد و از منتقدان عثمان شد و بر ضد او فعالیت و تبلیغ و مردم را بر علیه عثمان تحریک می کرد. خودش می گفت: «آنقدر علیه عثمان تبلیغ کردم که حتی اگر چوپانی را در بیابان می دیدم بر مخالفت با او، می شورانیدم.»
بعد از قتل عثمان و بیعت مهاجرین و انصار با امام علی بن ابیطالب (ع) به خلافت، به معاویه پیوست و با نیرنگ هایش، موجبات تحکیم حکومت معاویه و تزلزل خلافت و موقعیت علی (ع) را فراهم نمود. (ناگفته نماند که معاویه سالهای درازی در شام و فلسطین که از زمان عمر بن خطاب، والی آنجا بود، حکومت می کرد و تمام مردم را به شیوه تدبیر و بذل مال و جاه فراوان به خودش جلب کرده بود و حتی مخفیانه به جلب یاران علی (ع) پرداخت).
به نقل مورخین، عمرو عاص نامه ای به معاویه نوشت و در آن بسیاری از فضائل علی بن ابیطالب (ع) را شرح داد. اما او بعد از جنگ جمل، در اختلاف حضرت علی (ع) با معاویه وارد میدان شد و همراه معاویه گشت. امیرالمؤمنین علی (ع)، او را محارب اسلام و نسبت به رسول خدا (ص) از دشمنان سرکش می داند. شخصیت منفی او، در نهج البلاغه در کلام مولا علی (ع) مکررا بیان شده و حضرت چهره منفور او را در خطابه های متعدد، نقل نموده و او را نکوهش کرده اند.
معاویه در زمان خلافت علی بن ابیطالب (ع) ادعای حکومت شام داشت، اما آن حضرت قبول نکرد و لذا معاویه از بیعت با امام (ع)، خودداری و کاغذی به عمرو عاص نوشت و به فلسطین فرستاد و او را با اصرار دعوت به همکاری و کمک به خود بر علیه امام علی (ع) نمود و گفت:
«من سند ولایت و حکومت استانی را به تو خواهم داد تا که راضی شوی و آنقدر از اموال و احسان خود، تو را اشباع می کنم که مورد قبول و پسند تو واقع شود.» باید دانست که عمرو عاص، در ابتدا از مخالفین علی (ع) نبود، همچنانکه در نامه اش علیه معاویه پیداست، اما در نامه دیگری از طرف معاویه که منشور حکومت مصر ضمیمه آن شده بود، عمرو عاص مکار را بر سر دوراهی گذاشت و با اینکه یکی از پسرانش (عبدالله) و غلام او «وردان» (وردان، از غلامان مشهور و بسیار زیرک بود) او را از راه شام منع کردند اما توجهی نکرد و به تشویق پسر دیگرش محمد، برای معاویه نوشت که «این اصرار تو، اگر برای آخرت است که تو در آنجا چیزی نداری و اگر برای دنیاست، باید نصف سلطنت خود را به من دهی تا همکاری کنم.» معاویه به ناچار قبول کرد و عهدنامه ای بین خود نوشتند، این عهدنامه را «وردان» نوشت. و معاویه فرمانروایی مصر را به نام او صادر نمود.
عمرو عاص بعد از تثبیت حکومت مصر، به معاویه آموخت که راه فریب مردم، خونخواهی عثمان، خلیفه رسول خداست باید وانمود کرد که علی و اصحابش او را کشته اند و برای مظلومیت عثمان و گرفتن خون او با علی (ع) جنگید. لذا سال 37 هـ.ق جنگ صفین به راه افتاد و طی پیکارهای سختی، جمعی از بزرگان عرب از هر دو طرف کشته شدند.
گویند: صدهزار نفر در این واقعه کشته شدند تا در «لیلة الهریر» که پیروزی سپاه امام علی (ع) کاملا مشهود شده و تا فردا چند ساعتی دیگر کار معاویه یکسره می شد، عمرو عاص نقشه جدیدی طرح کرد که معاویه دستور داد تا قرآن ها را بر سر نیزه کرده و لشگر علی (ع) را دچار تزلزل و سستی نمایند.
500 قرآن بر سر نیزه شد و از پیروان حضرت علی (ع) خواسته شد تا جنگ را ترک کرده و به دستور قرآن عمل کنند؛ با آنکه حضرت می فرمود: «این خدعه و نیرنگ است، توجه نکنید.» ولی همین نیرنگ سبب شد که جنگ بی نتیجه ماند و کار به حکمیت انجامید و منافقین هم کمک کردند تا حضرت مجبور و تسلیم حکم حکمین شود. «ابوموسی اشعری» با تحمیل گروه خوارج و شورشیان صفین، حکم از طرف امام علی (ع)، و «عمرو عاص» از طرف معاویه حکم شدند. او «ابوموسی» را طی مذاکراتی فریب داد که معاویه و علی (ع) را از خلافت خلع کنند و امر خلافت را به شورا سپارند. پس از اینکه اول «ابوموسی»، عزل علی (ع) و معاویه را اعلام کرد، عمرو عاص گفت: «اما من علی (ع) را خلع و معاویه را به خلافت بر می گزینم.» ابوموسی که از این مکر و خدعه، بسیار آشفته شد، او را دشنام داد و حکمیت بی نتیجه ماند و خوارج از لشگر آن حضرت جدا شده و صفی در مقابل تشکیل دادند، و امام علی (ع) نیز، حکم حکمین را که باطل و فریب بود، امضا نفرمود.
عمرو عاص در اثر همبستگی با معاویه، شهرت بیشتری پیدا کرد. یکسال بعد از واقعه صفین در زمان حیات علی (ع) سال 35 هـ ق از طرف معاویه، به مصر رفت، محمد بن ابی بکر، حاکم مصر از طرف علی بن ابیطالب (ع) را کشت و حکومت خود را آنجا مستقر کرد؛ و تا آخر عمر، از دشمنی با خاندان رسالت کوتاهی نکرد و در مجلس معاویه، امام مجتبی (ع) را سرزنش نمود و همینطور عبدالله بن جعفر (ع) را، اگرچه این بزرگواران جواب او را داده و گناهان و جنایات آنها را آشکار کردند.
رسول خدا فرمودند: «هرگاه معاویه و عمرو عاص را در کنار همدیگر دیدید، از هم متفرق کنید که به حق آنها اجتماع ننمایند.» امیرالمؤمنین علی (ع) می فرمودند: «اهل جفا که از روی اکراه اسلام آوردند، دشمنان سنت و قرآن و اهل بدعت ها بودند. آنها بندگان دنیا و رشوه خوار بودند، به من رسیده که پسر نابغه (عمرو عاص)، با معاویه، با شرط اینکه مملکت مصر را که بزرگتر از شام است به او بدهد، بیعت کرده است. خوار باد دست این فروشنده که دین خود را به دنیا فروخت و خوار باد امانت این خریدار که با مال مسلمانان فاسق غداری را یاری کرد.»
روی هم رفته، در اینکه پیامبر (ص) و علی (ع) و امام حسن و امام حسین (ع) و عایشه و ابن عباس، او را لعنت کرده اند، اخبار زیادی در تاریخ است.
وی در رمضان سال 40 هـ ق، تصادفا از کشته شدن به دست «عمروبن بکر» (راذویه) هم پیمان ابن ملجم مرادی مصون ماند، زیرا مریض بود و آن روز به مسجد نرفت و به جای او (خارجه بن حذافه) را فرستاد و او مجروح شد، اما سال 42 (43) هـ ق در سن 90 سالگی مرد. این بیچاره فقط 2 یا 3 سال امیر مصر بود.
تاریخ اسلام عمرو ابن عاص دشمن امام علی (ع) حوادث تاریخی زندگینامه