ابوحیان توحیدی، علی بن محمدبن عباس، ادیب و فیلسوف، براساس قراینی که از نوشته های وی به دست می آید، او را متولد دهه ی دوم سده ی 4 ق و ترجیحا 310 ق می دانند. زادگاه او را شیراز، نیشابور و یا واسط یاد کرده اند. یاقوت که کامل ترین شرح احوال ابوحیان را آورده، او را شیرازی الاصل و ابن دمیاطی، اصل وی را از نیشابور و بغدادیش می داند. همین اختلاف در زادگاه، سبب ایجاد مباحث مختلفی در توجیه ایرانی و یا عرب بودن وی در میان معاصران شده است. لقب «توحیدی» ممکن است چنان که در بادی نظر پنداشته می شود و ذهبی نیز بر آن تصریح دارد بدان جهت باشد که ابوحیان صوفی یا معتزلی و اهل توحید بوده است، اما ابن خلکان با قید «می گویند» آورده است که پدرش فروشنده ی نوعی خرما موسوم به «توحید» بوده است. ابوحیان در خانواده ای تنگدست و گمنام به دنیا آمد و به زودی پدر و مادر خود را از دست داد و با سرپرستی عمویش که با او بد رفتاری می کرد، بزرگ شد. اطلاع مشروحی از جوانی ابوحیان در دست نیست، حتی یاقوت از اینکه در کتب تراجم به شرح حال وی توجهی نشد است، تعجب می کند.
او علوم مختلف ادب، فقه، کلام و فلسفه را نزد علمای برجسته ی زمان فرا گرفت. در فاصله ی 348-368 ق او را نزد ابوسعید سیرافی عالم، ادیب و فقیه نامی می یابیم. ابوحیان علوم قرآنی، نحو، فقه، بلاغت، کلام، عروض و قافیه را از آو آموخت و چه بسا گرایش به تصوف هم به تلقین وی در ابوحیان ایجاد شده باشد. همچنین نحو و کلام را نزد رمانی فرا گرفت. از دیگر استادان ابوحیان می توان به ابوبکر قفال شاشی فقیه شافعی، قاضی ابوالفرج نهروانی و جز آنان اشاره کرد. ابوحامد مرورودی نیز از استادان اوست که به نظر می رسد ابوحیان، فقه شافعی را نزد وی فرا گرفته باشد. ابوحیان بسیاری از نظریات ابوحامد به خصوص آراء فقهی وی را در جای جای کتاب البصائر بیان کرده است. اما نکته ی جالب آنکه محتملا ابوحیان هر گاه نخواسته مطلبی را از جانب خود بگوید، از زبان او بازگو کرده است. ابوحیان، علوم عقلی از فلسفه ی الهی و طبیعی، منطق، تصوف و اخلاق را نزد یحیی بن عدی و ابوسلیمان سجستانی فرا گرفت. از منابع چنین برمی آید که وی در کودکی در بغداد آمد و در آنجا به کار استنساخ کتاب پرداخت.
ظاهرا روحیه ی گوشه گیر و عافیت طلب ابوحیان، چنان که خود می گوید، مانع از ان بو د تا برخی مشاغل را که گه گاه بدو پیشنهاد می شد، بپذیرد احتمالا جهت کسب روزی بیشتر و شغلی آسان تر به دربار مهلبی وزیر معزالدوله پیوست، اما از گزارش ابن فارس چنین برمی آید که مهلبی به سبب اعتقادات ابوحیان او را طرد و از بغداد بیرون کرده است. وی ناچار در حدود 350 ق برای رسیدن به دستگاه ابوالفضل ابن عمید، آهنگ ری کرد. در 358 و 360 ق او را در همان جا می یابیم، اما با ابن عمید نساخت و به بغداد بازگشت و از 361 تا 363 ق در بغداد نزد یحیی بن عدی و ابوحامد مروری به شاگردی پرداخت، چند گاهی نیز در دستگاه ابوالفتح ابن عمید در رفت و آمد بود، اما ظاهرا او نیز نتوانست ابوحیان را از خود راضی گرداند و عاقبت در 367 ق به امید عطای صاحب بن عباد رهسپار ری شد و 3 سال در دستگاه وی به سر برد، اما اختلاقش با این وزیر نیز سازگار نشد. او بعدها در کتاب مثالب الوزیرین که در هجو ابن عمید و صاحب بن عباد نوشته، اعتراف می کند که همانند این دو مرد در دربار آل بویه وجود نداشته است. اختلاف سلیقه ی ابوحیان و صاحب بن عباد ظاهرا بدان علت بود که ابوحیان انتظار توجهی خاص از او داشت، اما صاحب از آغاز ورود ابوحیان ظاهرا به سبب مدح ابن عمید، کینه ی او را در به دل گرفت و نیز از اینکه ابوحیان گه گاه در مجالس وی تبحیر و قدرت ادبی خود را به رخ می کشید، از او چندان دلخوش نبود، لذا برای تحقیر وی او را در جرگه ی نساخان خویش قرار داد، در حالی که ابوحیان مدعی بود، تنها برای رهایی از این حرفه بغداد را ترک گفته است.
در هر صورت صاحب بن عباد هیچ گاه در او به چشم یک ادیب ننگریست، به ویژه که نثر ابوحیان با نثر صاحب و کاتبان دستگاه وی که به پیروی از نثر ابن عمید از سده ی 3 ق به طور روز افزون به سمت نوعی تکلف و تصنع می رفت، تفاوت فاحش داشت. به هر روی حساسیت طبع ابوحیان سبب گردید تا پس از 3 سال، صاحب را بدون آنکه حتی دیناری از او دریافت کرده باشد، رها ساخته، بدون توشه به بغداد باز گردد پس از بازگشت ابتدا به وساطت ابوالوفای بوزجانی که در مدت اقامت در دستگاه ابن عمید در ارجان با او آشنا شده، کاری جزئی در بیمارستان عضدی بغداد یافت، سپس توسط همو و زیدبن رفاعه به ابن سعدان معرفی شد.
ابوحیان در 371 ق به درخواست ابن سعدان اقدام به تألیف کتاب الصداقة و الصدیق کرد. پس از آنکه در 373 ق صمصام الدوله ی بویه ای، ابن سعدان را به وزارت برگزید، ابوحیان به عنوان ندیم وارد دستگاه او شد و شبها در مباحث مختلف فلسفه، اخلاق و ادب با وی به گفتگو می نشست که حاصل آن به صورت کتاب الامتاع و المؤانسة بر جای مانده است؛ از آنجا که در منابع از این وزیر گاه با عنوان ابن سعدان و گاه با عنوان ابوعبدالله عارض نام برده شده است، برخی به اشتباه او را دو تن پنداشته اند. در همین دوران بود که ابوحیان در مجالس ابوسلیمان سجستانی نیز شرکت می کرد و همچون سخنگوی وی، آراء او را در مجالس ابن سعدان عرضه می داشت، اما این دوران خوش چندان نپایید و با عزل و قتل ابن سعدان در 375 ق ابوحیان بزرگ ترین حامی خویش را از دست داد. از آن پس اطلاع چندانی از زندگی او در دست نیست. به نظر می رسد که در تنگدستی و از ترس ابوالقاسم عبدالعزیز بن یوسف وزیر، در اختفا روزگار می گذرانده است، با این حال محتملا تا حدود 391 ق، سال در گذشت استادش ابوسلیمان، در بغداد بوده است.
نکته ی مبهم دیگری که در زندگی ابوحیان به چشم می خورد، رابطه ی او با عیاران و متکدیان حرفه ای، معروف به بنی ساسان، است. قطعا این انتساب یا مربوط به فاصله ی میان ترک مهلبی تا شروع ارتباط با ابن عمید است که ظاهرا از ترس ملهبی پنهان بوده و یا مربوط به بعد از در گذشت ابوسلیمان سجستانی است که البته احتمال اخیر به جهت کهنسالی و ناتوانی مزاجی ابوحیان بعید است. غالب منابع وی را صوفی خوانده و از تأله و سلوک عرفانی او یاد کرده اند. به نظر می رسد که شاگردی نزد ابوسعید سیراقی و جعفر خلدی، نخستین انگیزه های گرایش به تصوف رادر او پدید آورده باشد. به هر روی با مشایخ بزرگ زمان مجالست کرد و در جای جای آثارش از زبان آنان سخن گفت. با این حال گرایش صوفیانه ی ابوحیان بیشتر شخصی و فلسفی و اخلاقی است و به قول ذهبی همچون فلاسفه ی صوفی مشرب خود را اهل وحدت و توحید می نامد اعتقاد به وحدت وجود و غلو در حق پیامبر (ص ) و اولیا و نظر بازی... که صوفیان افراطی بدان گرایش دارند، مورد انکار ابوحیان است.
به گزارش جنید، ابوحیان درگیریهایی نیز با برخی از متصوفه ی شیراز همچون شیخ الشیوخ ابوالحسین داشته است که علت آن روشن نیست. برخی غزالی را در تصوف پیرو روش ابوحیان انگاشته اند. در مقابل تمامی روایتهای که حاکی از تأله و سلوک اوست، پاره ای روایتها نیز ابوحیان را به الحاد متصف کرده است. بیشتر این روایات از ابن فارس، ابوالوفاء ابن عقیل و ابن جوزی نقل شده است. ابن جوزی، ابوحیان را در کنار ابوالعلاء معری و ابن راوندی به عنوان 3 زندیق در میان مسلمانان معرفی می کند و او را بدتر از 2 نفر دیگر می داند، اما حقیقت آن است که در میان آثار موجود او چیزی که دلالت بر این معنی نماید، مشاهده نمی شود و شاید بتوان علل تمامی این اتهامات را چنین خلاصه کرد: زود رنجی و نازک طبعی و درگیری وی با بزرگان چون ابن عمید و صاحب بن عباد که قطعا طرفداران فراوان داشته اند (برای نمونه نباید فراموش کرد که ابن فارس از طرفداران و حواشی صاحب بن عباد بوده است)، نیز خصومت وی با متکلمان و تعرض به ارباب مذاهب، همچنین برخی سخنان آزادمنشانه که بر زبان وی می رفت، افکار عمومی را برمی انگیخته و موجب تکفیر وی می شده است، به ویژه که درباره ی راویان این روایات به این نکات باید توجه داشت: در روایت ابن فارس مواردی وجود دارد که سخنان او را ضعیف و مغشوش می کند؛ ابن عقیل نیز از تعصبات ضد متصوقه به دور نبود، تا آنجا که ابن جوزی بسیاری از مطالب کتابهای المنتظم و تلبیس ابلیس را تحت تأثیر افکار این استاد خود نگاشته است و سبکی علت حمله ی ذهبی به ابوحیان را نیز کینه ی وی نسبت به متصوفه می داند. در حقیقت فشار زندگی چه بسا او را نیز چون ابن راوندی در واقع به اعتراض بر نظام اجتماعی (نه نظام خلقت) واداشته و دشمنانش دانسته یا ندانسته انتقاد او را به سوء اعتقاد تعبیر کرده اند، چنان که وی در مسئله ی الهوامل و الشوامل از ابوعلی مسکویه می پرسد: «چرا کم خردان برخوردارند و هنروران ناکامیاب؟»
شاید بتوان گفت سرگذشت ابوحیان، تراژدی دانشمند گرسنه و نابغه ی محروم و اندیشمند ناسازکار با جامعه ی نادرست و ستمکار و پرجهالت است. آنچه از منابع برمی آید، این است که تنها ابوحیان ملحد نیست، بلکه بسیاری از منابع او را در زمره ی فقهای شافعی قرار داده اند. او فقه شافعی را نزد کسانی چون ابوحامد مروردی، ابوبکر شاشی فرا گرفت و چنان که گفته شد، فقیه بزرگ شافعی یعنی ابواسحاق شیرازی از وی استماع کرد. حتی ظاهرا او به عنوان یک فقیه دارای آرائی منحصر نیز بوده است. گرچه ابن نجار او را صحیح الاعتقاد می خواند و در وصفی اغراق آمیز حتی او را «شدید الدیاتة» نیز معرفی می کند، اما در جای جای آثار وی مطالبی خلاف این سخنان بیان شده که آثار تحریف و جعل پیداست. ظاهرا ابوحیان مدتی نیز برخوردهایی با شیعیان داشته است، اما این مخالفت بعدها تعدیل یافت، تا آنجا که همانند بسیاری از معتزله برای حضرت علی (ع) بین صحابه مقام خاصی قائل شده و به کرات از آن امام و دیگر ائمه ی اطهار و نیز بزرگان شیعه چون شیخ مفید، شریف رضی و سید مرتضی روایت کرده است، ابوحیان همچنین پدید آمدن غلات را واکنش وجود خوارج می داند.
بسیاری نیز صریحا او را معتزلی خوانده اند؛ و یاقوت از او عنوان «محقق الکلام و متکلمم المحققین» یاد می کند، اما در حقیقت ابوحیان هیچ گاه با متکلمان همراه نبود و پیوسته ایشان را به استهزا می گرفت. وی راه فیلسوفان را می پیمود که حرکت آزادانه ی عقل را برای یافتن پاسخ پرسشها برمی گزینند، تا آنجا که او را «فیلسیوف التساؤل» لقب دادند. او با فرود آوردن فلسفه به سطح فهم خوانندگان آثار ادبی کوشید تا فکر آنان را بالا برد و از تکرار مکررات و اوهام و خرافات برهاند و با القای حیرت و دهشت علمی، مستعدترین آنان را به سمت تحصیل جدی حکمت و دانش سوق دهد. چنان که گذشت وی علوم عقلی را نزد یحیی بن عدی و ابوسلیمان سجستانی فرا گرفته است، این دو حکیم در حقیقت فاصله ی بین فارابی و ابن سینا را پر می کنند. مخصوصا حوزه ی نوافلاطونی ابوسلیمان که ابوحیان به ویژه در کتاب المقابسات سخنگوی آن است، جو فلسفی سده ی 4 ق را در نیمه ی دوم آن به خوبی نشان می دهد.
در حقیقت پس از 375 تا 400 ق که نامه ای در جواب قاضی ابوسهل از او بر جای مانده، خبری از او در دست نیست. ظاهرا در سالهای واپسین زندگی، مأیوس از دربارهای ری و بغداد و به دور از هیاهوی سیاست، با توجه به روحیه ی انزوا طلب و گرایشهای متصوفانه اش به سلک صوفیان در آمد و در شیراز به بحث، درس و تألیف کتاب همت گماشت. بسیاری از کتابهای ابوحیان همچون المقابسات، الاشارات الالهیة و رسالة فی العلوم مربوط به همین دوره از زندگانی اوست؛ همچنین کتاب المحاضرات را در 382 ق برای ابوالقاسم مدلجی وزیر صمصام الدوله در شیراز تألیف نمود. این آثار که با دیگر آثار او تفاوت کلی دارد، حاکی از روحیه ی او در این دوران است، چنان که الاشارات الالهیة که احتمالا در حدود 400 ق تألیف شده، کتابی است عرفانی و سرشار از خلجانات روحی و شکنجه ی قلبی و در واقع نجواگری انسانی که درد می کشد.
همین اوان است که از روی یأس و ناامیدی و به علت مهجور ماندن کتابهایش در 20 سال گذشته و نیز از ترس آنکه پس از در گذشت او قدر نوشته هایش را ندانند، تمامی آثارش را به آتش کشید. آرامش در پایان ابوحیان تنها در آخرین روزهای زندگی که تقریبا دچار فالج کامل شده بود، به نوعی آرامش رسید و در آخرین لحظات حیات سربلند کرد و خطاب به حاضران که خدا را به یادش می آوردند، گفت: «مگر خیال می کنید مرا نزدیک شرطه یا سپاهی می برند؟ نه من نزد پروردگار آمرزگارم می روم.» در ضبط تاریخ وفات ابوحیان نیز میان مورخان اختلاف است. برخی در گذشت او را 400 ق ذکر کرده اند. ذهبی این سال را که او در شیراز تدریس می کرده، اواخر عمر وی می داند، اما بر طبق گزارش دیگر، ابواسحاق شیرازی در حدود 410 ق در شیراز از او استماع کرده است. کرده است. جنید شیرازی وفات او را 414 ق ذکر می کند. 404 ق هم که زرکوب شیرازی ثبت کرده، احتمالا تصحیفی از همان 414 ق است. پس از مرگ، او را در کنار ابن خفیف به خاک سپردند.
شاید ابوحیان را بتوان به معنی واقعی کلمه ادیب نام داد، ادیبی که از هر فنی بهره ای یافته است. ابوحیان را در نحو و لغت ستوده اند. او فلسفه و کلام و منطق را به خوبی می دانسته و بر فقه و اصول تصوف نیز آگاهی داشته است. معلومات وسیع وی، گذشته از بهره ای که از استادان برده، از طریق مطالعه و نیز رونویسی کتابها که شغل اصلی او بوده، حاصل آمده است. ابوحیان در میان شیوه های مرسوم نگارش، شیوه ی پیشوای خود جاحظ را که سخت شیفته ی او بود، دنبال می کرد، تا بدان حد که «جاحظ ثانیش» خواندند و حتی برخی در مقام اغراق او را برتر از جاحظ شمردند. آثار ابوحیان همچون آثار پیشینیان چون عیون الاخبار ابن فتیبه. البیان و التبیین جاحظ و العقد الفرید ابن عبدربه، مشحون از روایت و نقل در موضوعات مختلف فقه و فلسفه، عروض، قافیه، تاریخ، کلام، اخلاق، لغت، نحو و ادب است که صفت فصاحت و شیوه ی خطابه بر آنها غالب است و در بسیاری موارد حالت پرسش و پاسخ به خود گرفته است. تناسب بین لفظ و معنی، وصل و فصل درست جمله ها، سلاست انشا، سهولت و بی تکلفی و استفاده از صنعت ازدواج و نیز میل به بسط و اطناب از خصوصیات نثر اوست که قلمش را به قلم جاحظ نزدیک می گرداند.
فلاسفه اسلامی ابوحیان توحیدی زندگینامه اندیشه سیاست پست حکومتی