جستجو

نوآوریهای مسلمین در فلسفه یونانی

فلسفه اسلامی

یکی از راه های فهم ماهیت فلسفه اسلامی توجه به نوآوری های متفکران مسلمان در این علم است. مسلمانان بعد از جذب علوم مختلف از تمدن های گذشته، این علوم را بر اساس بینش توحیدی خویش در نظام تمدنی اسلام جای دادند. از این میان علوم عقلی از جایگاه خاصی برخوردار بود، زیرا عقلی که در تمدنهای گذشته به دلیل ماهیت کنجکاوانه اش به دنبال علت نهایی و مبداء عالم بود، وقتی وارد محیط توحیدی اسلام شد، دیگر از حجاب های اسطوره ای و شرک آلود دیکر تمدن ها خبری نبود، در این جا بود که وحی توحیدی عقل را در آسمان معرفت پرواز داده و به آن وسعتی داد که توانست مراتب وجود واحکام آن را در یابد که تا آن زمان بی مانند بود. آموزه‌های‌ وحیانی‌ اسلام‌ به‌ انحا مختلف‌ بر فلسفه‌ تأثیر گذاشته‌اند از جمله؛ 1. تأثیر در جهت‌ دهی‌، 2. تأثیر در طرح‌ مسئله‌، 3. تأثیر در ابداع‌ استدلال‌ و 4. تأثیر در رفع‌ اشتباه.‌

طبقه‌بندی‌ تأثیرات‌ اسلام‌ در نوآوریهای فلسفه مسلمان

الف) تأثیر جهت‌دهی‌ اسلام‌ بر فلسفه‌ یونانی
آموزه‌های‌ یک‌ دین‌، همه‌ از اهمیت‌ یکسان‌ برخوردار نیستند، بلکه‌ از دیدگاه‌ خود دین‌ برخی‌ از آنها بسیار مهم‌، برخی‌ مهم‌ و برخی‌ هم‌ کم‌ اهمیت ترند. مثلا در دین‌ اسلام‌، خداشناسی‌ از اهمیت‌ ویژه‌ای‌ برخوردار است‌ و به‌ ویژه‌ مسئله‌ توحید مهم‌ترین‌ و با ارزش‌ترین‌ آموزه‌ دینی‌ است‌ و به‌ همین‌ دلیل‌، کفر و شرک‌ مهم‌ترین‌ کبایرند. در مرتبه‌ی‌ بعد، مسئله‌ معاد و عوالم‌ غیب‌ بسیار مهمند. آشکار است‌ که‌ برای‌ فیلسوفی‌ که‌ به‌ چنین‌ دینی‌ متدین‌ است‌ نیز بررسی‌ چنین‌ مسائلی‌ از اهمیت‌ بیشتری‌ برخوردار است‌ و در نتیجه‌، در این‌ مسائل‌ هم‌ تحقیقات‌ بیشتری‌ می‌کند و هم‌ دقت‌ بیشتری‌ به‌ خرج‌ می‌دهد. بنابراین‌، هر دینی‌ به‌ فلسفه‌ای‌ که‌ در دامن‌ آن‌ پرورش‌ می‌یابد جهت‌ می‌دهد.

ب) تأثیر در طرح‌ مسئله:
هر دینی‌ با طرح‌ آموزه‌های‌ هستی‌ شناسانه‌ جدید، مسائل‌ فلسفی‌ نوی‌ را فراروی‌ فیلسوفان‌ متدین‌ قرار می‌دهد و در نتیجه‌، ابواب‌ جدیدی‌ را در فلسفه‌ای‌ که‌ در دامن‌ آن‌ رشد می‌کند می‌گشاید. دلیل‌ این‌ امر روشن‌ است‌. فیلسوف‌ متدین‌ به‌ همه‌ی‌ آموزه‌های‌ دین‌ ایمان‌ دارد و از جمله‌ به‌ آموزه‌های‌ هستی‌ شناسانه‌ آن‌. او به‌ مقتضای‌ ایمانش‌ این‌ آموزه‌ها را صادق‌ می‌داند، اما چون‌ در فلسفه‌اش‌ طرح‌ و حل‌ نشده‌اند، دلیلی‌ عقلی‌ بر صدق‌ آنها ندارد. طبعا به‌ موجب‌ غریزه‌ کنجکاوی‌ به‌ جستجوی‌ دلیل‌ آنها می‌پردازد و بدین‌ نحو، مسئله‌ای‌ نو در فلسفه‌ مطرح‌ می‌شود.

ج)تأثیر در ابداع‌ استدلال
مقصود از این‌ نوع‌ تأثیر این‌ است‌ که‌ آموزه‌های‌ دینی‌، درباره‌ی‌ موضوعی‌ هستی شناختی‌، بدون‌ اینکه‌ خود استدلالی‌ ارائه‌ دهند، به‌ طور صریح‌ یا ضمنی‌، نحوه‌ی‌ جدیدی‌ از استدلال‌ را پیشنهاد کنند. از باب‌ نمونه‌، برهان‌ صدیقین‌ در فلسفه‌ اسلامی‌ به‌ همین‌ طریق‌ ابداع‌ شده‌ است‌. مدعای‌ این‌ برهان‌ اثبات‌ وجود خداست‌ که‌ مسئله‌ای‌ تازه‌ نیست‌ ولی‌ این‌ نحو استدلال‌ بر آن‌ نو و ابداعی‌ است‌ و چنان‌ که‌ خواهیم‌ دید، منشأ آن‌ آموزه‌های‌ اسلامی‌ است‌.

د) تأثیر در رفع‌ اشتباه
ممکن‌ است‌ در موضوعاتی‌ هستی شناختی‌ دین‌ حکمی‌ مخالف‌ عقل‌ داشته‌ باشد؛ یعنی‌، دین‌ فلسفه‌ را تخطئه‌ کند. در چنین‌ موضوعاتی‌ فیلسوف‌ متدین‌ باید دو حکم‌ متعارض‌ را گردن‌ نهد. اما این‌ تناقض‌ است‌ و ممکن‌ نیست‌. بنابراین‌، باید یکی‌ از آن‌ دو را به‌ نفع‌ دیگری‌ کنار نهد. فرض‌ می کنیم‌ که‌ در این‌ موضوعات‌ حکم‌ دین‌ صریح‌ و قطعی‌ و غیر قابل‌ تأویل‌ باشد. در این‌ صورت‌، به‌ دلیل‌ عدم‌ مصونیت‌ مستدل‌ از خطا، باید او حکم‌ عقل‌، یعنی‌ فتوای‌ فلسفه‌، را تخطئه‌ کند. اما حکم‌ عقل‌، علی‌ الفرض‌، نتیجه‌ استدلال‌ است‌ و ممکن‌ نیست‌ نتیجه‌ استدلال‌ ‌ را کاذب‌ و مقدمات‌ و صورت‌ آن‌ را صادق‌ و معتبر دانست‌، پس‌ در چنین‌ مواردی‌ فیلسوف‌ فی‌الجمله‌ به‌ مغالطی‌ بودن‌ استدلال‌ پی‌ می‌برد و با جستجو و تحقیق‌ بیشتر چه‌ بسا خود یا فیلسوفان‌ هم‌ کیش‌ او به‌ وجه‌ مغالطه‌ دست‌ یابند و بدین‌ ترتیب‌، خطایی‌ تصحیح‌ شود و اشتباهی‌ رفع‌ گردد.
این‌ تأثیر منحصر به‌ احکام‌ صریح‌ نیست‌. احکام‌ غیر صریح‌ و تأویل پذیر دین‌ نیز به‌ نحوی‌ ضعیف تر همین‌ تأثیر را دارند. همچنین‌ لازم‌ نیست‌ حتما منطوق‌ یک‌ حکم‌ دینی‌ در باب‌ مسئله‌ای‌ هستی شناختی‌ خلاف‌ حکم‌ عقل‌ باشد، بلکه‌ حتی‌ اگر لوازم‌ آن‌ هم‌ مخالف‌ باشند، باز می‌توانند به‌ نحوی‌ ضعیف‌ چنین‌ نقشی‌ را ایفا کنند. در هر حال‌، مقصود توضیح‌ جزئیات‌ مطلب‌ نیست‌، بلکه‌ مراد توضیح‌ این‌ نحو تأثیر آموزه‌های‌ وحیانی‌ در فلسفه‌ است‌ به‌ طور کلی‌. ممکن‌ است‌ انحای‌ دیگری‌ از تأثیر هم‌ باشند که‌ با تفحص‌ بیشتر به‌ دست‌ آیند.
در مورد تأثیر اسلام‌ در جهت‌دهی‌ به‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌، مسئله‌ چندان‌ مشکل‌ نیست‌. با نگاهی‌ گذرا به‌ قرآن‌ و روایات‌ می‌توان‌ دریافت‌ که‌ مثلا خداشناسی‌، به‌ ویژه‌ مسئله‌ی‌ توحید، و پس‌ از آن‌ مسئله‌ معاد، از آموزه‌هایی‌ هستند که‌ اسلام‌ برای‌ آنها بیش‌ از هر امر دیگری‌ اهمیت‌ قائل‌ است‌. فیلسوفان‌ مسلمان‌ نیز بالتبع‌، به‌ مقتضای‌ ایمانشان‌، همین‌گونه‌ می‌اندیشند. از باب‌ نمونه‌، ابن سینا، در فصل‌ اول‌ الهیات‌ شفا، از فلسفه‌، به‌ خاطر وجود مبحث‌ خداشناسی‌ در آن‌، با تعبیر (افضل‌ علم‌ بافضل‌ معلوم‌) یاد می‌کند. او در همین‌ فصل‌ در پاسخ‌ به‌ این‌ سؤال‌ که: چرا در طبیعات‌ نیز وجود خدا را ثابت‌ می‌کنند با اینکه‌ این‌ مسئله‌ متعلق‌ به‌ الهیات‌ است‌؟ می‌گوید: «برای‌ اینکه‌ متعلم‌ با این‌ بحث‌ رغبت‌ به‌ فراگیری‌ علوم‌ پیدا کند.» این‌ طرز تفکر همه‌ی‌ حکمای‌ مسلمان‌ است‌، چه‌ به‌ آن‌ تصریح‌ کرده‌ باشند و چه‌ نکرده‌ باشند. آشکار است‌ که‌ این‌ طرز تفکر تأثیر اساسی‌ در جهت دهی‌ به‌ مباحث‌ فلسفی‌ دارد. مثلا تأثیر این‌ امر را در فلسفه‌ اسلامی‌ می‌توان‌ با مقایسه‌ این‌ فلسفه‌ با فلسفه‌ی‌ ارسطو، که‌ دست‌ مایه‌ فیلسوفان‌ مسلمان‌ است‌، دریافت‌. در فلسفه‌ ارسطو فقط‌ چهار صفحه‌ به‌ مبحث‌ خدا اختصاص‌ داده‌ شده‌ است‌. او خدا را تحت‌ عنوان‌ «محرک‌ اول‌» یا «محرک‌ غیر متحرک‌»، که‌ فعلیت‌ محض‌ است‌، اثبات‌ کرده‌ است‌ و به‌ اختصار توضیح‌ داده‌ است‌ که‌ او چگونه‌ تحریک‌ می‌کند و بس‌. اما مثلا در الهیات‌ شفای‌ ابن‌سینا، که‌ اولین‌ کتاب‌ مفصل‌ و پخته‌ فلسفی‌ اسلامی‌ است‌، حدود صد صفحه‌ به‌ این‌ بحث‌ اختصاص‌ یافته‌ است‌. او خدا را تحت‌ عنوان‌ «واجب‌ بالذات‌» اثبات‌ کرده‌ است‌ و علاوه‌ بر اثبات‌ خدا، مسئله‌ی‌ توحید را نیز به‌ دقت‌ بررسی‌ و ثابت‌ کرده‌ است‌ و علاوه‌ بر این‌، مباحث‌ کلی‌ صفات‌ و اثبات‌ تک تک‌ صفات‌ و نیز مباحث‌ افعال‌ را تفصیلا مطرح‌ کرده‌ است‌. بعد از ابن سینا مسئله‌ خداشناسی‌ رشد بیشتری‌ یافته‌ است‌.
اما رازی‌، کتابی‌ بزرگ‌، در نه‌ جلد، به‌ نام‌ المطالب‌ العالیه‌ من‌ العلم‌ الالهی‌، تألیف‌ کرده‌ است‌ که‌ سه‌ جلد اول‌ آن‌ به‌ خداشناسی‌ اختصاص‌ دارد. بالاخره‌ صدرالمتألهین‌ در کتاب‌ اسفار مسائل‌ خداشناسی‌ را به‌ تفصیل‌ تمام‌ و به‌ عمیق ترین‌ و دقیق‌ترین‌ وجه‌ بررسی‌ کرده‌ است‌. تقریبا ربع‌ این‌ کتاب‌، که‌ بزرگترین‌ کتاب‌ صدرالمتألهین‌ است‌، به‌ مباحث‌ خداشناسی‌ اختصاص‌ دارد، علاوه‌ بر مباحث‌ جسته‌ و گریخته‌ای‌ که‌ در این‌ باره‌ در ابواب‌ دیگر وجود دارد.
نگاهی‌ به‌ مسئله‌ علم‌ الهی‌ در کتب‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌ و مسائل‌ بسیار دقیقی‌ که‌ در این‌ بحث‌ طرح‌ شده‌ است‌، از جمله‌ در تعلیقات‌ ابن سینا و اسفار صدرالمتألهین‌، صحت‌ این‌ مدعا را آشکار می‌کند. همچنین‌ شبهه‌ی‌ مشهور ابن کمونه‌، در باب‌ توحید، و اهمیتی‌ که‌ حکمای‌ اسلامی‌، پس‌ از ابن کمونه‌ تا عصر صدرالمتألهین‌، برای‌ پاسخ‌ به‌ این‌ شبهه‌ قائل‌ شده‌اند نیز گواه‌ دیگری‌ بر صحت‌ این‌ مدعا است‌ و بالاخره‌ کتابهایی‌ که‌ حکما اختصاصا درباره‌ی‌ خدا و معاد و معمولا به‌ نام‌ «المبدأ و المعاد» نوشته‌اند، مانند کتاب‌ المبدأ و المعاد ابن‌سینا، المطالب‌ العالیه‌ امام‌ رازی‌، المبدأ و المعاد صدرالمتألهین‌ و همچنین‌ کتابهای‌ اسرار الایات‌، المظاهر الالهیه‌، المشاعر، عرشیه‌ و مفاتیح‌ الغیب‌ او و نیز رساله‌ی‌ زادالمسافر او، که‌ اختصاصا در باب‌ معاد جسمانی‌ است‌، نمونه‌ دیگری‌ از این‌ نحو تأثیرند. لازم‌ نسیت‌ در این‌ باره‌ بیش‌ از این‌ توضیح‌ دهیم‌. هر کسی‌ با توجه‌ به‌ درجه‌بندی‌ آموزه‌های‌ اسلامی‌ از نظر اهمیت‌ و با مراجعه‌ به‌ کتب‌ فلسفه‌ اسلامی‌ به‌ راحتی‌ جای‌ پای‌ اسلام‌ را در جهت دهی‌ به‌ فکر فیلسوفان‌ و نیز در جهت دهی‌ به‌ مباحث‌ فلسفی‌ مشاهده‌ می‌کند.

شماری‌ از نوآوریهای‌ مهم‌ مسلمین‌ در تفکر یونانی

1- مسئله‌ مساوقت‌ وجود با شیئیت‌ و نیز نفی‌ واسطه‌ بین‌ وجود و عدم‌ در نزاع‌ با برخی‌ از متکلمین‌ اسلامی؛
2- مسئله‌ امتناع‌ اعاده‌ی‌ معدوم‌ در نزاع‌ با برخی‌ از متکلمین‌ اسلامی؛
3- مسئله‌ مناط‌ احتیاج‌ معلول‌ به‌ علت‌ و نیز احتیاج‌ معلول‌ به‌ علت‌ در بقاء در نزاع‌ با برخی‌ از متکلمین‌ اسلامی؛
4- مسئله‌ ابطال‌ اولویت‌ در مقابل‌ قول‌ به‌ ضرورت‌ علی‌ معلولی‌ در نزاع‌ با متکلمین‌ اسلامی؛
5- مسئله‌ امتناع‌ ترجیح‌ بلا مرجح‌ در نزاع‌ با برخی‌ متکلمین‌ اسلامی؛
6- مسئله‌ اصالت‌ وجود (در حکمت‌ متعالیه‌)، متأثر از عرفان‌ اسلامی؛
7- مسئله‌ وحدت‌ وجود، متأثر از عرفان‌ اسلامی؛
8- مسئله‌ بازگشت‌ وجود معلول‌ به‌ تجلی‌ و شأن‌ علت‌ (در حکمت‌ متعالیه‌)، متأثر از عرفان‌ اسلامی؛
9- مسئله‌ وجود منبسط‌ (در حکمت‌ متعالیه‌)، متأثر از عرفان‌ اسلامی؛
10- مسئله‌ بسیط‌ الحقیقة‌ کل‌ الاشیاء (در حکمت‌ متعالیه‌)، متأثر از عرفان‌ اسلامی؛
11- مسئله‌ صادر اول‌ (در حکمت‌ متعالیه‌)، متأثر از عرفان‌ اسلامی؛
12- مسئله‌ تطابق‌ عوالم‌ (در حکمت‌ متعالیه‌)، متأثر از حضرات‌ خمس‌ در عرفان‌ اسلامی؛
13- مسئله‌ حدوث‌ ذاتی‌ و حدوث‌ دهری‌ (در فلسفه‌ میرداماد)، برای‌ حل‌ آموزه‌ دینی‌ حدوث‌ عالم؛
14- مسئله‌ ربط‌ حادث‌ به‌ قدیم‌ و ربط‌ ثابت‌ به‌ سیال‌ (در حکمت‌ متعالیه‌)، متأثر از تعبیر روایی: «کان‌ ربا اذ لا مربوب‌ و الها اذلا مألوه‌ و عالما اذ لا معلوم‌ و سمیعا اذ لا مسموع‌»؛
15- مسئله‌ توحید واجب‌ تعالی‌ و رفع‌ اشکالات‌ از آن‌، متأثر از آموزه‌ دینی‌ توحید؛
16- مسئله‌ توحید در الوهیت‌، متأثر از آیه‌ «لو کان‌ فیهما آلهة‌ الا الله‌ لفسدتا؛ اگر در آنها [=زمين و آسمان] جز خدا خدايانى [ديگر] وجود داشت قطعا [زمين و آسمان] تباه مى‏ شد.» (انبیا/ 22)
17- مسئله‌ ماهیت‌ نداشتن‌ واجب‌ بالذات‌، متأثر از تعبیر روایی: «شی‌ء لا کالاشیا»؛
18- مسئله‌ بساطت‌ واجب‌ بالذات‌، متأثر از متون‌ روایی‌ و متأثر از صفت‌ غنای‌ خداوند؛
19- مسئله‌ عدم‌ مشارکت‌ واجب‌ بالذات‌ با دیگر اشیا در مفاهیم‌، متأثر از آیه‌ «لیس‌ کمثله‌ شی‌ء؛ چيزى مانند او نيست.» (شوری/ 11)
20- مسئله‌ فاعل‌ و غایت‌ بودن‌ خداوند برای‌ همه‌ی‌ اشیا، متأثر از آیه‌ی‌ «هو الاول‌ و الاخر؛ اوست اول و آخر.» (حدید/ 3)
21- مسئله‌ تقسیم‌ صفات‌ واجب‌ بالذات‌ به‌ ایجابی‌ و سلبی‌ یا جمالی‌ و جلالی‌ متأثر از آیه‌ «تبارک‌ اسم‌ ربک‌ ذی‌ الجلال‌ و الا کرام‌؛بزرگ است ، نام پروردگار تو آن صاحب جلالت و اکرام.» (الرحمن/ 78)
22- مسئله‌ زمان‌ و مکان‌ نداشتن‌ واجب‌ بالذات‌ متأثر از متون‌ روایی؛
23- مسئله‌ عینیت‌ صفات‌ کمالی‌ واجب‌ تعالی‌ با ذات‌، متأثر از خطبه‌ حضرت‌ امیرالمؤمنین‌ (ع‌): «اول‌ الدین‌ معرفته‌...» و دیگر روایات؛
24- مسئله‌ علم‌ و قدرت‌ و حیات‌ و اراده‌ و سمع‌ و بصر و کلام‌ و حکمت‌ خداوند متأثر از آیات‌ قرآن؛
25- مسئله‌ صرف‌ وجود و صرف‌ کمال‌ بودن‌ خداوند متأثر از مضامینی‌ دینی‌ همانند «صمد بلاعیب‌، عزیز بلاذل‌، غنی‌ بلافقر»
26- مسئله‌ جبر و تفویض‌ و امر بین‌ امرین‌ و مسئله‌ توحید افعالی‌ متأثر از آیه‌ «و ما تشاؤون‌ الا ان‌ یشاء الله‌؛ و تا خدا پروردگار جهانها نخواهد [شما نيز] نخواهيد خواست.» (تکویر/ 29) و «خلقکم‌ و ما تعلمون‌؛ با اينكه خدا شما و آنچه را كه برمى ‏سازيد آفريده است.» (صافات/ 96) و متون‌ روایی؛
27- مسئله‌ حقیقت‌ قضا، قدر، لوح‌، قلم‌، عرش‌ و کرسی؛
28- مسئله‌ اثبات‌ عقول‌ مفارقه‌، متأثر از آیه‌ «عندنا خزائنه‌؛مگر آنكه گنجينه ‏هاى آن نزد ماست.» (حجر/ 21)
29- مسئله‌ وجه‌ انتساب‌ شرور به‌ خداوند (در حکمت‌ متعالیه‌)، متأثر از عرفان‌ اسلامی؛
30- مسئله‌ دوام‌ فیض‌ و سازگاری‌ آن‌ با حدوث‌ عالم؛
31- مسئله‌ معاد روحانی‌ و جسمانی‌ و توابع‌ آنها؛
32- مسائلی‌ همچون‌ حقیقت‌ عذاب‌ قبر، حقیقت‌ بعث‌، حقیقت‌ حشر، حقیقت‌ ساعت‌، حقیقت‌ نفخ‌ در صور، حقیقت‌ قیامت‌ صغرا و کبرا، حقیقت‌ صراط‌ حقیقت‌ نشر کتب‌، حقیقت‌ حساب‌، حقیقت‌ میزان‌، حقیقت‌ سعادت‌ و شقاوت‌، حقیقت‌ بهشت‌ و جهنم‌.
33 مسئله‌ خلود در آتش؛
34- مسئله‌ کیفیت‌ تجدد احوال‌ در بهشت‌ و جهنم‌.

برهان صدیقین

درباره‌ تأثیر از نوع‌ ابداع‌ استدلال‌، شاخص‌ترین‌ نمونه‌ آن‌ برهان‌ صدیقین‌ است‌. این‌ نوع‌ برهان‌ بی‌تردید با الهام‌ از آیه‌ی‌ «أولم‌ بکف‌ بر بک‌ أنه‌ علی‌ کل‌ شی‌ء شهید؛ او خود حق است آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است.» (فصلت/ 53) ابداع‌ شده‌ است‌. با توجه‌ به‌ کتابهای‌ در دسترس‌ ما، این‌ نوع‌ برهان‌ را اولین‌ بار فارابی‌ در فصوص‌ الحکم‌ پیشنهاد کرده‌ است‌ و به‌ همین‌ آیه‌ استشهاد کرده‌ است‌، اما خود او نمونه‌ای‌ از این‌ نوع‌ برهان‌ اقامه‌ نکرده‌ است‌. پس‌ از او، ابن‌سینا با استشهاد به‌ همین‌ آیه‌، نمونه‌ای‌ از آن‌ را در اشارات‌ ارائه‌ کرده‌ است‌ و پس‌ از او صدرالمتألهین‌ با استشهاد به‌ همین‌ آیه‌، دو سه‌ نمونه‌ی‌ دیگر در اسفار و دیگر آثار خود، بر اساس‌ اصالت‌ وجود و تشکیک‌ وجود، اقامه‌ کرده‌ است‌ و به‌ همین‌ ترتیب‌، فیلسوفان‌ پس‌ از او مانند حاج‌ ملاهادی‌ سبزواری‌ و آقا علی‌ مدرس‌ نمونه‌های‌ متفاوت‌ دیگری‌ را ارائه‌ کرده‌اند. در هر حال‌، خصوصیت‌ این‌ نوع‌ برهان‌ این‌ است‌ که‌ ولو وجود همه‌ مخلوقات‌ و ممکنات‌ را منکر شویم‌، باز وجود خداوند را ثابت‌ می‌کند.
نمونه‌ی‌ دیگری‌ از ابداع‌ استدلال‌، استدلال‌ بر وجود خداوند است‌ بدون‌ به‌ کارگیری‌ امتناع‌ تسلسل‌ در آن‌. این‌ نوع‌ استدلال‌ در این‌ متن‌ روایی: «قلم‌ یکن‌ بد من‌ اثبات‌ الصانع‌، لوجود المصنوعین‌ و الاضطرار منهم‌ الیه‌ انهم‌ مصنوعون‌ و ان صانعهم‌ غیر هم‌ و لیس‌ مثلهم‌...» ارائه‌ شده‌ است‌. این‌ نمونه‌ در حکم‌ پیشنهاد انواع‌ براهین‌ اثبات‌ وجود خداست‌ که‌ مبتنی‌ بر امتناع‌ تسلسل‌ نیست‌. فارابی‌ نمونه‌ای‌ از این‌ استدلال‌ را اقامه‌ کرده‌ است‌ که‌ به‌ آن‌ «برهان‌ اسد و اخصر» می‌گویند، ابن سینا در اشارات‌ نمونه‌ی‌ دیگری‌ از آن‌ را اقامه‌ کرده‌ است‌ که‌ حکما چندان‌ از آن‌ استقبال‌ نکرده‌اند. شیخ‌ اشراق‌ نیز در مطارحات‌ نمونه‌ای‌ مشابه‌ نمونه‌ی‌ ابن‌سینا ارائه‌ کرده‌ است‌ که‌ سخت‌ مورد نقد و رد صدرالمتألهین‌ واقع‌ شده‌ است‌. خواجه‌ نیز در تجرید الاعتقاد، نمونه‌ای‌ قوی‌ از آن‌ را ارائه‌ کرده‌ که‌ مقبول‌ همه‌ حکماست‌ و نیز صدرالمتألهین‌ برهان‌ صدیقین‌ خود را در اسفار به‌ همین‌ منوال‌ اقامه‌ کرده‌ است‌ و بالاخره‌ علامه‌ طباطبایی‌ در پاورقیهای‌ مبحث‌ دور و تسلسل‌ اسفار، نمونه‌ای‌ بر اساس‌ وجود رابط‌ و مستقل‌ به‌ دست‌ داده اند.
نمونه‌ دیگری‌ از این‌ نوع‌ تأثیر، برهان‌ علامه‌ طباطبایی‌ بر وجود خداوند است‌ در پاورقیهای‌ جلد ششم‌ اسفار. علامه‌ طباطبایی‌، بر اساس‌ اصل‌ امتناع‌ تناقض‌ کوشیده‌اند نشان دهند که‌ واقعیتی‌ که‌ در گزاره‌ی‌ بدیهی‌ اولی‌ «واقعیتی‌ هست‌» بدان‌ اعتراف‌ می‌کنیم‌ همان‌ خداوند است‌ و لاغیر. در واقع‌، مدعای‌ ایشان‌ این‌ است‌ که‌ هر کسی‌ که‌ به‌ این‌ گزاره‌ اعتراف‌ دارد بی‌ آنکه‌ خود توجه‌ داشته‌ باشد، واقعیت‌ مذکور را واجب‌ بالذات‌ در نظر گرفته‌ است‌ و گرنه‌ امکان‌ نداشت‌ که‌ به‌ این‌ گزاره‌ به‌ طور بدیهی‌ اعتراف‌ کند به‌ نحوی‌ که‌ انکار آن‌ مستلزم‌ انکار واقعیت‌ باشد و به‌ تناقض‌ بی‌ انجامد. معنای‌ این‌ سخن‌ این‌ است‌ که‌ همه‌ مردم‌، بی‌ آنکه‌ خود توجه‌ داشته‌ باشند، به‌ طور بدیهی‌ و بدون‌ احتیاج‌ به‌ برهان‌، به‌ وجود خداوند معترفند. از این‌رو، ایشان‌ نتیجه‌ می‌گیرند که‌ این‌ استدلال‌ در حقیقت‌ تنبیهی‌ است‌ بر امری‌ بدیهی‌ و غیر قابل‌ شک‌.
به‌ نظر می‌رسد که‌ ایشان‌ در اقامه‌ی‌ چنین‌ استدلال‌ بدیهی‌ از آیه‌ «أفی‌ الله‌ شک‌؛ آيا در خدا آن آفريننده آسمانها و زمين شکی هست.» (ابراهیم/ 10) متأثرند. و بالاخره‌ آیه‌: «لو کان‌ فیهما الهه الا الله‌ لفسدتا؛ اگر در آسمان و زمین، جز «الله» خدایان دیگرى بود، فاسد مى ‏شدند (و نظام جهان به هم مى‏ خورد)!» (انبیاء/ 22) در حکم‌ پیشنهاد استدلالی‌ است‌ بر توحید در الوهیت؛ چرا که‌ این‌ آیه‌ کبرایی‌ است‌ که‌ به‌ ضمیمه‌ی‌ صغرای‌ «لکن‌ لم‌ تفسدا»، که‌ مضمر و مطوی‌ است‌، بیان‌ یک‌ استدلال‌ است‌. اما چون‌ بر کبرای‌ آن‌ برهانی‌ اقامه‌ نشده‌ است‌، فقط‌ در حکم‌ پیشنهاد استدلال‌ بر توحید در الوهیت‌ است‌.
اما درباره‌ی‌ تأثیر از نوع‌ رفع‌ اشتباه‌، باید به‌ مسئله‌ حدوث‌ عالم‌ اشاره‌ کنیم‌. در متون‌ اسلامی‌ آن‌ چنان‌ بر حدوث‌ همه‌ی‌ عالم‌ تأکید شده‌ است‌ صدرالمتألهین‌ صراحتا منکر آن‌ را منکر امر ضروری‌ دین‌ و خارج‌ از اسلام‌ به‌ شمار می‌آورد و با این‌ حال‌، حکمای‌ صدرالمتألهین‌ به‌ اموری‌ قدیم‌ (مقصود قدیم‌ زمانی‌ است‌) مانند ماده‌ی‌ جهان‌ و حرکت‌ دوری‌ فلک‌ و زمان‌ قائل‌ شده‌اند و برای‌ رفع‌ تعارض‌ بین‌ این‌ روایات‌ و امور قدیم‌، نامبرده‌ انواع‌ دیگری‌ از حدوث‌، مانند حدوث‌ ذاتی‌ و دهری‌، را مطرح‌ کرده‌اند و مدعی‌ شده‌اند که‌ مقصود از حدوث‌ در متون‌ دینی‌ همان‌ حدوث‌ ذاتی‌ یا دهری‌ است‌ نه‌ حدوث‌ زمانی‌، و بی تردید همه‌ اشیا به‌ جز خداوند،به‌ این‌ معنا حادثند، هر چند برخی‌ از آنها از نظر زمانی‌ قدیمند نه‌ حادث‌. آنها به‌ این‌ ترتیب‌، مشکل‌ تعارض‌ را حل‌ کرده‌اند، ولی‌ صدرالمتألهین‌ معتقد است‌ که‌ متون‌ دینی‌ به‌ حدوث‌ زمانی‌ اشیا نظر دارند نه‌ حدوث‌ ذاتی‌ یا دهری‌ ابداعی‌ فیلسوفان‌. او بر اساس‌ اعتقاد به‌ چنین‌ امری‌ و با تکیه‌ بر حرکت‌ جوهری‌، به‌ حدوث‌ زمانی‌ همه‌ی‌ اشیا قائل‌ می‌شود و می‌گوید که‌ هر چند فیض‌ الهی‌ دائم‌ و مستمر است‌ و اگر در زمان‌ به‌ قهقرا برگردیم‌ هرگز به‌ نقطه‌ی‌ آغازی‌ که‌ ابتدای‌ خلقت‌ است‌ نمی‌رسیم‌، با این‌ حال‌، تک‌تک‌ موجودات‌ حادث‌اند و در بین‌ موجودات‌ جهان‌ امری‌ قدیم‌ وجود ندارد. همان‌ طور که‌ می‌بینیم‌، به‌ موجب‌ روایات‌ مذکور، صدرالمتألهین‌ به‌ اشتباه‌ فیلسوفان‌ قبلی‌ پی‌ برد و قولی‌ نو به‌ بازار آورد.
از نمونه‌های‌ دیگر این‌ نوع‌ تأثیر، تأثیر آیه‌ی 14 سورۀ مومنون «‌ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما ثم أنشأناه خلقا آخر فتبارک الله أحسن الخالقین؛ سپس نطفه را بصورت علقه [خون بسته‏]، و علقه را به صورت مضغه [چیزى شبیه گوشت جویده شده‏]، و مضغه را به صورت استخوانهایى درآوردیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینش تازه ‏اى دادیم پس بزرگ است خدایى که بهترین آفرینندگان است.» در حکمت‌ متعالیه‌ صدرالمتألهین است‌. او با الهام‌ از این‌ آیه‌ هم‌ از روحانیة‌ الحدوث‌ بودن‌ نفس‌ دست‌ برداشت‌ و به‌ جسمانیة‌ الحدوث‌ بودن‌ آن‌ قائل‌ شد و هم‌ به‌ اشتباه‌ فیلسوفانی‌ همچون‌ ابن سینا که‌ منکر حرکت‌ جوهریند واقف‌ گشت‌.

منابع

  • عبدالرسول‌ عبوديت‌- مجله‌ معرفت‌ فلسفي‌- شماره‌ 1 و 2- پاييز و زمستان 1382

کلید واژه ها

فلسفه یونان اسلام اندیشه توحید شناخت هستی جهان بینی

مطالب مرتبط

منابع آشنایی با سقراط وجه اومانیستی فلسفه هگل (اصالت سوژه) مقایسه تفسیر هایدگر از کانت با دیگر تفاسیر دوستی در تفکر دریدا مختصات شناخت در فلسفه کانت تفاوت آزادی فکر و اندیشه از دیدگاه اسلام و غرب هستی در نزد فلاسفه پیش از سقراط

اطلاعات بیشتر

ابزار ها