در فاصله زندگی بسیار کوتاهی به مدت 38 سال، حیاتی که به طور فجیع و غم انگیز از هم گسست، شیخ اشراق چشم انداز عقلانی جدیدی را در اسلام گشود؛ یعنی مکتب «اشراق» و بیش از پنجاه اثر به عربی و فارسی نگاشت که در زمره مهمترین آثار در تاریخ فلسفه اسلامی به شمار می روند.
در حقیقت ما در اینجا به بررسی آثار فارسی این مجموعه می پردازیم؛ اگرچه پیام فلسفی و متافیزیکی سهروردی متکی به زبانی نیست که او در آن زبان، آرای فلسفی خود را بیان می کند بلکه این پیام می تواند در آثار فارسی و عربی او دیده شود. اما آثار فارسی شامل ویژگیهای خاصی، هم از لحاظ زبان فارسی و هم کل جهان بینی فرهنگی ایران اسلامی است؛ به طوری که به رغم تعلق به بخش عمده ای از مجموعه مصنفات سهروردی، گروه ممتاز و برجسته ای را تشکیل می دهند.
آنچه از آثار فارسی سهروردی باقی مانده یا حداقل تا کنون کشف شده است شامل سیزده اثر است که اسناد دو تای آنها به سهروردی از سوی برخی محققان مورد شک و تردید قرار گرفته است. این آثار شامل کتب و رسائل ذیل است:
الف)
1- پرتونامه
2- هیاکل النور
3- الواح عمادی
ب)
4- لغت موران
5- رسالةالطیر
6- صفیر سیمرغ
7- روزی با جماعت صوفیان
8- فی حالة الطفولیة
9- آواز پر جبرئیل
10- عقل سرخ
11- فی حقیقة العشق یا مونس العشاق
ج)
12- بستان القلوب
13- یزدان شناخت
تقسیم بندی این آثار به سه گروه، مربوط به ماهیت مختلف هر کدام از آنهاست. اولین گروه شامل رسائل تعلیمی بزرگی هستند که، هرچند به سبک بسیار اختصاری، شبیه کتابهای چهارگانه بسیار بزرگ تعلیمی عربی شامل مقاومات، مطارحات، تلویحات، و حکمةالاشراق می باشند. دومین گروه شامل حکایات رمزی و ذوقی بسیار کوتاهی است. نخستین قسم از این نوع حکایات به زبان فارسی است که عمدتا طی سالهای جوانی سهروردی نوشته شده است. اما راجع به گروه سوم، که شامل دو رساله نسبتا مفصلی است که برخی اسناد آنها را به سهروردی مورد شک و تردید قرار داده اند، اما بر اساس مدارک و شواهدی که از نسخ خطی و مضمون این آثار به دست می آید، معلوم می شود که از خود سهروردی باشند؛ بخصوص بستان القلوب که شهرزوری نیز از آن نام برده است.
این آثار در زمره درخشانترین و زیباترین آثار منثور زبان فارسی است. در رسائل ذوقی، سهروردی زبانی فوق العاده رمزی را به کار می گیرد. هر رساله با تجربه یا "حال" روحانی مخصوصی در عالم روحانی می پردازد. در این رسائل هیچ گونه شرحی از آموزه های او به طور صریح ارائه نمی شود بلکه به توصیف صحنه ای پرداخته می شود که در آن تمامی بازیگران و نیز درونمایه آن، رمز و نماد اشکال گوناگون سفر مبتدی به سوی درک حقیقت معنوی و اتحاد با "معشوق" است. مضمون و محتوای این آثار یکسان نیست اما ساختار و لغات و نیز اصطلاحات فنی در این آثار یکسان است. طبیعتا آنها همگی از نشانه های نبوغ ویژه مؤلفشان و نیز رمزگرایی ویژه و زبان حکمت اشراقی به شمار می روند.
آثار بزرگتر دارای ماهیتی بسیار منظم بوده و از مجموعه بسیار کامل یا ناقصی از تعالیم و آموزه ها بحث می کند که از طبیعیات شروع شده و پس از بحث از علم النفس یا روان شناسی با بحث از فلسفه ادامه می یابد. آنچه در این زمینه بسیار جالب توجه است اینکه در این رسائل، طبیعیات مشابه طبیعیات مشائیون است؛ نه مانند طبیعیات حکمة الاشراق که ویژگی خاص مکتب اشراقی است. اما روان شناسی کاملا از کتاب النفس ارسطو یا حتی رسائل روان شناسی ابن سینا بسیار دور و متفاوت است. این کاملا یک روان شناسی اشراقی است که روح را به عنوان نوری در نظر می گیرد که باید از طریق گردابهای ظلمانی هزار توی کیهانی، مسکن آسمانی و نخستین و اصلیش را که از آن به وجود آمده است، جستجو کند. متافیزیک نیز یک آموزه اشراقی است که بیشتر رمزی و متافیزیکی (حکمی) است تا عقلانی.
زبان این رسائل از لغات فنی تثبیت شده فلسفه مشائی استفاده می کند که برخی واژگان اشراقی نیز به آنها اضافه می شود، این واژگان بدون هیچ گونه تصنع یا فضل فروشی انتخاب شده اند. در سراسر این رسائل، اشارات متعددی به حکمای ایران باستان و یونان و خرد جاویدان می شود که به عقیده سهروردی از منبع الهی سرچشمه گرفته، و «خواص» در میان یونانیان و ایرانیان از آن برخوردار بوده اند. همچنین به نظر می رسد که این آثار به ویژه الواح عمادی در اواخر حیات سهروردی نوشته شده باشند؛ زیرا در آنها اشارات و ارجاعاتی به آثار دیگر او وجود دارد.
برجسته ترین ویژگی این رسائل و ویژگی ای که یک بار و آن هم برای همیشه مدعای بسیاری از مستشرقان و برخی محققان جدید ایرانی را مبنی بر اینکه سهروردی نماینده واکنش فرهنگی و ملی ایرانی یا چیزی شبیه آن بر ضد اسلام است رد می کند، وجود تعداد بسیار زیادی از آیات قرآنی در این آثار است. اگر تاریخ فلسفه اسلامی را به دقت بررسی کنیم، این واقعیت عجیب را خواهیم یافت که اولین شخصی که قرآن را به طور وسیعی در متون فلسفی به کار گرفته است سهروردی می باشد که بسیاری مدعی آنند که او رهبری کننده جنبشی بر ضد فرهنگ اسلامی بوده است. برخلاف فارابی که هرگز به آیات قرآنی استشهاد نمی کرد، ابن سینا که در کتاب الشفای خود فقط به یک آیه قرآنی استشهاد کرده، سهروردی تقریبا هر فصلی از این آثار را با آیات قرآنی پر کرده است. در حقیقت او تمامی آموزه های فلسفی و متافیزیکیش را به عنوان تفسیری بر قرآن ارائه می دهد. او در پایان کتاب الواح عمادی حتی داستانهای افسانه ای شاهان و قهرمانان ایران باستان را در پرتو قرآن شرح و تفسیر می کند.
آنچه باید دانست، این است که در نظر سهروردی، هیچ تنشی بین عناصر فرهنگ ایران باستان، که او آنها را در جهان بینی خویش اقتباش کرده، و حکمت اسلامی وجود ندارد. همان طور که ماسینیون و کربن به طور صحیح اشاره کرده اند، معارف اسلامی و عرفان، آیینه ای بودند که سهروردی، و از طریق او رکن مهمی از فرهنگ ایرانی، گذشته خود را مورد توجه و تأمل قرار دادند و یک بار دیگر به اسطوره ها و نمادهای خود حیات دوباره بخشیدند. ارتباط بین حکمت ایران باستان و اسلام نزد سهروردی، مانند ارتباط میراث رومی- یونانی و مسیحیت دوره بیزانس میانه و لاتین بود؛ و چنین موقعیتی برای انسانهای عصر رنسانس پیش نیامد.
این موضوع سازگاری و تلفیق است و نه موضوع تضاد و خصومت و دقیقا به این دلیل، مورد سهروردی برای روشنفکر ایرانی امروزین مسئله بسیار مهمی است، چرا که او از میراث باستانی ایران آگاه بود؛ به زبان فارسی شیوایی می نوشت و در عین حال حکیم مسلمان عابدی بود. امروزه انسان ایرانی عصر جدید، گاهی مانند اروپای دوره رنسانس احساس می کند؛ بدین معنا که بین اسلام و میراث باستانی ایران، احساس جدایی می کند؛ احساسی که ملی گرایی برآمده از دل مدرنیته آن را پدید آورده است. در اینجاست که سهروردی امکان تلفیق و پیوند و راه حل مسئله مواجهه اسلام و ایران باستان را به او نشان می دهد؛ مسئله ای که راه حلش را فقط در جایی که سهروردی به دنبال آن بود می توان یافت؛ یعنی در جهانی که دارای صور مثالی و ذوات تغییرناپذیری است.
راز گسترش تأثیر سهروردی و استمرار تعالیم او در اسلام و به ویژه در سرزمینهای شرقی اسلام که زبان و فرهنگ ایرانی غالب بود، در این حقیقت نهفته است که حکمة الاشراق با امکانات عقلانی در قالب اسلامی انطباق دارد و به نیاز عمیق نوع خاصی از روشنفکر مسلمان پاسخ می گوید. حکمة الاشراق نه فقط از منابع ایران باستان الهام می گرفت بلکه عمیقا ریشه در قرآن داشت و به همین دلیل بود که توانست مورد تحسین و پسند اعراب، ایرانیان، اتراک و دیگرانی قرار گیرد که ایرانی نبوده و هیچ گونه علاقه مشخصی به تاریخ ایران باستان از خود نشان نمی دادند. نشر آثار و افکار سهروردی، هم در آناتولی و هم در شبه قاره هند را به سادگی نمی توان به عنوان امری غیر مهم در نظر گرفت. گسترش و بسط فلسفه اسلامی در هند، در حقیقت مربوط به مکتب سهروردی است. ظهور مکتب اشراق، هم به معنای تضمین ترویج فلسفه اسلامی بود، به شکلی که نسبت به مکاتب متقدم فکر و اندیشه، با روح و روان اسلام هماهنگ تر بود و هم به معنای پیدایش مکتبی بود که دقیقا به آداب و رسوم ایران اسلامی نزدیک بود و در هر جا که فرهنگ اسلامی- ایرانی غالب بود، نشر و گسترش یافت. همچنین ظهور این مکتب به معنای پیدایش نثر فلسفی فارسی ای بود که برای اولین بار با سهروردی به بلوغ و کمال خود رسید.
پیش از سهروردی، برخی از فیلسوفان برجسته، آثاری به زبان فارسی نوشته بودند که از مهمترین آنها ابن سینا و ناصرخسرو هستند. ناصرخسرو تمامی آثار فلسفیش را به زبان فارسی نوشت اما به دلیل اسماعیلی بودن، صورت خاصی از فلسفه را شرح و بسط داد که با مکتب مشائی غالب، مطابقت نداشت. ابن سینا به سهم خود اولین اثر فلسفی مشائی یعنی دانشنامه علایی را به زبان فارسی نوشت. با وجود این اگرچه ابن سینا کار قابل تمجیدی را انجام داد اما با این حال از آنجا که می خواست از لغاتی که دارای اصل و ریشه عربی هستند اجتناب کند، اصطلاحات مجهولی را به کار گرفت، اما نتیجه این تلاش ناموفق بود.
در حقیقت این کار چنان ناموفق بود که امروزه یک دانشجوی ایرانی، مقاصد الفلاسفه غزالی را که تقریبا ترجمه عربی دانشنامه است، بهتر از نسخ فارسی ابن سینا می فهمد و درک می کند. بنابراین، این تلاش ابن سینا، اگرچه شجاعانه بود، استفاده از فارسی را به منزله زبان مهمی برای فلسفه به مدت دو قرن به عقب انداخت. سهروردی بر خلاف ابن سینا، از به کار بردن لغات دارای ریشه عربی که فارسی شده بودند، طفره نرفت و با اینکه مدافع بزرگ خرد ایران باستان بود، وقتی که به مسئله زبان می رسید، هیچ برخورد متعصبانه ای با آن نداشت. بنابراین نثر فلسفی او برای درک و فهمیدن، حتی برای خواننده فارسی زبان امروزی، بسیار طبیعی و آسانتر است از آثار افرادی که به زبان فارسی فلسفه نوشته اند.
از این گروه اخیر، دو تن شبیه سهروردی هستند: اولی افضل الدین کاشانی و دومی نصیرالدین طوسی. فهم آثار کاشانی، که نویسنده تعداد زیادی از رسائل به فارسی عالی با تمایلات شدید مشائی است، بسیار مشکلتر از سهروردی است و از لحاظ واژگان فنی به ابن سینا نزدیکتر است تا به سهروردی. با این حال، طوسی، نویسنده کتاب اخلاق ناصری که در زمره معروفترین آثار زبان فارسی است، به نثری طبیعی و آسان، اگرچه بسیار مهذب و پیراسته می نوشت، اما آثار فلسفی فنی او به عربی است. اما راجع به شخصیتهای مهم دوره بعدی، باید گفت که میرداماد برخی رسائل فارسی فلسفی نوشت که بسیار مشکل و دارای پیچیدگی هستند؛ صدرالدین شیرازی فقط یک اثر به نثر فارسی تألیف کرد: دفاعیه و زندگینامه روحانی او یعنی رساله سه اصل؛ و فقط حکمای دوره قاجار مانند حاج ملاهادی سبزواری و ملاعلی زنوزی بودند که رسائل مهم فراوانی به فارسی نوشتند.
بنابراین آثار عرفانی و فلسفی فارسی سهروردی، تقریبا موقعیت بی مانندی را در ادبیات فارسی اشغال می کند. این آثار شامل اولین حکایات و داستانهای ذوقی فارسی و برخی از روشنترین نثرهای فلسفی این زبان است. علاوه بر این، آنها مشتمل بر آموزه هایی بوده و از مسائلی بحث می کنند که نه فقط به حیات عقلانی هفت قرن گذشته در ایران و دیگر قلمروهای اسلام شرقی مربوط می شوند بلکه همچنین به نحو اساسی برای آن دسته از ایرانیان جدیدی که در میان جاذبه ملی گرایی مدرن و فرهنگ اسلامی سرگردان اند، دارای اهمیت هستند؛ آنهایی که هنوز از شنیدن ندای اسلام و میراث معنویشان به کلی رویگردان نشده اند.
فلسفه اسلامی سهروردی کتب فلسفی مکتب اشراق ادبیات قرآن فرهنگ اسلامی