اصول جاذبه های معنوی که تا امروز شناخته شده و مورد قبول است امور ذیل است:
1. علم و دانایی
انسان، دانش و آگاهی را تنها از آن جهت که او را بر طبیعت مسلط می کند و به سود زندگی مادی اوست، نمی خواهد. در انسان غریزه ی حقیقت جویی و تحقیق وجود دارد، نفس دانایی و آگاهی برای انسان مطلوب و لذت بخش است.
علم گذشته از اینکه وسیله ای است برای بهتر زیستن و برای خوب از عهده ی مسئولیت بر آمدن، فی حد نفسه نیز مطلوب بشر است. انسان اگر بداند رازی در ورای کهکشان ها وجود دارد و دانستن و ندانستن آن تأثیری در زندگی او ندارد، باز هم ترجیح می دهد که آن را بداند. انسان طبعا از جهل فرار می کند و به سوی علم می شتابد. بنابراین، علم و آگاهی یکی از ابعاد معنوی وجود انسان است.
2. خیر اخلاقی
پاره ای از کارها را انسان انجام می دهد نه به منظور سودی از آنها و یا دفع زیانی به وسیله ی آنها، بلکه صرفا تحت تأثیر یک سلسله عواطف که عواطف اخلاقی نامیده می شود، از آن جهت انجام می دهد که معتقد است انسانیت چنین حکم می کند. فرض کنید انسانی در شرایطی سخت، در بیابانی وحشتناک قرار گرفته است، بی آذوقه و بی وسیله، و هر لحظه خطر مرگ او را تهدید می کند، در این بین، انسانی دیگر پیدا می دشود و به او کمک می دکند و او را از چنگال مرگ قطعی نجات می بخشد. بعد این دو انسان از یکدیگر جدا می شوند و یکدیگر را نمی بینند.
سال ها بعد آن فردی که روزی گرفتار شده بود، نجات دهنده ی قدیمی خود را می بیند که به حال نزاری افتاده است، به یادش می افتد که روزی همین شخص او را نجات داده است. آیا وجدان این فرد در اینجا هیچ فرمانی نمی دهد؟ آیا به او نمی گوید که پاداش نیکی، نیکی است؟ آیا نمی گوید سپاسگزاری احسان کننده واجب و لازم است؟ پاسخ مثبت است.
آیا اگر این فرد به آن شخص کمک کرد، وجدان انسان های دیگر چه می گوید؟ و اگر بی اعتنا گذشت و کوچک ترین عکس العملی نشان نداد، وجدان های دیگر چه می گویند؟ مسلما در صورت اول وجدان های دیگر او را تحسین می کنند و آفرین می گویند و در صورت دوم ملامت می کنند و نفرین می گویند. اینکه وجدان آن انسان حکم می کند "پاداش احسان، احسان است" قرآن کریم می فرماید: «هل جزاء الاحسان إلا الاحسان»؛ (الرحمن/60) و هم اینکه وجدان انسان ها حکم می کند که "پاداش دهنده ی نیکی را به نیکی، باید آفرین گفت و بی اعتنا را باید مورد ملامت و شماتت قرار داد." از وجدان اخلاقی ناشی می شود و این گونه اعمال را خیر اخلاقی می گویند.
معیار بسیاری از کارهای انسان خیر، اخلاقی است و به عبارت دیگر، بسیاری از کارها را انسان به جهت ارزش اخلاقی انجام می دهد نه به جهت امور مادی. این نیز از مختصات انسان است و مربوط است به جنبه ی معنوی انسان و یک بعد از ابعاد معنویت اوست.
سایر جانداران هرگز چنین معیاری ندارند، برای حیوان، خیر اخلاقی مفهوم ندارد و ارزش اخلاقی بی معنی است.
3. جمال و زیبایی
یک بعد دیگر از ابعاد معنوی انسان علاقه به جمال و زیبایی است. قسمت مهمی از زندگی انسان را جمال و زیبایی تشکیل می دهد. انسان جمال و زیبایی را در همه ی شئون زندگی دخالت می دهد، جامه می پوشد برای سرما و گرما، به همان اندازه هم، به زیبایی رنگ و دوخت اهمیت می دهد، خانه می سازد برای سکونت و بیش از هر چیز به زیبایی خانه توجه دارد، حتی سفره ای که برای غذا خوردن پهن می کند و ظرفی که در آن غذا می ریزد و حتی ترتیب چیدن غذا در ظرف ها و بر سفره همه روی اصول زیبایی است.
انسان دوست دارد قیافه اش زیبا باشد، نامش زیبا باشد، جامه اش زیبا باشد، خطش زیبا باشد، خیابانش و شهرش زیبا باشد، مناظر جلوی چشمش زیبا باشد و خلاصه می خواهد هاله ای از زیبایی تمام زندگی اش را فرا گیرد.
برای حیوان مسئله ی زیبایی مطرح نیست. برای حیوان آنچه مطرح است محتوای آخور است، اما اینکه آخور زیبا باشد یا نا زیبا، دیگر مطرح نیست. برای حیوان پالان زیبا، منظره ی زیبا، مسکن زیبا و غیره مطرح نیست.
4. تقدیس و پرستش
یکی از پایدارترین و قدیمی ترین تجلیات روح آدمی و یکی از اصیل ترین ابعاد وجود آدمی، حس نیایش و پرستش است. مطالعه ی آثار زندگی بشر نشان می دهد هر زمان و هر جا که بشر وجود داشته است، نیایش و پرستش هم وجود داشته است، چیزی که هست شکل کار و شخص معبود متفاوت شده است از نظر شکل از رقص ها و حرکات دسته جمعی موزون همراه با یک سلسله اذکار و اوراد گرفته تا عالی ترین خضوع ها و خشوع ها و اذکار و ستایش ها و از نظر معبود از سنگ و چوب گرفته تا ذات قیوم ازلی ابدی منزه از زمان و مکان.
پیامبران پرستش را نیاوردند و ابتکار نکردند، بلکه نوع پرستش را یعنی نوع آداب و اعمالی که باید پرستش به آن شکل صورت گیرد، به بشر آموختند و دیگر اینکه از پرستش غیر ذات یگانه شرک جلوگیری به عمل آوردند.
از نظر مسلمات دینی و همچنین از نظر برخی علمای دین شناسی (مانند ماکس مولر) بشر ابتدا موحد و یگانه پرست بوده است و خدای واقعی خویش را می پرستیده است. پرستش بت یا ماه و یا ستاره و یا انسان از نوع انحراف هایی است که بعدا رخ داده است. یعنی چنین نبوده که بشر پرستش را از بت یا انسان یا مخلوقی دیگر آغاز کرده باشد و تدریجا با تکامل تمدن به پرستش خدای یگانه رسیده باشد.
حس پرستش که احیانا از آن به حس دینی تعبیر می شود، در عموم افراد بشر وجود دارد.