اکنون برمی گردیم به ارزیابی علل هشتگانه که موجب گرایش به شخصیت ها می باشد. اما علت یکم که ناتوانی از وصول به حق و حقیقت است، وظیفه زمامداران و مربیان مذهبی و اخلاقی اقتضا می کند که با کمال جدیت تا بتوانند راه های آشنائی با خود حق و حقیقت را به مردم نشان بدهند، و همواره کنند و قرار گرفتن در جاذبه شخصیت را وسیله ای برای ارتباط با خود واقعیات تلقی نمایند.
همچنین وظیفه جدی زمامداران این است که زشتی مسامحه و سهل انگاری مردم را در تشخیص حق و تمییز آن از باطل در دستورات تعلیم و تربیت قرار داده، با هر وسیله ای که ممکن است آن را اثبات نمایند و در برداشتن دشواری های وصول به خود حق و واقعیات، از آماده کردن هرگونه مقدمات و وسائل مضایقه ننمایند و با این کوشش و تلاش علت دوم را هم که موجب گرایشهای افراطی به شخصیت ها است می توانند منتفی بسازد یا آن را به طور منطقی تقلیل بدهند.
درباره علت سوم می توان گفت
از دو راه باید در منتفی ساختن آن اقدام کرد، یکی خود شخصیت ها هستند که باید نگذارند مردم در جاذبیت آنان چنان قرار بگیرند که عظمت و ضرورت خود حق و حقیقت در مغز آنان به فراموشی سپرده شود یا از افق دیدگاه آنان ناپدید گردد. برای اینکه شخصیت ممتاز چنین وظیفه انسانی- الهی خود را ایفاء کند، باید به هر شکلی که ممکن است برای مردم توضیح دهد و اثبات کند که شما ای مردم، به چه علت به شخصیت من جذب شده اید؟ در این باره بیندیشید، آیا جز این است که حق را در من سراغ گرفته اید؟ بفرمائید این حق و این هم طرق وصول به آن، و در ارائه حق و طرق آن به مردم مخلصانه بکوشد، تا توفیق یابد که این موفقیت فوق العاده بزرگی است که آدمی از دست مردم بگیرد و سر آنان را که روی علاقه به حق، بر آستانش می سایند، بلند کند و روی خاک بگذارد، و خودش هم همراه آنان در مقابل معبود بر حق به سجده بیفتد.
برای تعدیل علت چهارم
به اضافه اعمالی که برای منتفی ساختن سه علت گذشته گفتیم با کمال صراحت به مردم اعلان کند که اولا یک یا چند امتیاز که نصیب یک شخصیت می شود او را شایسته گرایش و تسلیم و سجود در مقابلش نمی نماید، زیرا که خود همین گرایش تسلیم و سجود عداوتی است درباره او که هم ساجد را به بدبختی محرومیت از حق و واقعیت دچار می کند و هم جان مسجود له را که آن شخصیت است مسموم می سازد، مگر نشنیده اید:
هرکه را مردم سجودی می کنند*** زهر را در جان او می آکنند؟!!
ثانیا: فرض می کنیم یک یا چند امتیاز، برای انسان خصوصیتی مطلوب به بار می آورد، آیا منطق حق و واقع به شما دستور می دهد که از شخصیت ممتاز قدردانی کنید یا برای او رکوع و سجود به جای بیاورید؟! داستان امیرالمومنین (ع) در موقع عبور از شهر انبار را شنیده ایم داستان بدین قرار است: «و قال علیه السلام و قد لقیه عند مسیره الی الشام دهاقین الانبار فترجلوا له و اشتدوابین یدیه، فقال: ما هذا الذی صنعتموه؟ فقالوا: خلق منا نعظم به امراء نا، فقال و الله ما ینتفع بهذا امراوکم، و انکم لتشقون علی انفسکم فی دنیاکم و تشقون به آخرتکم، و ما اخسر المشقه وراءها العقاب و اربح الدعه معها الامان من النار؛ در موقع حرکت امیرالمومنین (ع) به طرف شام دهقانان شهر انبار (او را که دیدند) از اسبهایشان پیاده شده و در برابر آن حضرت احساسات شدید (پایکوبی) به راه انداختند فرمود: این چه کاری بود که کردید؟ گفتند: این سنتی است که امرای خود را به وسیله آن تعظیم می نمائیم. حضرت فرمود: سوگند به خدا امرای شما سودی از این کارتان نمی برند، و شما هم با این کار خود را در این دنیا به مشقت می اندازید و شقاوت آخرت را هم برای خود کسب می کنید، و چه خسارتی است بزرگ و مشقتی که آخرش به عذاب الهی منتهی می شود، و چه سودی است بزرگ آن راحت و آسودگی که امان از آتش الهی را به دنبال دارد.»
علت پنجم اصل گرایش به محسوسات عینی است
یعنی مردم با اکثریت قریب به اتفاق به محسوسات بیشتر جذب می شوند تا به معقولات؛ و همین علت باعث شده است که تشبیه و تمثیل و تنظیر در تفهیم حقائق معقول اساسی ترین نقش را به عهده بگیرد. باید در تحلیل این علت در نظر بگیریم که توجه به محسوسات به عنوان وسیله ای برای دریافت معقولات غیر از گرایش و پرستش آن محسوسات است. آنچه که مفید است وسیله قرار دادن محسوسات برای وصول به معقولات است، نه قرار گرفتن در جاذبه آن محسوسات به طوری که موجب فناء شخصیت در آنها شود و خود معقولات که هدف اصلی بوده است حذف شوند. وانگهی مربیان حقیقی جوامع نمی توانند در برابر ضعف نفس و جهالت اکثریت مردم جامعه دست ها روی هم نهاده و به از دست رفتن حقائق و واقعیات تماشا کنند و اعتراضی به مردم نکنند که مبادا آنان احساس رنجش می کنند!
در توضیح علت ششم
اگر توجه به شخصیت ها و اظهار خضوع و احترام به آنان برای اثبات اینکه جامعه ما هم دارای انسان های بزرگ بوده است و ما نیز که فرزندان آنان هستیم، می توانیم شخصیت هائی بزرگ باشیم و در آماده کردن یک زندگی عالی (حیات معقول) دست به کار شویم، این هدف گیری نه تنها مورد اعتراض نیست، بلکه از همین جهت که گفتیم یک امری ضروری هم می باشد، و اگر منظور از خضوع و گرایش شخصیت ها و به رخ کشیدن آنان، فقط بالیدن و مطرح کردن خویشتن در برابر دیگران باشد، این همان بیماری تروم خود طبیعی است که باید هرچه زودتر به طبیبان الهی برای معالجه مراجعه شود.
از مطالبی که گفتیم: تکلیف زمامداران و مربیان درباره علت هفتم واضح می گردد: علت هفتم عبارت است از جهل مردم به ارزیابی آن دو، یعنی (شخصیت و حق و حقیقت) با کمال صراحت باید گفت: آن حکومت و حاکم و آن مکتب اخلاقی و اجتماعی و سیاسی که نتواند با این بیماری جهل مبارزه نماید، هیچ کاری برای بشر انجام نداده است، تلفات ارزش ها و مغزها و روان های انسانی که به وسیله این بیماری وحشتناک برای جوامع بشری وارد شده است، نمی توان توصیف نمود. باید به هر شکلی است این حقائق را برای ریشه کردن بیماری مزبور برای مردم تعلیم جدی نمود:
1- شخصیت هر کسی هم که باشد مهمان چند روزه این دنیا است، و دیر یا زود باید چشم از این خاکدان بپوشد و راهی زیر خاک شود، در صورتی که حق و واقع با قطع نظر از خصوصیتهای موردی و مصداقی بدان جهت که وابسته به نظام والای هستی می باشند. پایدار باقی می مانند، و آنچه که از شخصیت ها هم پایدار می ماند همان مکارم عالیه اخلاق و فضیلت ها است که جلوه گاه مشیت عالی خداوندی است، مرحوم «شیخ کاظم ازری» درباره شهدای دشت نینوا می گوید:
قد غیر الطعن منهم کل جارحه*** الا المکارم فی امن من الغـیر
زخم نیزه ها و شمشیرها همه اعضای آن شهدا را تغییر داد (متلاشی کرد) مگر مکارم اخلاقی و روحی آنها را که به جهت ابدیتی که داشتند فوق دستبرد دگرگونی ها بوده اند.
از تعبیرات بسیار مناسب که در پایداری حقائق و زوال تشخصات مولود حرکت در عرضه طبیعت گفته شده است، چند بیت از مولوی است که می گوید:
قرن ها بگذشت این قرن نویست ***ما آن ما هست و آب آن آب نیست
عدل آن عدل است و فضل آن فضل ***هم لیک مستبدل شد این قرن و امم
قرنها بر قرنها رفت ای همام*** وین معانی بر قرار و بر دوام
شد مبدل آب این جو چند بار*** عکس ماه و عکس اختر بر قرار
پس بنایش نیست بر آن روان*** بلکه بر اقطار اوج آسمان
2- مطلوبیت حقائق، ذاتی است در صورتی که مطلوبیت شخصیت ها عرضی است، یعنی مطلوبیت آنان به واسطه قرارگرفتن در جاذبه حقائق است. البته اگر تکامل و ترقی شخصیت به درجه ای از عظمت برسد که به اصطلاح متعادل عدل و حریت و کرامت و عقل محض شود که چنین تکامل یافته ای هرگز نمی گذارد مردم آن تکامل و ترقی را به حساب شخصی خود او درآورند، بلکه مردم را به سوی همان حقائق به راه می اندازد که شخصیت او در جاذبه آنها قرار گرفته است.
3- هیچ شخصیتی به درجه ای از کمال مطلق نمی رسد که کمترین نقص و نسبیت راهی به آن نداشته باشد، در صورتی که حقائق عالیه همواره به دور از نقص و نسبیت های محیط بر شخصیت ها می باشد.
علت هشتم: عظمت ماورای طبیعی شخصیت های الهی
پس از بررسی اجمالی درباره علل هفتگانه، می رسیم به علت هشتم که عبارت است از عظمت ماورای طبیعی شخصیت های الهی (انبیاء و ائمه معصومین (ع) و اوصیا و اولیا از خود رسته و به خدا پیوسته) که نه تنها جاذبه آنان مانع وصول به حقائق و واقعیات نیست. بلکه نخستین و اساسی ترین وظیفه آنان برداشتن هر گونه موانع از قراردادن مردم در ارتباط با آنها است. این شخصیت ها دومین وظیفه ای که دارند عبارت است از تعلیم و تربیت جدی مردم به طرق بهره برداری از شخصیت ها که اساسی ترین همه آنها عبارت است از «بهره برداری از شخصیت ها، بلی» پرستش آنان «نه، هرگز» این قضیه از کلام امیرالمومنین (ع) سرچشمه می گیرد که فرموده است: «هلک فی رجلان: محب غال و مبغض قال؛ درباره من دو صنف از مردم به هلاکت رسیدند، دوستداری که غلو (مبالغه) می کند و عداوت پیشه ای که تحقیر می نماید.»
علت هشتم بهترین علل برای گرایش مردم به شخصیت است. که عبارت است از عظمت ملکوتی آن صاحب شخصیت که خود در جاذبه کمال درجات بسیار عالی را پیموده و به کلی از آلودگی های هوا و هوس و خودخواهی ها رها یافته و تجسمی از حق و حقیقت شده است چنانکه درباره امیرالمومنین آمده است که: او قرآن ناطق است.
ارواح مطهر این شخصیت ها که شامل همه انبیاء و مرسلین و ائمه معصومین (ع) می باشد، به قدری پاک و وارسته و کمال یافته است که نظر و توجه و گرایش و طاعت و تسلیم به آنان عین توجه به حق و حقیقت است و عین توجه به خدا است. این قضیه از آن ارتباط سرچشمه می گیرد که امیرالمومنین (ع) فرمود: «فانا صنائع ربنا و الناس بعد صنائع لنا؛ زیرا ما ساخته شده های پروردگارمان هستیم و مردم ساخته شده های برای ما.» (نامه ها –شماره 28) بنابراین، محبت و گرایش و اطاعت آنان همه و همه متوجه خدا است که به وجود آورنده همه حقائق و واقعیات است، و همانگونه که در گذشته متذکر شدیم اینان خود را قبله مردم قرار نمی دهند و سد راه مردم نیستند، در زیارت جامعه کبیره به نقل از «موسی بن عبدالله نخعمی» ازحضرت امام علی النقی (ع) این جملات آمده است: «السلام علی الدعاه الی الله و الادلاء علی مرضات الله و المستقرین فی امر الله و التا مین فی محبه الله و المخلصین فی توحیید الله؛ درود بر امامانی که مردم را به سوی خدا دعوت می کنند، و بر رضای خداوندی رهبری می نمایند و در امر خداوندی ثابت قدم و در محبت خداوندی به حد تمام نائل آمده اند و در توحید مقام شامخ ربوبی به درجه والای اخلاص رسیده اند.»، «و المظهرین لامر الله و نهیه و عباده المکرمین الذین لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون؛ و سلام بر آن پیشوایانی که امر و نهی خداوندی را اظهار می نمایند، و بر آن بندگان اکرام شده اش که هرگز بر حکم او سبقت نگیرند و همواره به دستور او عمل می کنند.»
از این جملات با کمال صراحت روشن می شود که ائمه معصومین (ع) هیچ هدفی از دعوت به سوی خود، جز دعوت به سوی خداوند سبحان نداشته اند و با همین ملاک هر شخصیتی که در جاذبه حقائق و واقعیات قرار گرفته و این امتیاز را به دست آورده باشد که مردم را در برابر خود میخکوب نکند و دست آنان را گرفته و در مسیر همان جاذبه قرار بدهد که خود توفیق آن را یافته است، شایستگی رهبری و پیشوائی و محبوبیت دارد و بس.