صدر المتألهین در رسالة الحشر (یا طرح الکونین)، درباره ی معاد سخن گفته و در صدد بر آمده است تا حشر همه چیز و همه ی عوالم را به اثبات برساند، حتی حشر طبایع و هیولای نخستین را. این رساله ی فشرده در هشت فصل تنظیم یافته است:
فصل 1- حشر عقول خالصه، به سوی خداوند متعال... و بقای آنها به جاودانگی خداوند...
فصل 2- حشر نفوس ناطقه.
فصل 3- حشر نفوس حیوانی.
فصل 4- حشر نیروی نباتی و طبایع نباتات و اجسام دیگر (صور نوعیه ی آنها).
فصل 5- حشر جمادات و عناصر.
فصل 6- حشر امور حسی و طبیعی که دارای کون و فسادند و نقل آنها به جهان باقی..
فصل 7- حشر هیولای نخستین و اجسام مادی و اشاره ای به پایان کار اشرار و شیاطین.
فصل 8- درباره ی مزیت روش حکمت متعالیه در اثبات معاد جسمانی و حشر برای همه چیز حتی جمادات و عناصر.
این رساله را صدرالمتألهین به خواهش دوستی نوشته، و در ماه رجب سال 1032 ق. آن را به پایان رسانده است. در نوشتن مطالبه آن، از کتاب آثولوجیا (بخش هایی از تساعات فلوطین) بیشتر استفاده شده است. البته در آن روزگاران این کتاب را از ارسطو می دانستند، از اینرو ملاصدرا نیز، از مؤلف با عنوانهایی چون: «معلم الاوائل» (ص 86)، «معلم الفلسفة الیونانیة» (ص 91)، «فیلسوف الأول فی کتاب الربوبیة» (ص 98)، و «فیلسوف الأول فی الکتاب الربوبیة» (ص 98)، و «فیلسوف المعلم» یاد می کند. لیکن اکنون روشن شده است که کتاب از فلوطین اسکندرانی، بنیان گذار «فلسفه ی نو افلاطونی» (فلسفه ی اسکندرانی) است.
جناب صدر المتأهلین –قده- درباره ی این رساله ی مختصر فلسفی و اهمیت آن می فرماید:
«اعلم یا أخی و حبیبی! بإنی قد أودعت لک فی هذه الرسالة أصولا و قوانین خلت عنها زبر المتقدمین و المتأخرین، و ذهۀت عن درکها أذهان أکثر الحکاء من المشائین و الرواقیین و الإسلامیین؛ ای برادر و دوست من! باید بدانی که من در این رساله اصول و قوانینی برای تو به یادگار گذارده ام، که کتابهای متقدمان و متأخران از آنها خالی است. و بیشتر فیلسوفان مشاتی و رواقی و اسلامی، ذهنشان به آنها نرسیده است»
و البته در این رساله نیز ظرایفی فلسفی و شناختی آمده است، لیکن مشی همان مشی فلسفی-عرفانی کتاب بزرگ اسفار و کتاب مبدأ و المعاد است، و تأکید بر عوالم سه گانه ی وجود، و سیر تکاملی هر عالم سافل به عالم عالی تا به مرحله ی حشر نهایی؛ و به هیچ گونه سخنی از حشر عنصری به میان نیامده است: «إن الصور الحسیة قوالب للخیالیة و هی أرواحها؛ و الخیالیة قوالب للعقلیة و هی حقائقها؛ فإذن، حشر الأبدان الطبیعیة ألی الأبدان الأخرویه، و حشر تلک الأبدان إلی الصور العقلیة، و حشرها ألی الله تعالی؛ صورتهای حسی (طبیعی)، بدنهای صورتهای خیالند، و این صور خیالی روحهای آنها هستند. نیز صورتهای خیالی مانند بدنند برای صورتهای عقلی و حقیقت آن صورتهای خیالی همین صورتهای عقلیند. بدینگونه بدنهای طبیعی، به گونه ی بدنهای اخروی محشور می شوند؛ و بدنهای اخروی به گونه ی صورتهای عقلی، که به آستان الهی باز خواهند گشت».
و در اواخر فصل پنجم می فرماید: «فثبت و تحقق من جمیع ما ذکرناه و نقلناه، أن لکل صورة حسیة صورة نفسانیة فی عالم الغیب، و هی معاد هذه الصورة، و مرجعها الذی یحشر إلیه بعد زوالها عن هذا العالم، أی عالم الحس و الشهادة؛ از آنچه گفتیم و نقل کردیم، ثابت و محقق گشت، که برای هر صورت حسی، صورتی نفسانی در عالم غیب وجود دارد، که همان معاد این صورت طبیعی است، و محل رجوع آن است پس از گذشتن از این عالم، یعنی عالم حس و مشهود».