از نظر فعلیت و حرکت
آخرت، جهان فعلیت محض است و دنیا جهان حرکت، یعنی جهان آمیختگی استعداد با فعلیت. فعلیت های محض از یکدیگر تأثیر نمی پذیرند و با یکدیگر ترکیب نمی شوند ولی فعلیت های آمیخته تأثیرپذیرند و قابل ترکیب شدن هستند. از این رو در دنیا "جامعه" به وجود می آید که نوعی ترکیب و وحدت انسان هاست، و در آخرت "جامعه" مفهوم ندارد. در دنیا تأثیر و تأثر تدریجی و فعل و انفعال هست ولی در آخرت نیست، در دنیا اگر کسی با نیکوکاران بنشیند از مجالست با آنان نیکی می پذیرد و اگر با بدان بنشیند گمراه می گردد.
مولوی می گوید:
می رود از سینه ها در سینه ها *** از ره پنهان صلاح و کینه ها
فردوسی می گوید:
به عنبر فروشان اگر بگذری *** شود جامه تو همه عنبری
اگر بگذری سوی انگشت گر *** از او جز سیاهی نیابی دگر
ولی در جهان دیگر اگر انسان تا ابد با نیکوکاران بنشیند درجه اش بالا نمی رود و اگر هم با بدکاران بنشیند تنزل نمی کند، آنجا مجالست و همنشینی مؤثر نیست و هیچ چیز اثر نمی گذارد. در آنجا صلاح و کینه ها از سینه ها به سینه ها راه نمی یابد. در آنجا نه از مجالست با عنبرفروش بوی خوش عائد می شود و نه از همنشینی انگشت گر (ذغال فروش) غبار سیاهی عارض می گردد. در آنجا مبادله وجود ندارد، نه مبادله طبیعی و نه مبادله قراردادی، مبادله و دادوستدها اختصاص به این جهان دارد.
در دنیا "جامعه" به وجود می آید که نوعی ترکیب و وحدت انسان هاست، و در آخرت "جامعه" مفهوم ندارد، در دنیا تأثیر و تأثر تدریجی و فعل و انفعال هست ولی در آخرت نیست، زندگی دنیا زندگی اجتماعی است ولی زندگی آخرت زندگی اجتماعی نمی باشد. البته منظور از اینکه زندگی جهان دیگر، اجتماعی نیست، این نیست که در آنجا هر کسی منفرد و تنهاست و کسی غیر از خود را نمی بیند و با غیر خود سر و کار ندارد. منظور این است که همبستگی ها و تأثیر و تأثرها و تعاون و تضادها و بده و بستان های روحی و اخلاقی و معنوی که در این جهان هست و در نتیجه جامعه، یعنی ترکیب حقیقی از افراد تحقق می یابد و سرنوشت ها به هم گره می خورد، در آن جهان وجود ندارد، و الا در هر یک از بهشت و جهنم، اجتماع و گرد هم زیستن هست، با این تفاوت که در اجتماع نیکوکاران انس و الفت و صفا و صمیمیت برقرار است و به تعبیر قرآن کریم برادروار بر صندلی هایی روبروی هم می نشینند؛ «اخوانا علی سرر متقابلین؛ برادروار بر تخت ها روبه روی هم قرار گیرند.» (حجر/47)، اما در اجتماع بدکاران تنفر و بیزاری از یکدیگر و ناسزاگویی حکمفرماست، «کلما دخلت امة لعنت اختها؛ هر بار که گروهی داخل شود، همکیشان خود را لعنت کند» (اعراف/38)، «ان ذلک لحق تخاصم اهل النار؛ بی تردید این جدال اهل جهنم یک واقعیت است» (ص/64).
از نظر مکافات عمل
دنیا موسم کشت است و آخرت فصل درو. ولی گاهی برخی از اعمال در همین دنیا، نتایج خود را نشان می دهد و به اصطلاح کشته ها درو می گردد. البته این دریافت ثمره عمل و درو کردن کشته، نوعی از جزای الهی است ولی جزای کامل نیست، محاسبه دقیق و مجازات کامل در آخرت انجام می گیرد. دنیا خانه عمل است و احیانا جزا هم در آن دیده می شود ولی آخرت صد در صد خانه جزا و حساب است، در آنجا مجالی برای عمل نیست. کارهایی که مربوط به مخلوق خداست، خواه نیکی و خدمت به خلق باشد یا بدی و صدمه به مردم، غالبا در همین دنیا پاداش و کیفری دارد بی آنکه چیزی از جزای اخروی آنها کاسته گردد. بدی کردن با والدین، در همین جهان کیفر دارد مخصوصا اگر آن بدی العیاذ بالله - کشتن والدین باشد. حتی اگر پدر و مادر انسان فاسق و یا کافر هم باشند باز هم بدی نسبت به آنها بی عکس العمل نمی ماند.
کارهایی که مربوط به مخلوق خداست، خواه نیکی و خدمت به خلق باشد یا بدی و صدمه به مردم، غالبا در همین دنیا پاداش و کیفری دارد بی آنکه چیزی از جزای اخروی آنها کاسته گردد. بدی کردن با والدین، در همین جهان کیفر دارد مخصوصا اگر آن بدی العیاذ بالله - کشتن والدین باشد. حتی اگر پدر و مادر انسان فاسق و یا کافر هم باشند باز هم بدی نسبت به آنها بی عکس العمل نمی ماند.
منتصر عباسی پدرش متوکل را کشت و پس از مدت کوتاهی خودش نیز کشته شد، در حالی که متوکل مرد بسیار خبیث و ناپاکی بود، متوکل در محافل انس و سرگرمیش امیرالمؤمنین علی (ع) را به مسخره می گرفت، دلقک هایش خود را به قیافه آن حضرت می ساختند و تقلید در می آوردند و مسخرگی می کردند و در اشعار خویش به او اهانت می کردند. گویند منتصر از او شنید که حضرت فاطمه (س) را دشنام می دهد، از بزرگی پرسید که مجازاتش چیست؟ وی پاسخ داد قتلش واجب است ولی بدان که هر کس پدرش را بکشد عمرش کوتاه خواهد شد. منتصر گفت من باکی ندارم که در اطاعت خدا عمر من کوتاه گردد. پدرش را کشت و پس از وی هفت ماه بیشتر زنده نماند.