چه باید کرد که به راستی اخلاق بشر اخلاق انسانی باشد، اخلاقی بر پایه انسانیت و آدمیت باشد، یعنی واقعا «خودی» از میان برود. این را هم بگویم (شهید مطهری) که در اسلام «خودی از میان رفتن» به آن معنا نیست ولی توسعه خودی و توسعه شخصیت هست اما به آن گونه که شخصیت انسانی با شخصیت همه عالم یکی می شود. تا این مقدار شخصیت هست، تا آن حدی که این شخصیت رقیق و لطیف و جهانی می شود.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست *** عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
و الا آنجور مبارزه با خودی که جنبه منفی داشته باشد (فرع بر قائل بودن به خود شخصی است) این «خود» معنیش محدودیت یعنی مرز قائل شدن است. یک مرزی انسان قائل می شود و بیرون مرز را همیشه می خواهد فدای داخل مرز بکند.
این «خودی» است و با «خودی» دو جور می شود مبارزه کرد. یکی اینکه «خودی» را صخیف بکنیم، از بین ببریم، همان کاری که هندی ها و بودائی ها می کردند و کم و بیش در بین بعضی از مسلمانان هم رایج بود. این از نظر اسلام غلط است. دیگر اینکه مرز «خودی» را توسعه بدهیم تا آنجا که شامل همه انسان ها بشود و تا آنجا که شامل همه موجودات عالم بشود، یعنی دایره ای بشود به شعاع بی نهایت و دیگر بیرون مرز چیزی باقی نماند.
این، در عین حال مبارزه منفی هم نیست و لذا در اسلام در عین اینکه با خودی مبارزه شده است، حفظ حقوق و حدود خود و دفاع از خود واجب است. سخنرانی ای که در سال گذشته راجع به «کرامت نفس» کردم (شهید مطهری)، پیرامون یک نوع حفظ خودی بود، اما حفظ خودیی که رذایل اخلاقی از آن بر نمی خیزد.
در اسلام عینا مطلب از این قرار است و «خود» توسعه پیدا کرده. محیط اخلاق اسلامی محدود به افراد یا خاک معین نیست، مرز قائل نیست حتی برای مسلمان و غیر مسلمان. یعنی اینجور نیست که داخل مرز اسلام تجاوز را جایز نداند ولی بیرون این مرز تجاوز را لازم بداند. اسلام تجاوز و ظلم را نسبت به غیر مسلمان هم جایز می داند. البته مجازات را جایز می داند -مسلمان و غیر مسلمان هر کدام به نسبت خودشان- ولی تجاوز غیر از مجازات است.