از «حبه عرنی» نقل است که شبی با «نوف بکالی»- که هر دو از اصحاب امیرالمؤمنین (ع) می باشند- در خواب بودیم؛ ساعات آخر شب بود که از خواب پریدم و چشمم به امیرالمؤمنین (ع) افتاد، دیدم مانند اشخاص واله و حیران دست بر دیوار و سر به آسمان به تلاوت قرآن مشغول است و این آیه را می خواند و تکرار می کند: «إن فی خلق السماوات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولی الألباب* الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار؛ مسلما در آفرینش آسمانها و زمین و در پى یکدیگر آمدن شب و روز براى خردمندان نشانه هایى [قانع کننده] است. همانان که خدا را [در همه احوال] ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند [که] پروردگارا اینها را بیهوده نیافریده اى منزهى تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار.» (آل عمران/ 190- 191)
پس از مدتی متوجه من شد و فرمود: «ای حبه تو خوابی یا بیدار؟» گفتم: «بیدارم مولای من! اما از کار شما متحیر و سرگردانم. می بینم که شما این چنین بی قرار و منقلبید و ناآرام. پس حال (گنهکاران) چگونه خواهد بود؟». این سخن را که از من شنید، دیدم پلک های چشم مبارکش روی هم افتاد و قطرات اشک از دیدگان شریفش به صورتش جاری شد و فرمود: «ای حبه! مسلم بدان که خدا را موقفی است برای رسیدگی به حساب اعمال بندگان. در آن موقف به تمام اعمال ما که چیزی از آن بر خدا مخفی نیست رسیدگی خواهد شد. ای حبه! خدا از رگ گردن به من و تو نزدیکتر است و چیزی بین ما و خدا حاجب و ساتر نمی باشد. یعنی ای حبه، علی چگونه آسوده و آرام بخوابد در حالی که می داند چشم بیدار خدا شاهد اعمال ریز و درشت او می باشد».
حبه می گوید در این موقع امام (ع) متوجه نوف شد و فرمود: «ای نوف! آیا تو در خوابی؟» عرضه داشت: «نه، یا امیرالمؤمنین! بیدارم و بر حال خود گریانم. مرا امشب به گریه ی بسیار واداشتی». فرمود: «ای نوف! اگر از ترس خدا امشب گریه کنی فردا در پیشگاه او شاد و خرم خواهی بود. ای نوف، هیچ قطره اشکی از چشم کسی از خوف خدا نمی ریزد مگر اینکه دریاهایی از آتش قهر خدا را خاموش می سازد». آنگاه امام مقداری آنان را موعظه کرد و پند و اندرزشان داد و در پایان سخنان خود فرمود: «پس از خدا بترسید و از عذابش برحذر باشید که من انذرتان کردم و از عقبات سنگین پس از مرگ آگاهتان ساختم». پس امام (ع) به راه افتاد و همچنان می رفت و همی گفت: «ای کاش می دانستم ای پروردگار من که در اوقات غفلتم آیا تو از من رو گردانی یا نظر لطف و عنایت درباره ام داری؟ کاش می دانستم در آن ساعات شب که به خواب گران فرو رفته ام و موقعی که در برابر نعمت های تو به شکر و سپاس اندک اکتفا نموده ام چه حالی و چه موقعیتی در پیشگاه تو دارم؟!» حبه گوید: به خدا قسم، حال علی (ع) به همین منوال بود تا سپیده ی صبح دمید.
اصحاب امام علی (ع) قرآن تقوی خدا آخرت ویژگی های امام ترس از خدا داستان اخلاقی