حقایقی که به عنوان اصول ثابت دین مطرح می شود مستند به اصل توحید و نفی و پرستش غیر است که بعد ثابت دین است.
وجود خدا مستلزم این اصول کلی است:
1- خداوند سبحان که کامل و بی نیاز و عالم و توانا و حکیم است جهان هستی را بر مبنای حکمت و هدف خیر آفریده است.
2- زندگی نوع انسانی که از موقعیت و هویت بسیار با اهمیتی برخوردار است بدون هدفی که او باید به وسیله تعلیم و تربیت و تکاپوی صحیح به آن برسد امکان پذیر نیست. نفی هدف عالی از زندگی بشر مساوی است با اسقاط همه اصول و ارزشهای انسانی و نفی حکمت و عنایت خداوندی.
3- بشر از دو راه می تواند خدا را بشناسد: راه برونی که همان جهان هستی عینی است. مشاهده قانونمندی جهان و شگفت انگیزی آن (که دارای منشا متعدد می باشد مانند حرکت ماده و انتخاب راه خاص برای حرکت و بروز پدیده زندگی از همین ماده) و مشاهده ملکوت جهان که با یک تفکر عالی برای هر انسانی امکان پذیر است. و راه درونی که عبارت است از فطرت ناب و شهود روشن او. امتیازی که راه درونی بر راه برونی دارد این است که این راه تجلی خدا را در درون آدمی عملی می سازد.
4- بدون شناخت و پذیرش معاد و ابدیت نه تنها هیچ اصل و ارزشی برای انسان قابل اثبات نمی باشد بلکه همه فداکاریها و تحمل سخت ترین مشقتها در راه اصلاح فرد و جامعه که بر مبنای ارزشها انجام می گیرد به جز حماقت هیچ تفسیر و تحلیلی نمی تواند داشته باشد.
5- برای قرار گرفتن در جاذبه کمال مطلق انجام عبادات ضرورت دارد: اگرچه هر یک از ادیان درباره کمیت و کیفیت این عبادات با یکدیگر مختلف می باشند و هیچ پدیده ای مانند عبادات، از این فلسفه حیات بخش که قرار گرفتن در جاذبه کمال مطلق است برخوردار نمی باشد.
6- انسانها برای انجام کارهای خیر موظف و مکلف می باشند. ملاک کارهای خیر سعادت مادی و معنوی مردم می باشد.
7- همان گونه که انسانها باید حقوق افراد و گروههای جامعه و مدیریتهای صحیح را مراعات کنند، باید حقوق جانهای خویش را نیز با کمال اهمیت ایفا نمایند. بنابراین همانگونه که افراد نمی توانند ضرری بر انسانهای دیگر چه در بعد مادی و چه در بعد معنوی وارد آورند بر ابعاد مادی و معنوی خویشتن نیز نمی توانند آسیبی وارد سازند.
از دیدگاه دین هیچ انسانی نمی تواند با تکیه به کلمه آزادی حیات خود را به جهت ارتکاب فساد تباه سازد؛ همان گونه که نمی تواند دست به خودکشی بزند یا کرامت و شرف خود را مورد اهانت قرار دهد و یا مرتکب گناه شود.
8- بدان جهت که حرکت بر مبنای قسط و عدل و انصاف همواره مواجه با خودخواهی و سلطه گری قدرتمندان و لذت گرایان و شهوت پرستان بوده و بدون الزام بشر از سوی خدا به انجام آنها هیچ ضمانتی برای آن دیده نمی شود، و نیز بدان جهت که انسانها بر همه مصالح و مفاسد واقعی شان عالم نیستند و فقط با انتساب واقعی حقوق و قوانین به خداست که بشر در راه تکامل و سعادت مطلوب قرار می گیرد لذا دین برای معنی بخشیدن به این امور ضرورت دارد.
مطلب ذیل را که ژان ژاک روسو مطرح نموده بیان یک حقیقت جاودانی است که سرشت جسمانی و روحانی آدمیان اقتضا می کند. او می گوید: برای کشف بهترین قوانین که به درد ملل بخورد یک عقل کل لازم است که تمام شهوات انسانی را ببیند ولی خود هیچ حس نکند (آلوده به آن نشود) با طبیعت هیچ رابطه ای نداشته باشد (از آلودگی به آن احتراز کند) ولی آن را کاملا بشناسد. سعادت او مربوط به ما نباشد ولی حاضر شود به سعادت ما کمک کند... بنابر آنچه گفته شد فقط خدایان می توانند چنان که شاید و باید برای مردم قانون بیاورند. البته منظور روسو از خدایان انبیا یا هر انسانی است که جنبه الهی داشته باشد.
9- دین هرگز نمی تواند به تنظیم زندگی اجتماعی افراد قناعت کند اگرچه یکی از فواید مهم آن است. نظام صحیح زندگی اجتماعی به وسیله حقوق و قوانین یکی از با اهمیت ترین عوامل آماده کردن جامعه برای بهره برداری از دین است.
10- انبیای عظام و اوصیا و جانشینان راستین آنان دارای دو مقام و منصب الهی هستند.
یک- تبلیغ احکام و تکالیف و حقوق از طرف خداوند آن هم براساس وحی که کار انبیاست.
دو- نظارت و مدریت جامعه.
همان گونه که جوامع انقلابی در هر حال برای حفظ انقلاب از فساد و اختلال رهبر بزرگی لازم دارند همچنان جامعه دینی برای حفظ اصول و مبانی احکام و تکالیف و حقوق و اخلاق پیشرو جامعه همواره نیاز به رهبری فوق مدیریتهای اجتماعی دارد که به جهت دارا بودن به شرایط رهبری الهی دستوراتش پذیرفته شود.
11- بیان و اجرای شایستگیها که قضایای اخلاقی نامیده می شوند تکیه گاه اخلاق در دین برخلاف برخی مکاتب اجتماعی و فلسفی که محبوبیت آنها را طبیعی و قراردادی تلقی می کنند مشیت و حکمت خداوندی است. دین دارای احکام و حقوق و تکالیف ثابتی است که منشا آنها نیازهای ثابت بشری است؛ مانند عبادات و ممنوعیت هر آنچه که به ضرر مادی و معنوی انسانهاست.