مراحل تکاملی تاریخ در تفکر دیالکتیکی به حکم این که یک رابطه طبیعی و منطقی آنها را به یکدیگر پیوسته است امکان جا به جا شدن ندارند، هر حلقه از حلقات تاریخ جای مخصوص به خود دارد و قابل پیش و پس شدن نیست. مثلا کاپیتالیسم یعنی سرمایه داری حلقه ای است متوسط میان فئودالیسم و سوسیالیسم، عبور از فئودالیسم به سوسیالیسم بدون عبور از کاپیتالیسم امری محال است، چیزی است مانند آنچه فلاسفه پیشین آن را "طفره" می نامیدند، یعنی عبور از نقطه ای به نقطه ای دیگر بدون عبور از یکی از راههائی که آنها را به یکدیگر متصل می کند. و مانند این است که نطفه انسان قبل از عبور از مرحله جنینی به مرحله تولد برسد و یا نوزاد بدون آن که دوره کودکی را طی کند به صورت جوانی در آید و یا آقای حسن که فرزند احمد است پیش از آنکه احمد به دنیا بیاید از مادر متولد شود.
طرفداران این منطق به همین دلیل سوسیالیست هائی را که ابتدا به ساکن و صرفا به اتکاء یک ایدئولوژی، بدون توجه به جبر تاریخ و تسلسل منطقی حلقات تاریخ، می خواستند سوسیالیسم را پایه گذاری کنند سوسیالیست های ایده آلیست و سوسیالیسم آنها را سوسیالیسم تخیلی نامیدند. برخلاف سوسیالیسم مارکسیسم که بر شناخت تسلسل منطقی حلقات تاریخ مبتنی است. نه تنها طفره و چند منزل یکی کردن محال است، هر مرحله نیز به نوبه خود باید به اوج و کمال خود برسد تا به ضد خود تبدیل گردد و در نهایت امر تکامل صورت گیرد. مثلا فئودالیسم یا کاپیتالیسم دوره ای دارد که تدریجا باید طی شود تا در یک لحظه خاص تاریخی دگرگون گردد. انتظار رسیدن به یک مرحله، پیش از رسیدن مرحله پیشین به اوج خود، مانند انتظار تولد نوزاد است قبل از آن که جنین مراحل جنینی خود را به پایان برساند که البته نتیجه اش سقط جنین است نه تولد نوزادی سالم.
تسلسل منطقی حلقات تاریخ آن چنانکه "ابزار گرایان" ابراز داشته اند بی اساس است. واقعیات تاریخی به ویژه آنچه در طول یک قرن گذشته رخ داد پوچی این نظریه را روشن کرد. در یک قرن گذشته کشورهایی به سوسیالیسم گرویدند که مرحله کاپیتالیسم را طی نکرده بودند. شوروی و چین و کشورهای اروپای شرقی همه از این دستند، و بر عکس کشورهائی که کاپیتالیسم را به اوج خود رسانده اند از قبیل امریکا و انگلستان در همان مرحله باقی مانده اند، پیش بینی های پیشوایان ابزار گرائی یک قرن پیش در مورد انقلاب کارگری در کشورهای صنعتی از قبیل انگلستان و فرانسه خطا از آب در آمد.
معلوم شد هیچگونه جبری در کار نیست و ممکن است در جامعه های سرمایه داری طبقه به اصطلاح پرولتاریا به رفاهی برسد که هر گونه اندیشه انقلابی را از مغزش خارج سازد. همچنانکه ممکن است در پی عرضه شدن یک ایدئولوژی و یک ایمان روشن و بالا رفتن سطح شعور مذهبی و اجتماعی جامعه ای با یک جهش از بدویت به عالی ترین مرحله تمدن انسانی گام بردارد. نهضت صدر اسلام بهترین گواه این مدعا است.