نظر به این که مبارزه نو و کهنه در بینش دیالکتیکی شرط اساسی انتقال تاریخ از دوره ای به دوره ای و رکن لازم تکامل جامعه بشری است و عامل مبارزه انسان است، پس جهاد یعنی مبارزه نو با کهنه و به هر حال مقدس است، یعنی کهنه از آن جهت که کهنه است و از میان بردن وی جامعه را به سوی تکامل پیش می برد، استحقاق نابودی دارد نه از آن جهت که متجاوز است و دفع تجاوز مشروع و مقدس است. علی هذا طبق این منطق ضرورتی نیست که دفاع و جلوگیری از تهاجم در کار باشد تا مبارزه ای مشروع تلقی شود.
نه تنها مبارزه نو با کهنه مشروع و مقدس است، هر جریان دیگر نیز که مقدمات انقلاب را فراهم و تکامل را تسریع نماید، مشروع و مقدس است، از قبیل ایجاد نابسامانی ها برای ایجاد نارضایتی ها و توسعه شکاف ها و داغ تر و پیگیرتر شدن مبارزه ها، زیرا چنانکه گفتیم تکامل در گرو این است که ضدی به صورت انقلابی و جهش وار به ضد خود تبدیل شود و تنها راه این تبدیل، کشمکش درونی اضداد است و تا شکاف به آخرین حد توسعه نرسد و کشمکش به آخرین مرحله که مرحله غلیان است منتهی نشود تبدیل صورت نمی گیرد. پس هر چیزی که شکاف را وسیع تر نماید موجب تسریع تحول جامعه از مرحله ای به مرحله عالی تر است و چون ایجاد نابسامانی ها چنین نقشی می تواند داشته باشد پس طبق این منطق مشروع و مقدس است.
مشروعیت مبارزه و قداست آن، مشروط به این نیست که حقوق فردی و یا ملی مورد تجاوز واقع شده باشد، در همه زمینه هایی که یکی از مقدسات بشر دچار مخاطره شده باشد مبارزه مشروع و مقدس است. آن چه مبارزه را مشروع می کند این است که حقی به مخاطره افتاده باشد، خصوصا اگر آن حق به جامعه بشریت تعلق داشته باشد. آزادی از این قبیل است، مبارزه برای نجات مستضعفان که در قرآن تصریح شده است از این باب است، توحید از آن جهت که عمده ترین سرمایه های سعادت بشری است به هر شکل که به مخاطره افتد مبارزه را مشروع می سازد.
جهاد امر به معروف ما هستی انسانی دارد نه طبقاتی، از سوی دیگر وجدان بشر از نظر فکری و چه از نظر گرایش های متعالی انسانی نیرویی است اصیل و احیانا حاکم بر مقتضیات مادی.
اصلاحات جزئی و تدریجی به هیچ وجه محکوم نیست، زیرا نه عامل اصلی حرکت، تضادهاست و نه تاریخ راه خود را جبرا از میان اضداد به صورت انقلاب اضداد به یکدیگر طی می کند تا اصلاحات جزئی و تدریجی مانع انفجار گردد و جلو حرکت تکاملی تاریخ را بگیرد. عامل اصلی حرکت تاریخ، فطرت تکامل جو و قناعت ناپذیر انسان است که به هر مرحله ای برسد مرحله بالاتر را آرزو و جستجو می کند. تضادها آن هم نه به صورت دیالکتیکی آهنگ حرکت را تندتر و سریعتر می کند.
اصلاحات جزئی و آرام آرام به نوبه خود کمک به مبارزه انسان حق جو و حق طلب با انسان منحط است و آهنگ حرکت تاریخ را به سود اهل حق تند می نماید. و بر عکس، فسادها، تباهی ها، فسق و فجورها کمک به نیروی مقابل است و آهنگ حرکت تاریخ را به زیان اهل حق کند می نماید. بنابراین بینش (بر خلاف بینش ابزاری) آن چه باید رخ دهد از قبیل رسیدن یک میوه بر شاخ درخت است نه از قبیل انفجار یک دیگ بخار. درخت هر چه بهتر از نظر آبیاری و غیره مراقبت گردد و هر چه بیشتر با آفاتش مبارزه شود میوه بهتر و سالم تر و احیانا زودتر تحویل می دهد.
به همان دلیل که اصلاحات جزئی و تدریجی مشروع است، ایجاد نابسامانی ها و تخریب ها به منظور ایجاد بن بست و بحران که نظریه ابزاری تجویز می کند نامشروع است.