روایت مفصلی است مربوط به حضرت رضا (ع) که مردی به نام عبدالعزیزبن مسلم می گوید: کنا مع الرضا (ع) بمرو فاجتمعنا فی الجامع یوم الجمعة فی بدء مقدمنا؛ ما با امام رضا (ع) در مرو بودیم در سفری که حضرت در جریان ولایتعهدی به خراسان می رفتند. در یک روز جمعه در مسجد جامعه بودیم و امام حضور نداشت. مردم جمع بودند و مسئله امامت مطرح بود و صحبت می کردند. بعد من رفتم خدمت حضرت رضا و صحبتها را نقل کردم. امام تبسمی مسخره آمیز کرد که اینها اصلا چه می فهمند؟! اصلا نمی فهمند موضوع چیست.
بعد فرمود: «جهل القوم و خدعوا عن آرائهم؛ اینها جاهلند و در آراء و عقایدشان فریب خورده اند.» خداوند پیغمبر خود را نبرد مگر آنکه دین خودش را تکمیل کرد و قرآن کریم را نازل کرد که در آن بیان هر چیزی هست از حلال و حرام و حدود و احکام و جمیع آنچه که مردم در راه دین به آن احتیاج دارند، و بعد فرمود: «ما فرطنا فی الکتاب من شییء؛ ما در این کتاب هیچ چیزی را کوتاهی نکردیم.» یعنی همه را گفتیم. (لااقل مقصود دستورات حرام و حلال و تکالیف مردم است.)
در حجة الوداع هم پیغمبر در آخر عمرش این آیه را خواند: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛ امروز دین شما را بر شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.» (مائده/ 3) بعد حضرت رضا (ع) فرمود: «و امر الامامة من تمام الدین؛ امر امامت جزء متممات دین است.» «و لم یمض حتی بین لامته معالم دینهم؛ و پیغمبر نرفت مگر اینکه نشانه های دین را برای مردم بیان کرد و راهشان را روشن نمود.» «و اقام لهم علیا علما؛ و علی (ع) به عنوان نشانه و حجت برایشان معرفی کرد.
خلاصه اینکه قرآن کریم در کمال صراحت می گوید ما چیزی را فروگذار نکردیم. حال آیا جزئیات را هم فروگذار نکرده؟ یا نه، فقط کلیات و اصول و آنچه را که مردم بدان احتیاج دارند گفته است. یکی از آنها این است که قرآن انسانی را برای بعد از پیغمبر معرفی کرد که آنچه در تفسیر قرآن و توضیح معانی قرآن و تشریح کلیات قرآن هست نه از روی اجتهاد و رأی که بعضی از آنها درست باشد و برخی خطا، بلکه به وسیله علم الهی می داند آن حقیقت اسلام نزد او هست. پس اینکه می گوید ما همه چیز را بیان کردیم یعنی دیگر چیزی باقی نماند، کلیات را گفتیم، جزئیات را هم بیان کردیم و گذاشتیم نزد کسی که بداند.
همیشه کسی که اسلام را می داند در میان مردم هست. «من زعم ان الله عزوجل لم یکمل دینه فقد رد کتاب الله؛ اگر کسی بگوید خدا دینش را کامل نکرده بر ضد قرآن سخن گفته و کسی هم که کتاب خدا را رد کند کافر است.»
«و هل یعرفون قدر الامامة و محلها من الامة فیجوز فیها اختیارهم؛ کسانی که می گویند امامت انتخابی است، آیا اصلا می دانند امام یعنی چه؟ اینها خیال کرده اند که انتخاب امام مثل انتخاب فرمانده است برای یک سپاه.»
در حالی که امام یعنی آن کسی که قرآن می گوید با انتصاب او من دین را تکمیل کردم و نیز می دانیم که جزئیات مسائل در قرآن نیست و حقیقت اسلام نزد اوست. مگر مردم می توانند بفهمند که چنین شخصی کیست تا خودشان انتخاب کنند. مثل این است که بگویند پیغمبر را خودمان انتخاب می کنیم!
«ان الامامة اجل قدرا و اعظم شأنا و اعلی مکانا و امنع جانبا و ابعد غورا من ان یبلغها الناس بعقولهم او ینالوهابارائهم؛ امامت از حد فکر مردم بالاتر است تا انتخابی باشد. مسئله ای را باید گفت انتخابی که واقعا تشخیصش با مردم است. دین هیچگاه در مسائلی که مردم می توانند تشخیص بدهند دخالت مستقیم نمی کند و اساسا دخالت مستقیم کردن دین در اینگونه مسائل غلط است زیرا در این صورت فکر و عقل مردم برای کجاست؟ تا آنجا که منطقه، منطقه عقل و فکر بشر است خود بشر برود انتخاب کند اما وقتی که مطلبی از منطقه عقل بشر خارج و بالاتر است، اینجا دیگر جای انتخاب نیست.
امامت اجل قدرا، اعظم شأنا، اعلی مکانا، امنع جانبا و ابعد غورا است از اینکه مردم به عقل و خودشان امام را درک کنند و در رأی خویش به او برسند و چنین شخصی را به اختیار خودشان انتخاب کنند. «ان الامامة خص الله عزوجل بها ابراهیم الخلیل بعد النبوة و الخله» اگر می خواهید معنی واقعی امامت را بفهمید بدانید که امامت غیر از این مسائلی است که مردم ما در این زمان می گویند که یک خلیفه ای انتخاب کنیم برای پیغمبر ولی جانشین پیغمبر فقط کارهای مردم را اداره کند.
امامت آن مقامی است که ابراهیم (ع) بعد از نبوت به آن می رسد و در آن حال خوشحال می شود و می گوید: «و من ذریتی؛ و برخی از ذریه مرا هم خدایا به این مقام برسان.» (بقره/ 124) در حالی که می داند که چنین چیزی در مورد همه ذریه نمی تواند باشد. به او جواب می دهند: «لا ینال عهدی الظالمین؛ این چیزی است که به ستمگر نمی رسد.» (بقره/ 124) که عرض کردیم در اینجا می گویند مقصود چیست؟ آیا یعنی ستمگر در حال ستمگری اعم از اینکه قبلا هم ستمگر بوده یا قبلا خوب بوده؟ می گویند این محال است که ابراهیم بگوید خدایا! این مقام را به ستمگران از ذریه من بده. پس لابد نظرش به خوبان ذریه اش بوده است. پاسخ دادند به خوبانی از آنها داده می شود که سابقه ظلم ندارند.
«فابطلت هذه الایة امامة کل ظالم الی یوم القیامة و صارت فی الصفوة؛ این امر در میان آن منتجهاست، در میان صفوه ذریه ابراهیم است.» (صفوه به چیزی گویند مانند کره ای که از دوغ می گیرند آنگاه که آن را جدا می کنند. همان معنی زبده را دارد.) «ثم اکرمه الله تعالی بان جعلها فی ذریته اهل الصفوة و الطهارة؛ سپس خداوند تعالی او را بزرگ داشت به اینکه امامت را در صفوه و اهل طهارت یعنی اهل عصمت ذریه او قرار داد.» بعد امام به آیاتی از قرآن اشاره و استدلال می کند: «و وهبنا له اسحق و یعقوب نافلة و کلا جعلنا صالحین* و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات؛ و اسحاق و يعقوب را [به عنوان نعمتى] افزون به او بخشوديم و همه را از شايستگان قرار داديم*
در قرآن راجع به اینکه ذریه ابراهیم حامل مسئله امامت هستند تکیه زیادی شده و انصافا آقای محمدتقی شریعتی در این جهت در کتاب خلافت و ولایت راجع به ذریه و اینکه چرا قرآن که در مسئله تبعیضات نژادی هیچ معتقد نیست که می توان برای یک نژاد بر نژاد دیگر امتیازی قانونی قائل شد، چنین سخنی گفته است، خوب بحث کرده اند که اینکه ذریه ای از نظر نژادی و طبیعی به اصطلاح خلاصه می شوند و لیاقت دیگری پیدا می کنند مسئله دیگری است و همان معنی حمل امامت است و...
سپس می گوید: «فمن این یختار هؤلاء الجهال؛ چنین مقامی را که ابراهیم (ع) بعد از نبوت به آن نائل می شود این نادانان چگونه می خواهند انتخاب کنند؟!» اصلا این مقام می تواند انتخابی باشد؟! «ان الامامة هی منزلة الانبیاء و ارث الاوصیاء؛ امامت از منازل انبیاء وارث اوصیاست یعنی یک امر وراثتی است به این معنی که استعداد آن از هر نسل به نسل بعد منتقل شده است، نه وراثت قانونی.» «ان الامامه خلافه الله؛ امامت خلافه الله است همانی که آدم اول داشت.» «و خلافة الرسول؛ و خلافت پیغمبر.»
بعد می فرماید: «ان الامامة زمام الدین؛ امامت زمام دین، نظام مسلمین، صلاح دنیا، عزت مؤمنین، اس و ریشه اسلام و شاخه بلند اسلام است.» «بالامام تمام الصلوة و الزکاة و الصیام و الحج و الجهاد؛ نماز و زکات و روزه و حج و جهاد با امامت به کمال می رسند.»
جامعه اسلامی امامت امام رضا (ع) جهان بینی اسلامی باورها در قرآن