راجع به مسأله نبوت که اصولا ما با چه دیدی به انسان و با چه دیدی به سرنوشت انسان نگاه کنیم و نبوت چرا لازم و ضروری شده؟ آیا ضروری بوده یا نبوده؟ یک دید این است که ما فکر کنیم انسان هم مثل موجودات دیگر، در هر حال در مرحله عالی تری هست و هدف از این زندگی در این دنیا آنطور که بعضی شواهد نشان می دهد و بعضی ها معتقدند این است که انسان هم با گذشتن از یک مرحله ای از عمر و یا از تاریخ، هر دو -هم عمر یک فرد و هم عمر تاریخ- به یک مرحله عالی تری برسد و عده ای از اینها برای زندگی بعدی که ما معاد می نامیم برگزیده بشوند، آنهایی که شاید نوع جدیدی باشند، حتی نوع برتری از انسان فعلی که ما الان می شناسیم.
برای این کار لازم بوده که از تجربیات و آزمایشات زیادی بیرون بیایند و انسان به نیروها، به ضعف و قدرت هایی هم که مجهز است و ما به آن جنبه صددرصد طبیعی می دهیم، منتها نه با نفی خدا، یعنی خداوند خواسته یک چنین سیر تکاملی طی بشود و عده ای را برگزیده که در جهان بعدی هم باشند، منتها اگر از نوع انسان غریزه را به آن قدرتش گرفته بجایش عقلی داده که تشخیص بدهد. پس آنهایی که بتوانند عقل را بهتر به کار بیندازند مسلم زندگی خود را تکامل می دهند و یک زندگی عالی تری انتخاب می کنند، خواه ناخواه جزو برگزیده ها خواهند شد، جزو کسانی که زندگی بعدی را هم می توانند داشته باشند، و آنهایی که عقل را به کار نیندازند جزو برگزیده ها نمی شوند و یا در نوع فعلی که به نسبت نوع بعدی پست تر خواهد بود می مانند.
اگر مسأله تکامل را قبول کنیم آن انواع پست تر که در زندگی معمولی شان مانده اند، یک عده خاصی بوده اند که توانسته اند به نوع عالی تری برسند به علت استعدادهای خاصی که داشته اند. اگر با این دید نگاه کنیم، انسان هم (بجای غریزه به شکلی که در حیوانات است) عقل به او داده شده و باید به حال خود رها باشد. اینجا دیگر قاعدتا نباید احتیاج به یک نیروی اضافی باشد (همه بر فرض است)، چون همه دارای عقل هستند باید رها بشوند، آن که واقعا این عقل را به کار انداخته است، استعدادش را رشد داده، می تواند درک حقایق بکند و راهش را تشخیص بدهد.
همان طور که آن موجودات پست تر فقط به کمک غریزه بهترین نوع زندگی را می کنند از لحاظ شرایط خودشان، انسان هم به کمک عقل میتواند بهترین نوع زندگی خود را داشته باشد، به مرحله عالی برسد، منتها آنهایی که استعداد بیشتری دارند به مرحله عالی می رسند و جزو کسانی می شوند که می توانند بعدا به یک نوع عالی تری تبدیل بشوند، آنهایی که ندارند یا به کار نمی اندازند خواه ناخواه باید بمانند. حالا اینجا چه لزومی داشته پیغمبری بیاید ضمن اینکه انسان این عقل را دارد که راهش را تشخیص بدهد یعنی جبران کمبود غریزه اش شده، چرا باید پیغمبری بیاید که راه نشان بدهد؟