منطق ابن عباس منطق سیاست و بازی سیاسی بود، منطق عقل و دها و رعایت مصالح نفس خود بود. او با منطق عقلی، صحیح می گفت که: «انی اتخوف علیک فی هذا الوجه الهلاک، ان اهل العراق قوم غدر؛ من بر تو در این سفر بیم کشته شدن دارم، زیرا اهل عراق قومی خیانت پیشه اند» پس تو هم با آنها سیاست بازی و غدر کن «اقم بهذا البلد فانک سید اهل الحجاز، فان کان اهل العراق یریدونک کما زعموا فلینفوا عدوهم؛ در همین شهر بمان، زیرا تو سرور اهل حجازی، پس اگر اهل عراق خواهان تو باشند چنان که مدعی اند باید دشمنانشان را دور سازند و از شهر خود برانند» خودشان بروند دم چک، اگر کشته شدند که به جهنم، اگر غالب شدند و مهیا شد تو برو. درست این منطق، منطق سیاسیون نفعی است نه منطق شهدا، «ثم اقدم علیهم، فان ابیت الا ان تخرج فسر الی الیمن فان لها حصونا و شعابا، و لابیک بها شیعة؛ سپس نزد آنها برو، و اگر تصمیم حتمی داری که بیرون شوی پس به یمن برو زیرا که دژها و دره های فراوان دارد، و پدرت در آنجا شیعیانی دارد.»
معنای کلام ابن عباس اینست که اگر اهل عراق حاکمشان را بیرون نکردند و اهل جهاد نبودند تو هم آنها را رها کن. این منطق منطق معامله است. منطق امام نه منطق غدر و کید بود و نه منطق معامله و همکاری انتفاعی، صرفا منطق ایثار و عقیده و شهادت در راه عقیده بود. بشر یا منطق مکر دارد مثل اغلب سیاسیون دنیا، یا منطق معامله دارد مثل احزاب سیاسی امروز، یا منطق فدا و عقیده دارد مثل نوادر خلقت از قبیل امام حسین (ع).
«فقال له الحسین: یا ابن عم انی اعلم انک ناصح مشفق؛ حضرت به او فرمود: پسر عمو! من می دانم که تو قصد خیرخواهی و دلسوزی داری برای شخص من و مصالح شخص من» «ولکنی قد أزمعت و أجمعت علی المسیر؛ ولی من تصمیم قطعی برای حرکت گرفته ام». مقصود حضرت این نیست که گفتاری از روی حسن نیت است ولی من این مقدمات و نتایج را قبول ندارم، بلکه مقصود اینست که این مقدمات و نتایج برای کسی که بخواهد، از این راه برود و اهل معامله و معاوضه باشد درست است، ولی راه من این راه نیست و منطق من منطق درد عقیده داشتن و درد خیرخواهی داشتن است. درد طبیبی است که از غم مریض ها رنج می برد. «عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم»؛ «رنج و زیانتان بر او گران است و اصرار دارد.» (توبه/ 128) راه من راه شهادت است. منطق شهید منطق دیگری است غیر از منطق عقلی عملی انتفاعی. معنای «ان الله شاء ان یریک قتیلا؛ خدا می خواهد که تو را کشته ببیند.» اینست که خدا از تو روح شهادت می خواهد «ان لک درجة لن تنالها الا بالشهادة؛ همانا برای تو مقامی در نزد خداست که جز با شهادت به آن نمی رسی.»
ایثار سیاست شهادت امام حسین (ع) عبدالله ابن عباس جامعه شناسی دین واقعه کربلا