موجودات جهان با نظامی هماهنگ به یک سو و به طرف یک مرکز، تکامل می یابند، آفرینش هیچ موجودی عبث و بیهوده و بدون هدف نیست، جهان با یک سلسله نظامات قطعی که سنن الهیه نامیده می شود اداره می شود. پدیده های جهان، محکوم یک سلسله قوانین ثابت و سنتهای لایتغیر الهی می باشند و به تعبیر دیگر، خدا در جهان، شیوه های معینی دارد که گردش کارها را هرگز بیرون از آن شیوه ها انجام نمی دهد. هستی درجاتی دارد و هر درجه آن موقعیت ثابت و مشخصی دارد. تصور ندارد که علتی موقعیت خاص خود را به دیگری بسپارد و یا معلولی از جای خود نقل مکان کند، و همین حقیقت است که اینگونه تعبیر می شود: جهان قانون دارد و قانون آفرینش، یک قرارداد و اعتبار نیست، زیرا از چگونگی هستی اشیاء انتزاع شده است، و به همین دلیل، تبدیل و تغییر برای آن نیز محال است. اراده و مشیت الهی به صورت سنت، یعنی به صورت قانون و اصل کلی، در جهان جریان دارد. سنتهای الهی تغییر نمی کند و آنچه تغییر می کند بر اساس سنتهای الهی است. خوبی و بدی دنیا برای انسان بستگی دارد به نوع رفتار انسان در جهان و طرز برخورد و عمل. نیکی و بدی کارها گذشته از آنکه در جهان دیگر به صورت پاداش یا کیفر به انسان باز می گردد، در همین جهان نیز خالی از عکس العمل نیست. تدریج و تکامل، قانون الهی و سنت الهی است. جهان گاهواره تکامل انسان است.
اگر تغییراتی در سنت های جهان مشاهده می شود آن تغییرها معلول تغییر شرایط است و بدیهی است که هر سنتی در شرائط خاصی جاری است و با تغییر شرایط، سنتی دیگر جریان می یابد و آن سنت نیز در شرائط خاص خود کلیت دارد، پس تغییر قانون و سنت، به حکم قانون و سنت است ولی نه به این معنی که قانونی به حکم قانونی نسخ می شود، بلکه به این معنی که شرایط یک قانون تغیییر می کند و شرائط جدید به وجود می آید و در شرائط جدید قانون جدید حکمفرما می شود. در جهان، جز قانون و سنت و ناموسهای لایتغیر وجود ندارد. اگر مرده ای به طور اعجاز زنده می شود، آن خود حساب و قانونی دارد. اگر فرزندی همچون عیسی بن مریم بدون پدر متولد می شود، بر خلاف سنت الهی و قانون جهان نیست. آنچه در اصطلاح فلسفه به نام نظام جهان و قانون اسباب خوانده می شود در زبان دین سنت الهی نامیده می شود.
قرآن کریم در چند جا گفته است که: «وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا؛ هرگز در سنت خدا تغییری نخواهی یافت» (احزاب/ 62) و (فتح/ 23) یعنی کار خدا شیوه مخصوص و فرمول ثابتی دارد و تغییرپذیر نیست. در سوره فاطر، این مضمون بطور مکرر و مؤکد یاد شده است: «فلن تجد لسنة الله تبدیلا* و لن تجد لسنة الله تحویلا؛ هرگز در سنت خدا تبدیلی نمی یابی (یعنی سنت الهی تبدیل به سنت دیگر نمی شود، مثل اینکه قانونی نسخ شود و قانونی دیگر جای آن را بگیرد) و هرگز در سنت خدا تغییری نمی یابی (نظیر اینکه در یک قانون قراردادی، تبصره ای اضافه می شود و یا قسمتی از آن لغو می شود و تغییراتی در آن داده می شود بدون آنکه اصل قانون لغو شود)» (فاطر/ 43). قرآن کریم نه تنها بطور کلی، قانونی بودن و سنت داشتن آفرینش را گوشزد می کند بلکه در مواردی، برخی از سنن مخصوص را نیز معرفی می نماید. غالبا افراد، مقررات الهی را در خلقت و آفرینش، و پاداش و کیفر، و سعادت و شقاوت، با مقررات اجتماعی بشری قیاس می گیرند، در صورتی که این امور تابع شرایط تکوینی و حقیقی است و جزئی از آن است، ولی اوضاع و مقررات اجتماعی، تابع مقررات اعتباری قراردادی است. مقررات اجتماعی می تواند تابع شرایط قراردادی باشد ولی مقررات خلقت و آفرینش و از آن جمله پاداش و کیفر الهی نمی تواند تابع این شرایط باشد بلکه تابع شرایط تکوینی است.
مقررات الهی از نظر پاداش و کیفر، و سعادت و شقاوت افراد، تابع شرایط واقعی و تکوینی است. چنین نیست که اگر کسی مدعی شود که چون من نامم در دفتر اسلام ثبت شده است و اسما مسلمانم پس باید امتیاز داشته باشم، از او پذیرفته گردد. فعل خداوند و جریان مشیت الهی در نظام تکوین و از آنجمله سعادت بخشیدن و به شقاوت کشیدن افراد، و پاداش و کیفر دادن به آنها تابع «ایها الناس ان اباکم واحد، و ان ربکم واحد، کلکم لادم و آدم من تراب، لا فخر لعربی علی عجمی الا بالتقوی؛ ای مردم همه شما دارای یک پدر و یک خدا هستید، همگی از آدم آفریده شده اید و آدم از خاک آفریده شده است یعنی اصل و نسب همه کس به خاک بر می گردد، عرب را بر عجم فخر و امتیازی نیست، تنها سبب امتیاز، تقواست». یک تفاوت اصیل در میان قوانین الهی و قوانین بشری همین است که قوانین الهی دو بعدی است و قوانین بشری یک بعدی. قوانین بشری به نظام روحی و تکامل معنوی فرد کاری ندارد. وقتی که یک دولت برای مصالح کشور، اقدام به وضع مالیات می کند، هدفش فقط بدست آوردن پول و تأمین هزینه کشور است. ولی در قوانین الهی چنین نیست، در این قوانین، مالیات و سربازی بطور مطلق خواسته نشده است، بلکه توأم با نیت خالص و قصد قربت خواسته شده است. اسلام عمل با روح می خواهد نه عمل بی روح. به همین جهت اگر مسلمانی زکات خود را بدهد ولی شائبه ریا در آن باشد پذیرفته نیست، اگر به جهاد برود ولی برای خودنمایی باشد قبول نیست. قانون الهی می گوید سرباز اجباری به درد من نمی خورد، من سربازی می خواهم که روحا سرباز باشد، سربازی می خواهم که ندای: «ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة؛ خدا از مؤمنین، جانها و مالهایشان را خریداری فرموده است و از برای ایشان در ازاء آن بهشت است» (توبه/ 111) را پذیرفته باشد و صمیمانه به آن لبیک بگوید.