امام علی (ع) درباره تمرد مردم از دعوت پیامبر اکرم (ص) و میل آنها به جیفه دنیا بیان میفرماید، و پس از آن میفرماید: «و من عشق شیئا أعشی بصره و أمرض قلبه، فهو ینظر بعین غیر صحیحة؛ آری! کسیکه عاشق چیزی شود، آن معشوق او را کور می کند و دل او را رنجور و مریض میگرداند، بنابراین او با چشم ناسالمی نگاه میکند». تا میرسد به آنکه درباره این شخص کوردل و مریض القلب مطالبی را می فرماید که ما عین آن عبارات شریفه را در اینجا نقل کردیم و معنایش اینست: «دست بر نمی دارد از کارهائی که میکند، بجهت ملاحظه خدا، به منع منع کننده ای، و نصیحت پذیر نمی گردد برای خدا به اندرز اندرز دهنده ای؛ در حالیکه می بیند افرادی را که بواسطه فریب دنیا غافلگیر و بازداشت شدند ـ چنان بازداشتی که نه میتوانند کارهای خود را فسخ نموده و بهم زنند، و نه میتوانند بازگشت نموده و مراجعت نمایند ـ چگونه در آستان زندگی آنان فرود آمد امری که آمدن آنرا باور نداشتند و به تمام معنی جاهل بودند (یعنی علامت های مردن و نشانه های جان سپردن)، و فرا گرفت آنانرا از فراق و وداع دنیا آنچه که از آن در ایمنی و امان بودند، و وارد شدند بر آخرت با ملاحظه و مشاهده آن با وعده هائی که داده شده بودند. بنابراین آنچه وارد شد بر آنها از شدائد و سختی های موت و عذابهای بعد از موت در وصف نگنجد.
دو چیز ناگهان با هم در آنها پدیدار گشت، یکی سکرات و بیهوشی مرگ و دیگری پشیمانی و حسرت از دست دادن فرصت و موقعیت تهیه زاد و توشه سفر آخرت. و این سکرات به اندازه ای شدید بود که از ورود آن، اعضاء و جوارحشان سست شده و رنگهای سیما و بدن آنها تغییر کرد. سپس مرگ لحظه به لحظه شروع کرد به زیاد شدن و پیکر آنها را فرا گرفتن، پس بین او و گفتارش جدائی و بریدگی پیدا شد (و زبان از کار افتاد ولی هنوز چشم و گوش از کار نیفتاده)؛ و تحقیقا که او در میان اهل خود می باشد و با دیدگانش می بیند و با گوشهایش می شنود، عقلش نیز تمام و صحیح است و ادراکاتش بجا و به موقع است. در اینحال در عالمی از فکر فرو میرود که در چه چیزهائی عمر گرامی خود را به باد داده، و به چه چیزهائی روزگار پر بهای خود را به پایان رسانیده است. و بخاطر می آورد اموال خود را که چگونه انباشته، و در راه بدست آوردن آن دقت و تأمل نکرده و سرسری پنداشته، و آنها را از مواردی که حلیت آن روشن بوده و از مواردی که شبهه ناک بوده از هر جا به دستش رسیده گرد آورده است.
آری، آثار و عواقب جمع این اموال برای جان او لازم و غیر منفک گردیده، و در آستانه وداع و فراق این اموال وارد شده است. به خوبی ادراک میکند که این اموال را گذارده تا برای دیگران باشد و از پس مرگ او از آن استفاده کنند و بدان وسیله در نعمت فرو روند و بهره ها گیرند، و بنابراین عیش هنی و گوارا برای آنان است و بار گران «وزر و وبال» آن بر عهده او، و چنان بسته شده زنجیرهای گرو آن اموال است که خلاصی از آن متعذر و محال بنظر میرسد. در اینحال بخاطر چیزهائی که به هنگام مرگ برایش بخوبی پدیدار شده است، به شدت انگشت ندامت خود را در برابر عمر از دست داده به دندان میگزد؛ و نسبت به آنچه در ایام عمرش بدان رغبت داشت سخت بی اعتنا می گردد. و تمنا می کند که ای کاش آن کسی که در وقت جمع آوری اموال به من غبطه برده و حسد می ورزید، صاحب آن اموال شده بود نه من. مرگ نیز کم کم پیش تر می آید و در تصرف در بدن او قدمی فراتر می نهد تا جائی که بر گوش او هم غلبه میکند و گوشش به پیروی از زبانش که قدرت خود را از دست داده و از گفتار افتاده بود، از قدرت می افتد و شنوائی خود را از دست میدهد. و در اینحال در میان اهل خود که اطراف او گرد آمده اند بطوری است که نه با زبان می تواند سخنی بگوید و نه با گوش سخنی بشنود؛ ولی با چشمش که هنوز از کار نیفتاده است دائما در چهره اطرافیان خود نگاه میکند و پیوسته دیدگان خود را به اینطرف و آنطرف میگرداند؛ و آنچه را که آنها می گویند، حرکت زبانهای آنها را با چشم می بیند ولی برگشت صدای آنها را با گوش نمی شنود. و مرگ پیوسته قدم جلوتر می گذارد و با او چسبندگی بیشتری پیدا می کند تا آنکه چشم او نیز بدنبال گوشش بسته می شود، و جانش از کالبدش بیرون میرود، و بصورت مرداری در بین اهل خود در می آید. بطوریکه تمام اهل و نزدیکان او از او به وحشت افتند و از کنار او دور شوند؛ و آن مرده مسکین نیز نمی تواند با گریه خود به گریه آنان کمک دهد، و سخن یکی از آنان را که در سوگ او به ناله و فغان سخنانی را به او خطاب می نماید پاسخ گوید. سپس جنازه او را بر میدارند بسوی گوری که برای او می کنند، و او را در میان زمین به عملش می سپارند. و از او دور می شوند و از زیارت و دیدار او منقطع میگردند. تا زمانی که مدت معینه عمر دنیا که در کتاب قضای الهی نوشته شده سر آید، و امر خدا به مقدرات خود برسد، و آخرین از مخلوقات به اولین آنها بپیوندند، و امر خدا و فرمان او طبق اراده و مشیت او برای تجدید آفرینش در قیامت برسد؛ در اینحال آسمانها را به حرکت درآورد و آنرا بشکافد...».
دنیا مرگ عمر دنیاپرستی انسان نتیجه اعمال رذایل اخلاقی امام علی (ع)