آیا ممکن است بشر آزادی اجتماعی داشته باشد ولی آزادی معنوی نداشته باشد؟ یعنی بشر اسیر شهوت و خشم و حرص و آز خودش باشد ولی در عین حال آزادی را محترم بشمارد؟ امروز عملا می گویند بله، عملا می خواهند بشر برده حرص و آز و شهوت و خشم خودش باشد، اسیر نفس اماره خودش باشد و در عین حال چنین بشری که اسیر خودش است، آزادی را محترم بشمارد. این یکی از نمونه های کوسه و ریش پهن است. یکی از تضادهای اجتماع امروز بشر همین است.
به قول منطقیین یک سیر و تقسیمی می کنیم: بشر دوران قدیم، آزادی را محترم نمی شمرد، آزادی را پایمال می کرد. بسیار خوب، چرا پایمال می کرد؟ آیا چون نادان بود آزادی دیگران را سلب می کرد و همینکه بشر دانا شد دیگر کافی است که آزادی دیگران را محترم بشمارد؟ مثلا در بیماریها اینطور است، بشر قدیم جاهل و نادان بود، چون نادان بود وقتی با بیماریها روبرو می شد، از داروی مخصوصی که تعیین کرده بود، هیچ نتیجه نمی گرفت ولی امروز که دانا شده کافی است که آن طرز معالجه را دور بریزد و معالجه جدید را جای آن بیاورد.
ما می خواهیم ببینیم آیا بشر قدیم که آزادی دیگران را سلب می کرد از این جهت بود که نمی دانست؟ از روی نادانی، آزادی را سلب می کرد؟ خیر، نادانی و دانش در او تأثیری نداشت، از روی دانش سلب می کرد، بخاطر اینکه سود خودش را تشخیص می داد. آیا بشر قدیم که آزادی و حقوق دیگران را محترم نمی شمرد از این جهت بود که قوانینش اینطور وضع شده بود که تا قانون را عوض کردیم، دیگر تمام بشود؟ مانند قوانین قرار دادی که بشر می گذارد مثلا در آمریکا بگویند قانون بردگی ملغی، همینکه گفتند قانون بردگی ملغی، دیگر واقعا بردگی ملغی شد؟ یا شکل و فرمش عوض شد، محتوی همان محتوی است. آیا علت اینکه بشر قدیم آزادی و حقوق را محترم نمی شمرد طرز تفکر فلسفی اش بود؟ هیچکدام از اینها نبود. فقط یک چیز و آن منفعت طلبی بود. بشر قدیم به حکم طبیعت فردی خودش منفعت طلب بود، سود طلب بود، از هر وسیله ای می خواست به نفع خودش استفاده کند.
یکی از وسائل، افراد بشر بودند، همانطوری که از چوب و سنگ و آهن و گوسفند و گاو و اسب و قاطر می خواست به نفع خودش استفاده کند از انسان هم می خواست استفاده بکند. آنوقتی که درختی را می کاشت یا می برید، چیزی که درباره اش فکر نمی کرد خود آن درخت بود. فقط درباره خودش فکر می کرد. گوسفند را اگر چاق می کرد و آنوقتی که سرش را می برید چه منظوری داشت؟ جز منافع خودش چیزی را در نظر نمی گرفت. همینطور افراد دیگر را اگر برده می گرفت و بنده خودش می کرد، اگر حقوقشان را سلب می کرد بخاطر منفعت طلبی خودش بود. پس آن علتی که در دوران گذشته بشر را وادار می کرد به سلب آزادی اجتماعی و پایمال کردن حقوق اجتماعی دیگران، حس منفعت طلبی او بوده است و بس. خوب حس منفعت طلبی بشر امروز چطور؟ هست یا نسبت؟ بله هست، آنکه فرقی نکرده است.
دهان بشر امروز برای بلعیدن، اگر بیشتر از دهان بشر دیروز باز نباشد کمتر باز نیست. نه علم توانسته است جلوی آز را بگیرد نه تغییر قوانین. تنها کاری که کرده این است که شکل و فرم قضیه را عوض نموده است، محتوی همان محتواست، یک روپوش، یک زرورق روی آن می گذارد. بشر قدیم یک موجود صریح بود. هنوز به حد نفاق و دوروئی نرسیده بود. فرعون مردم را استعباد می کرد، رسما هم می گفت: «و قومهما لنا عابدون؛ موسی چه می گوئی؟ اینها بندگان ما هستند، بردگان ما هستند» (مؤمنون/ 47).
دیگر یک روپوش روی استثمار و استعباد خودش نمی گذاشت. اما بشر امروز به نام جهان آزاد و دفاع از صلح و آزادی تمام سلب آزادیها، سلب حقوقها، بندگیها و بردگیها را دارد. چرا؟ چون آزادی معنوی ندارد چون در ناحیه روح خودش آزاد نیست، چون تقوی ندارد.
امام علی (ع) جمله ای دارد که مانند همه جمله های ایشان با ارزش است. راجع به تقوی است که به نظر بعضیها دیگر خیلی کهنه شده است! در خطبه 230 نهج البلاغه می فرماید: «فان تقوی الله مفتاح سداد، و ذخیرة معاد، و عتق من کل ملکة، و نجاة من کل هلکة؛ زیرا تقوای الهی کلید درستکاری و در معاد ذخیره رستگاری، و آزادی از هر خوی و عادت واهی، و رهایی از هر تباهی است». تقوای الهی کلید هر راه راستی است. بدون تقوی، انسان به راه راست نمی رود راه خود را کج می کند. بدون تقوی انسان اندوخته ای برای آخرت ندارد. بدون تقوی بشر آزادی ندارد. «و عتق من کل ملکة» تقواست که بشر را از هر رقیقی آزاد می کند.
اخلاق انسان تقوی جامعه تاریخ آزادی معنوی آزادی اجتماعی منفعت طلبی