در خصوص نامیدن کورش را به ذوالقرنین، گرچه تواریخ از این معنی خالی است لیکن مجسمه سنگی او که اخیرا در مشهد مرغاب در جنوب ایران بدست آمد تمام دریچه های شک و تردید را بر انسان مسدود می سازد که کورش همان ذوالقرنین است.
این مجسمه بنابر گفتار دی لافوای نمونه بسیار پر ارزش و گرانبهائی از حجاری قدیم است که با بهترین مجسمه های یونانی برابری می کند، و یگانه نمونه از هنر آسیائی ها است. این مجسمه که در زمان اردشیر ساخته و نصب شده است و چندین بار علمای بزرگ آلمان فقط به قصد تماشای آن به ایران آمده اند، در قرن نوزدهم میلادی در مرغاب کشف شد. این مجسمه به قدر قامت انسان است و کورش را در وضعی نشان می دهد که دو بال بزرگ مانند دو بال عقاب از دو جانبش گشوده شده است، و دو شاخ به صورت شاخ های قوچ روی سر دارد، و شاخ ها در دو طرف سر نیست بلکه در وسط سر و پشت سر هم قرار دارند؛ و با همان لباسی که شاهان بابل می پوشیدند. این مجسمه بدون تردید ثابت می کند که تصور معنای صاحب دو شاخ بودن (ذوالقرنین) در نزد کورش و در تفکر وی وجود داشته است و بدین جهت در تصویر مجسمه بصورت دو شاخ حکاکی شده است. دو شاخ در وسط سر روئیده شده و از رستنگاه واحد، یکی از شاخ ها به طرف جلو و دیگری به طرف پشت سر رفته است. و این تقریب به گفتار بعضی از قدماء که می گفتند: ذوالقرنین را بدین لقب نامیده اند چونکه در سر او تاج یا کلاه خودی بوده که دو شاخ داشته است، نزدیک است. باری، معنای دو شاخ که در مجسمه کورش است و لقب او به ذوالقرنین، همان تشکیل دولت واحده از فارس و ماد بوده است که تا آن زمان دو حکومت مستقل بود و هر کدام یک حاکمی داشت ولی کورش بر هر دو غلبه کرد و تشکیل حکومت واحدی داد؛ و همین معناست که در رؤیای دانیال پیغمبر (ص) آمده است:
رویای دانیال درباره ذی القرنین
در کتاب دانیال (إصحاح هشتم از ص 1 تا ص 9) آمده است که: در سال سوم از سلطنت بیلشاصر پادشاه، به من که دانیال هستم رؤیائی نمایانده شد، بعد از رؤیائی که اولا به من نمایانیده شده بود. من در رؤیا دیدم مثل اینکه گوئی من در قصر شوشان که در کشور ایلام است می باشم، و در خواب دیدم که من در کنار نهر اولای هستم. پس چشمان خود را بلند کردم که ناگهان دیدم قوچی در برابر نهر ایستاده و دو شاخ دارد، و شاخ هایش بلند بود لیکن یکی از دیگری بلندتر بود، و آن شاخ بلندتر عقب تر بر آمده بود. و دیدم که آن قوچ به جانب مغرب و شمال و جنوب شاخ می زد و هیچ حیوانی در برابر او ایستادگی نمی نمود و از دست او راه رهائی نبود، لهذا آن قوچ طبق میل و اراده خود عمل می کرد و بزرگ می شد. و در این حال که من در تأمل و تفکر بودم ناگهان دیدم یک بز نری از جانب مغرب آمد و بر روی تمام زمین استیلا یافت بطوری که زمین را مس نمی نمود؛ و این بز نر یک شاخ معتبری در پیشانیش و میان دو چشمش بود. و این بز نر آمد بسوی آن قوچی که دارای شاخ بود و من آن را در کنار نهر، ایستاده دیده بودم؛ و با شدت قوتی که داشت بسوی او می دوید. و دیدم که به آن قوچ رسید و به حال غضب بر او بر آمد و قوچ را زد و دو شاخش را شکست، و برای آن قوچ هیچ قدرتی برای مقاومت در برابر او نماند؛ و لذا او را بر روی زمین انداخته و پایمالش کرد و برای آن قوچ هیچ گریزگاهی از دست آن نبود؛ و بنابراین آن بز نر جدا بزرگ شد. و سپس دانیال بعد از تمامیت این رؤیا ذکر می کند که جبرائیل به او نمایانیده شد و رؤیای او را تعبیر نموده به تعبیری که در آن، قوچ صاحب دو شاخ، منطبق بر کورش می شد و دو شاخش دو کشور فارس و ماد بود و آن بز نر که صاحب یک شاخ بود اسکندر مقدونی بود. در رؤیای دانیال آمده است که قوچی که به نظر او آمده، دو شاخ داشته ولی نه مانند شاخ سائر قوچ ها، بلکه یکی از آن دو شاخ در پشت دیگری بوده است و این معنی بعینه همان است که در صورت مجسمه باستانی کورش مشاهده می شود. و اما آن دو بالی که مانند بال های عقاب در مجسمه کورش است، آن تصویر خواب أشعیاء است که کورش را در رؤیا، عقاب شرق خوانده است، و به همین مناسبت مجسمه کورش به مرغ شهرت یافته؛ و رودی که در زیر پای کورش در مجسمه تصویر شده است مرغاب نامیده می شود.
یهود از بشارت دانیال چنین دریافتند که پایان اسارت آنها در بابل منوط به همان پادشاه صاحب دو شاخ است که بر مملکت فارس و ماد استیلا خواهد یافت که بر ملوک بابل چیره می شود و بالنتیجه آنان را از اسارت بیرون می آورد. چند سال پس از رؤیای دانیال، کورش که یهود او را خورس و یونانیان سائرس می نامند ظهور نمود و بر دو مملکت فارس و ماد مسلط شد و حکومتی عظیم پیدا کرد. و همانطور که در رؤیای دانیال آمده که به مغرب و شمال و جنوب شاخ میزد، کورش نیز فارس و ماد را تسخیر کرد و در جنوب که همان بابل بود پیشرفت کرد و یهود را آزاد ساخت. و لذا وقتی یهود کورش را در بابل بعد از تسخیر آن ملاقات کردند و رؤیای دانیال را برای او بیان کردند خوشحال شد و بنا بر مساعدت و مهربانی با یهود گذارد و آنان را به اورشلیم عودت داد و معبدشان را تعمیر نمود.
باری، اینها همه شواهد صدقی است بر اینکه کورش نیز خود را ذوالقرنین می دانسته (یعنی صاحب دو کشور فارس و ماد، که در رؤیا به صورت دو شاخ متصل به هم بر مغز سرش روئیده بود) و لذا در تاج یا کلاه خودش این دو شاخ را که علامت و نشانه دو کشور است می نهاده و در مجسمه اش نیز منعکس شده است. و اما سیر و مسافرتش به مغرب برای رفع طغیان لیدیا بوده است. لیدیا علیرغم قرابت و پیمانی که با کورش داشت بدون هیچ مجوزی، از روی ظلم و عدوان به طرف کورش لشکرکشی نمود و سلاطین اروپا را نیز علیه او تحریک کرد. کورش با او جنگ نموده و او را فراری داد و سپس او را تعقیب نمود و پایتختش را محاصره نمود و پس از محاصره فتح کرد و لیدیا را اسیر نموده و پس از اسارت او را عفو کرد و سائر همیارانش را نیز عفو کرد و اکرام نمود و به آنها نیکوئی نمود، با آنکه می توانست آنها را سیاست نموده و نابود کند؛ و این قصه منطبق علیه این آیه است:
حتی إذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حمئة و وجد عندها قوما قلنا یـ'ذاالقرنین إمآ أن تعذب و إمآ أن تتخذ فیهم حسنا، تا آن گاه که به غروب گاه خورشید رسید، به نظرش آمد که خورشید در چشمه ای گل آلود و سیاه غروب می کند و نزدیک آن قومی را یافت. ما در اینجا به ذوالقرنین گفتیم: نسبت بدین جماعت که ستم کرده و فعلا در دست تو گرفتارند، اختیار داری آنان را به پاداش خود عذاب کنی، یا از آنها درگذری و طریقه نیکوئی درباره آنان اتخاذ کنی! (کهف/86).
ذوالقرنین گفت: آن کسانی که از این به بعد ستم کنند، آنها را مجازات نموده و عذاب می کنیم؛ و اما کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند گذشته از جزای اخروی آنان، ما به طریق نیکو با آنان رفتار خواهیم نمود. و پس از سفر مغرب، به سمت صحرای بزرگ در مشرق در حوالای بکتریا برای خوابانیدن غائله قبائل بدوی و بیابانی که پیوسته هجوم نموده و فساد می کردند حرکت کرد: حتی إذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا، تا آن گاه که به طلوعگاه خورشید رسید، آن را دید بر قومی طلوع می کند که برای آنها در برابر آن پوششی قرار نداده بودیم (و هیچ گونه سایبانی نداشتند)، (کهف/90).