حقا اگر انسان با خدا باشد و برای رضای خدا عملی انجام دهد، به خوبی خواهد یافت که خداوند او را یله نگذارده و در مواقع ضرورت به فریادش میرسد، و ارواح طیبه حیه و جنود ملائکه برای کمک و صیانت او بسیج میشوند؛ چون عالم زنده و بیدار است. «و عندنا کتـ'ب حفیظ؛ و پیش ما کتابی است که همه چیز در آن محفوظ است» (ق/ 4). قضیه ای در همین یکی دو ساله اخیر در ایام حج اتفاق افتاد که شایان دقت است، این قضیه متعلق به صبیه شیخ الطائفة الاعلام آیت الله آقای آقا میرزا محمد علی اراکی دام ظله العالی است که از علماء برجسته و طراز اول حوزه مقدسه علمیه قم و از زهاد و عباد و عدولی است که در متانت و شخصیت و تقوای ایشان در نزد خاصه و عامه جای تردید و گفتگو نیست.
ایشان میفرمودند: این صبیه من از زنان صالحه و متدینه است، و من خودم مستقیما از زمان صباوت متکفل امور شرعیه و تعلیم و آداب و تربیت او شده ام و همه کارهای او زیر نظر من بوده است و در صدق گفتار او هیچ تردیدی نیست. در موسم حج عازم بیت الله الحرام شد تنها، و شوهرش با او نبود. و آنقدر عفیف و با حیا، و از برخورد با مردان تجنب دارد که این سفر به تنهائی برای او ایجاد نگرانی نموده بود و پیوسته در تفکر بود که خدایا چگونه من تنها بروم؟ من که تا به حال به زیارت بیت الله مشرف نشده ام؟ و از مناسک و آداب حج عملا چیزی نمی دانم، من چگونه طواف کنم و سعی کنم؟ تا اینکه در آستان سفر قرار گرفت، و من در موقع حرکت به او گفتم: این ذکر را پیوسته بگو و برو: یا علیم یا خبیر! خدا از تو دستگیری خواهد نمود؛ چون این سفر واجب است و البته خداوند از میهمانان خود که راه را نمی شناسند و آشنائی ندارند حمایت می نماید.
صبیه ما بحمدالله و المنه سفر خود را به خوبی و به سلامتی و موفقیت به پایان رسانید و مراجعت کرد، و برای ما واقعه خود را در مکه مکرمه هنگام ورود به بیت الله الحرام برای انجام طواف چنین تعریف کرد: من پس از آنکه از میقات احرام بستم و وارد مسجد الحرام شدم که طواف را بجای بیاورم، دیدم در اطراف کعبه آنقدر جمعیت متراکم است که أبدا من قدرت ندارم طواف کنم، حجر الاسود را که نقطه ابتدای شروع طواف است پیدا کردم و هر چه خواستم از آنجا شروع کنم و به گرد خانه کعبه طواف کنم، دیدم أبدا مقدور نیست. بیچاره شدم، گفتم: خدایا من برای طواف خانه تو آمده ام و می بینی که با این ازدحام و انبوه جمعیت قدرت ندارم، خدا چکنم، نمی توانم !؟
در اینحال ناگهان دیدم از مکان محاذی حجر الاسود فضائی به شکل استوانه باز شد و کسی به گوش من گفت: خودت را به امام زمانت بسپار و در این فضا با او طواف کن! من وارد این محل خالی استوانه ای شدم؛ و دیدم در جلو، حضرت امام زمان مشغول طواف هستند و پشت سر آن حضرت کمی به طرف دست چپ شخص دیگری است، و من وارد شدم و پشت سر آن دو مشغول طواف شدم و از حجر الاسود شروع کردم و تا هفت شوط را به همین منوال تمام کردم. و در این مدت نه تنها احساس جمعیت نمیکردم بلکه ابدا حتی انگشت کسی به دست یا بدن من اصابت نکرد و در تمام هفت شوط حال طواف متوسل به آن حضرت بودم و دست روی شانه های آن حضرت می مالیدم و التماس و تضرع داشتم، ولی چهره آن حضرت را نمیدیدم چون روی آن حضرت به طرف جلو و در حال اشتغال به طواف بودند و چون هفت شوط طواف به پایان رسید خود را خارج از آن حلقه نگریستم، و دیگر أبدا امام زمانی و شخص دیگری نبود و دیگر آن حضرت را ندیدم و من از این قضیه فقط یک تأسف دارم و آن اینکه من چرا به آن حضرت سلام نکردم تا جواب سلام آن حضرت را نیز دریافت کنم.
آیت الله أراکی مد ظله السامی میفرمودند: این نتیجه انقطاع به خداست؛ و خود را عاجز و فقیر دیدن و تبتل و ابتهال بسوی او نمودن و من در سفر حج که مشرف شدم بسیار مشتاق بودم که حجر الاسود را استلام کنم، و یک روز با جمعی از دوستان همراه برای طواف رفتیم که شاید به کمک و مساعدت آنان قدری جمعیت راه دهند و ما بتوانیم برای یکبار استلام حجر را بنمائیم، همینکه با آن همراهان و یاوران به نزدیک حجر رسیدیم و نزدیک بود استلام کنیم که ناگهان یک فشار انبوه جمعیت چنان ما را از آنجا بر کنار زد که هر کدام به گوشه ای پرتاب شدیم! و این نتیجه عدم انقطاع به خدا و همان فی الجمله اعتماد و اتکائی بود که به آن همراهان داشتیم!
آیت الله أراکی هم اکنون در قید حیات هستند، پیرمردی نورانی و معمر و شاید قریب نود سال از عمرشان میگذرد، و در قم ساکن و بسیاری از مشتاقان، این قضیه را از خود ایشان شنیده اند، و کسانی هم که مایل باشند میتوانند در سفری که به قم مشرف میشوند به حضورشان رفته و بدون واسطه بشنوند، و صبیه ایشان نیز در قید حیاتند و میتوانند مخدرات از ایشان استماع و استفاده نمایند.