بدون تردید ازدواج یکی از با ارزش ترین و مقدس ترین وقایع و فعالیت ها در زندگی انسانها است که نه تنها مورد پذیرش و تایید اقوام و ملل مختلف در دنیا است بلکه از جانب تمامی ادیان الهی نیز مورد تاکید واقع شده است، چنانچه در دین مقدس اسلام ازدواج به عنوان یکی از ارکان دین و حافظ نیمی از دین معرفی شده است. «من تزو ج فقد احرز شطر دینه، فلیتق الله فی الشطر الثانی» پیامبر اکرم (ص) کسی که ازدواج کند نیمی از دین خود را محکم نگه داشته است و برای نگهداری نیمه دوم باید تقوای خدا در پیش گیرد. (ترجمه میزان الحکمه، ص 2250، ح 7809)، در فرهنگ ما نیز ازدواج سنتی خوشایند است که نه تنها خانواده ها، بلکه بیشتر جوانان هم، چه پسر و چه دختر آن را دوست دارند و انتظار دارند که در سن و موقعیت مناسب ازدواج کنند تا با تشکیل خانواده، از دروازه ورود به دنیای بزرگسالی و استقلال بگذرند.
خداوند در قرآن کریم می فرماید: «و أنکحوا الأیمى منکم و الصلحین من عبادکم و إمائکم إن یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله و الله وسع علیم و لیستعفف الذین لا یجدون نکاحا حتى یغنیهم الله من فضله و الذین یبتغون الکتب مما ملکت أیمنکم فکاتبوهم إن علمتم فیهم خیرا و ءاتوهم من مال الله الذى ءاتاکم و لا تکرهوا فتیتکم على البغاء إن أردن تحصنا لتبتغوا عرض الحیوة الدنیا و من یکرههن فإن الله من بعد إکرههن غفور رحیم» (نور/آیه 33)؛ «مردان و زنان بى همسر را همسر دهید و همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را، اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بى نیاز مى سازد، خداوند واسع و آگاه است. و آنها که وسیله ازدواج ندارند باید عفت پیشه کنند تا خداوند آنان را به فضلش بى نیاز سازد و بردگانى از شما که تقاضاى مکاتبه (قرار داد مخصوص براى آزاد شدن)، را دارند با آنها قرار داد ببندید، اگر رشد و صلاح در آنها احساس مى کنید (و بعد از آزادى توانائى زندگى مستقل را دارند) و چیزى از مال خدا که به شما داده است به آنها بدهید، و کنیزان خود را براى تحصیل متاع دنیا مجبور به خود فروشى نکنید اگر آنها می خواهند پاک بمانند، و هر کس آنها را بر این کار اکراه کند (سپس پشیمان گردد) خداوند بعد از این اکراه غفور و رحیم است».
ازدواج یک سنت الهى است. گر چه امروز مساله ازدواج آنقدر در میان آداب و رسوم غلط و حتى خرافات پیچیده شده که به صورت یک جاده صعب العبور یا غیر قابل عبور براى جوانان در آمده است، ولى قطع نظر از این پیرایه ها، ازدواج یک حکم فطرى و هماهنگ قانون آفرینش است که انسان براى بقاء نسل و آرامش جسم و روح و حل مشکلات زندگى احتیاج به ازدواج سالم دارد. اسلام که هماهنگ با آفرینش گام بر می دارد نیز در این زمینه تعبیرات جالب و مؤثرى دارد، از جمله حدیث معروف پیامبر (ص) است: «تناکحوا، و تناسلوا تکثروا فانى اباهى بکم الامم یوم القیامه و لو بالسقط»، «ازدواج کنید تا نسل شما فزونى گیرد که من با فزونى جمعیت شما حتى با فرزندان سقط شده در قیامت به دیگر امتها مباهات مى کنم». باز در حدیث دیگرى از پیامبر (ص) مى خوانیم: «شرارکم عزابکم»، «بدترین شما مجردانند».
به همین دلیل در آیات مورد بحث و همچنین روایات متعددى مسلمانان تشویق به همکارى در امر ازدواج مجردان و هر گونه کمک ممکن به این امر شده اند مخصوصا اسلام در مورد فرزندان مسئولیت سنگینى بر دوش پدران افکنده، و پدرانى را که در این مسئله حیاتى بى تفاوت هستند شریک جرم انحراف فرزندانشان شمرده است چنانکه در حدیثى از پیامبر (ص) مى خوانیم: «من ادرک له ولد و عنده ما یزوجه فلم یزوجه، فاحدث فالاثم بینهما»، «کسى که فرزندش به حد رشد رسد و امکانات تزویج او را داشته باشد و اقدام نکند، و در نتیجه فرزند مرتکب گناهى شود، این گناه بر هر دو نوشته مى شود»! و باز به همین دلیل دستور مؤکد داده شده است که هزینه هاى ازدواج را اعم از مهر و سایر قسمتها سبک و آسان بگیرند، تا مانعى بر سر راه ازدواج مجردان پیدا نشود، از جمله در مورد مهریه سنگین که غالبا سنگ راه ازدواج افراد کم در آمد است.
در حدیثى از پیامبر اکرم (ص) مى خوانیم: «شوم المرئه غلاء مهرها»؛ «زن بد قدم زنى است که مهرش سنگین باشد». و باز در حدیث دیگرى که در ذیل حدیث فوق وارد شده مى خوانیم «من شومها شدة مؤنتها»؛ «یکى از نشانه هاى شوم بودن زن آن است که هزینه زندگى یا هزینه ازدواجش سنگین باشد». و از آنجا که بسیارى از مردان و زنان براى فرار از زیر بار این مسؤلیت الهى و انسانى متعذر به عذرهائى از جمله نداشتن امکانات مالى مى شوند در آیات فوق صریحا گفته شده است که فقر نمى تواند مانع راه ازدواج گردد، بلکه چه بسا ازدواج سبب غنا و بى نیازى مى شود. دلیل آن هم با دقت روشن مى شود، زیرا انسان تا مجرد است احساس مسؤلیت نمى کند نه ابتکار و نیرو و استعداد خود را به اندازه کافى براى کسب در آمد مشروع بسیج مى کند، و نه به هنگامى که در آمدى پیدا کرد در حفظ و بارور ساختن آن مى کوشد و به همین دلیل مجردان غالبا خانه به دوش و تهى دستند! اما بعد از ازدواج شخصیت انسان تبدیل به یک شخصیت اجتماعى مى شود و خود را شدیدا مسئول حفظ همسر و آبروى خانواده و تامین وسائل زندگى فرزندان آینده مى بیند، به همین دلیل تمام هوش و ابتکار و استعداد خود را به کار مى گیرد و در حفظ در آمدهاى خود و صرفه جوئى، تلاش مى کند و در مدت کوتاهى مى تواند بر فقر چیره شود.
بى جهت نیست که در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم «الرزق مع النساء و العیال»؛ «روزى همراه همسر و فرزند است». و در حدیث دیگرى از پیامبر (ص) مى خوانیم: مردى خدمت حضرتش رسید و از تهیدستى و نیازمندى شکایت کرد پیامبر (ص) فرمود: «تزوج، فتزوج فوسع له» ازدواج کن، او هم ازدواج کرد و گشایش در کار او پیدا شد.
بدون شک امدادهاى الهى و نیروهاى مرموز معنوى نیز به کمک چنین افراد مى آید که براى انجام وظیفه انسانى و حفظ پاکى خود اقدام به ازدواج مى کنند. هر فرد با ایمان مى تواند به این وعده الهى دلگرم و مؤمن باشد، در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام (ص) نقل شده: «من ترک التزویج مخافة العیلة فقد ساء ظنه بالله ان الله عز و جل یقول ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله». «کسى که ازدواج را از ترس فقر ترک کند گمان بد به خدا برده است، زیرا خداوند متعال مى فرماید: اگر آنها فقیر باشند خداوند آنها را از فضل خود بى نیاز مى سازد».
دقت و ظرافتى که در بیان احکام زنان مطلقه و حقوق آنها در آیات فوق به کار رفته، و حتى بسیارى از ریزه کاری هاى این مساله، در آیات قرآن از جمله آیات 7تا 4 سوره طلاق، که در حقیقت قانون اساسى اسلام است، بازگو شده، دلیل روشنى است به اهمیتى که اسلام براى نظام خانواده و حفظ حقوق زنان و فرزندان قائل است. از طلاق تا آنجا که ممکن است جلوگیرى مى کند، و ریشه هاى آن را مى خشکاند، اما هر گاه کار به بن بست کشید و چاره اى جز طلاق و جدائى نبود، اجازه نمى دهد، حقوق فرزندان و یا زنان در این کشمکش پایمال گردد، حتى طرح جدائى را طورى مى ریزد که امکان بازگشت غالبا وجود داشته باشد. دستوراتى همچون امساک به معروف و جدائى به معروف و نیز عدم زیان و ضرر و تضییق و سخت گیرى نسبت به زنان، و همچنین مشاوره شایسته براى روشن ساختن سرنوشت کودکان، و مانند اینها که در آیات فوق آمده است، همگى گواه بر این معنى است.
خداوند در جای دیگرمی فرماید: «و وصینا الانسن بولدیه إحسنا حملته أمه کرها و وضعته کرها و حمله و فصله ثلثون شهرا حتى إذا بلغ أشده و بلغ أربعین سنة قال رب أوزعنى أن أشکر نعمتک التى أنعمت على و على ولدى و أن أعمل صلحا ترضاه و أصلح لى فى ذریتى إنى تبت إلیک و إنى من المسلمین» (احقاف/آیه 15)»؛ «ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکى کند، مادرش او را با ناراحتى حمل مى کند، و با ناراحتى بر زمین مى گذارد، و دوران حمل و از شیر باز گرفتنش سى ماه است، تا زمانى که به کمال قدرت و رشد برسد، و به چهل سالگى وارد گردد، مى گوید: پروردگارا! مرا توفیق ده تا شکر نعمتى را که به من و پدر و مادرم دادى بجا آورم، و عمل صالحى انجام دهم که از آن خشنود باشى، و فرزندان مرا صالح کن، من به سوى تو بازمى گردم و توبه مى کنم، و من از مسلمینم». در آیات قرآن اهمیت زیادى به پیوند خانوادگى، و احترام و اکرام پدر و مادر، و نیز توجه به تربیت فرزندان، داده شده است که در آیات فوق به همه اشاره شده است، این بخاطر آن است که جامعه بزرگ انسانى از واحدهاى کوچکترى به نام خانواده تشکیل مى شود، همانگونه که یک ساختمان بزرگ از غرفه ها و سپس از سنگها و آجرها تشکیل مى گردد. بدیهى است هر قدر این واحدهاى کوچک از انسجام و استحکام بیشترى برخوردار باشد استحکام اساس جامعه بیشتر خواهد بود، و یکى از علل نابسامانیهاى اجتماعى جوامع صنعتى عصر ما متلاشى شدن نظام خانوادگى است که نه احترامى از سوى فرزندان وجود دارد، نه محبتى از سوى پدران و مادران، و نه پیوند مهر و عاطفه اى از سوى همسران.
چرا در اسلام ازدواج یک امر مقدس و یک عبادت تلقی شده، با اینکه از مقوله لذات و شهوات است. یکی از علل آن این است که: ازدواج اولین قدمی است که انسان از خودپرستی و خود دوستی به سوی غیردوستی برمی دارد. تا قبل از ازدواج، فقط یک "من" وجود داشت و همه چیز برای "من" بود. اولین مرحله ای که این حصار شکسته می شود، یعنی یک موجود دیگری هم در کنار این "من" قرار می گیرد و برای او معنی پیدا می کند، کار می کند، زحمت می کشد، خدمت می کند نه برای "من" بلکه برای او، در ازدواج است. بعد که دارای فرزندان می شود، دیگر "او" اوها می شود، و گاهی آنچنان "او" ها می شود که کم کم این "من" بیچاره فراموش می شود و همه اش می شود "او" و "او" ها. و اینها قدمهای اولی است که انسان از حالت منی و خودخواهی خارج می شود و به سوی غیردوستی می رود و او " هم مورد توجهش قرار می گیرد. تجربه های خیلی قطعی نشان داده است که افراد پاک مجرد، که برای اینکه بیشتر به اصلاح نفس خودشان برسند، به این عنوان و به این بهانه، ازدواج نکرده اند و یک عمر مجاهده نفس کرده اند، اولا اغلبشان در آخر عمر پشیمان شده اند و به دیگران گفته اند ما این کار را کردیم، شما نکنید، و ثانیا با این که واقعا ملا بودند: در فقه و اصول مجتهد بودند، ( اغلب اینها حکیم و فیلسوف هستند)، حکیم و فیلسوف بودند، عارف بودند، تا آخر عمر و مثلا در هشتاد سالگی باز یک روحیه بچگی و جوانی و یک خامی هایی در اینها وجود داشته است. مثلا یک حالت سبکی خاصی که گاهی یک جوان دارد، می بینی همان حالت در این آدم هشتاد ساله هست. و این نشان می دهد که یک پختگی هست که این پختگی جزء در پرتوی ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمی شود، در مدرسه پیدا نمی شود، در جهاد نفس پیدا نمی شود، با نماز شب پیدا نمی شود، با ارادت به نیکان هم پیدا نمی شود. این را فقط از همین جا باید به دست آورد. و به همین جهت هیچوقت نمی شود که یک کشیش، یک کاردینال به صورت یک انسان کامل در بیاید، اگر واقعا در کاردینالی خودش صادق باشد. عامل تشکیل خانواده که خود یک عامل اخلاقی است و این، یکی از علل تقدس ازدواج در اسلام است عاملی است که جانشین نمی پذیرد.
البته بحثی مطرح می باشد که ازدواج و تشکیل اجتماع خانوادگی تا چه حد جنبه فردی و خصوصی دارد و تا چه حد جنبه عمومی و اجتماعی؟ بدون شک در ازدواج، تمتع شخصی و مسرت فردی وجود دارد، انگیزه افراد در انتخاب همسر بهره مند شدن از مسرت و لذت بیشتر زندگی است، اکنون باید ببینیم آیا از آن نظر که دو فرد بنام زن و شوهر می خواهند زندگی مشترک و مقرون به خوشی و مسرتی تشکیل دهند و از شیرینی های زندگی بهره مند گردند، بهتر و عاقلانه تر این است که کانون خانوادگی را کانون خوشی ها و کامیابی های جنسی قرار دهند و حداکثر مساعی خود را برای لذت بخش نمودن این کانون صرف کنند و اما اجتماع بیرون، اجتماع بزرگ محیط کار و فعالیت و برخوردهای دیگر باشد، یا بهتر این است که لذائذ و کامیابی های جنسی از محیط خانوادگی به اجتماع بزرگ کشیده شود، کوچه و خیابان و مغازه ها و محیط های اداری و باشگاهها و تفریحگاه های عمومی همه جا آماده انواع کامیابی های جنسی نظری و لمسی و غیره بوده باشد؟
اسلام طریق اول را توصیه کرده است، اسلام اصرار فراوانی دارد که محیط خانوادگی آمادگی کامل برای کامیابی زن و شوهر از یکدیگر داشته باشد، زن یا مردی که از این نظر کوتاهی کند مورد نکوهش صریح اسلام قرار گرفته است، اسلام اصرار فراوانی به خرج داده که محیط اجتماع بزرگ، محیط کار و عمل و فعالیت بوده و از هر نوع کامیابی جنسی در آن محیط خودداری شود، فلسفه تحریم نظر بازی و تمتعات جنسی از غیر همسر قانونی، و هم فلسفه حرمت خودآرائی و تبرج زن برای بیگانه همین است. کشورهای غربی که ما اکنون کورکورانه از آنها پیروی می کنیم راه دوم را انتخاب کرده اند. کشورهای غربی در انتقال دادن کامیابی های جنسی از کانون خانوادگی به محیط اجتماعی بیداد کرده اند و جریمه اش را هم می دهند، فریاد متفکرینشان بلند است، آنها وقتی که می بینند برخی کشورهای کمونیستی جلو این کارها را گرفته و مانع هدر دادن نیروهای جوانان در اجتماع شده اند، به چشم غبطه به آنها می نگرند.
اگر زندگی و خوشی و مسرت در زندگی را مساوی با اعمال شهوت بدانیم و چنین فرض کنیم که هر کس بیشتر می خورد و می خوابد و عمل آمیزش انجام می دهد او از مسرت و خوشی بیشتری بهره مند است و به عبارت دیگر اگر استعدادهای بهجت زای انسانی و موجبات ناراحتیهای او را محدود بدانیم به آنچه حیوانات دارند، البته انتقال کامیابی های جنسی از کانون خانوادگی به اجتماع بزرگ لذت و مسرت بیشتری خواهد داشت. اما اگر بتوانیم تصور کنیم که اتحاد روح زن و شوهر و عواطف صمیمانه ای که احیانا تا آخرین روزهای پیری که غریزه جنسی فعالیتی ندارد باقی است، برای زندگی ارزش بیشتر و بالاتری دارد، اگر بتوانیم تصور کنیم که لذتی که از یک مرد از مصاحبت همسر مشروع و وفادارش با لذتی که یک مرد از مصاحبت یک زن هر جائی می برد تفاوت دارد کوچکترین تردیدی در این جهت نخواهیم کرد که به خاطر بهره مند شدن از مسرت بیشتر و آرامش بیشتر، لازم است عواطف جنسی افراد را محدود به همسر قانونی کرده است و محیط و کانون خانوادگی به این کار و اجتماع بزرگ را به کار و فعالیت اختصاص دهیم. مطلب مهمتر جنبه های اجتماعی مسئله ازدواج است، تنها برای این نیست که زن و مرد از مصاحبت یکدیگر لذت بیشتری ببرند، ازدواج و تشکیل کانون خانوادگی ایجاد کانون پذیرائی نسل آینده است، سعادت نسلهای آینده بستگی کامل دارد به وضع اجتماع خانوادگی. دست توانای خلقت برای ایجاد و بقاء و تربیت نسلهای آینده علائق نیرومند زن و شوهری را از یک طرف و علائق پدر و فرزندی را از طرف دیگر به وجود آورده است.
عواطف اجتماعی و انسانی، در محیط زندگی رشد می کنند، روح کودک را حرارت محیط فطری و طبیعی چند صد درجه پدر و مادر نرم و ملایم می کند. ما وقتی که می خواهیم عواطف دو نفر را نسبت به یکدیگر تحریک کنیم، می گوئیم افراد یک ملت برادر یکدیگرند، یا می گوئیم افراد بشر همه برادر یکدیگر و عضو یک خانواده هستند، قرآن کریم عواطف پاک ایمانی مؤمنین را به عواطف برادری تشبیه می کند: «انما المؤمنون اخوة» (حجرات/آیه 10)؛ «به حقیقت مؤمنان همه برادر یکدیگرند». عواطف برادری تنها از خویشاوندی و هم خونی پیدا نمی شود، عمده این است که دو برادر در یک کانون محبت بزرگ می شوند، راستی اگر عواطف برادری که ناشی از کانون با صفا و پر مهر خانوادگی است از میان برود، آیا افراد اجتماع می توانند کوچکترین عواطفی نسبت به یکدیگر داشته باشند؟
می گویند در اروپا تا حدود زیادی عدالت هست اما عواطف بسیار کم است، حتی در میان برادران و پدران و فرزندان عواطف کمی مشاهده می شود. بر خلاف مردم مشرق زمین چرا؟ برای اینکه این گونه عواطف در کانونهای با صفا و صمیمی و پر مهر خانوادگی رشد می کند، اما در اروپا چنین صفا و صمیمیت و وحدت و یگانگی میان زنان و شوهران وجود ندارد. چرا این یگانگی که معمولا در مشرق زمین میان زنان و شوهران وجود دارد، در آنجا وجود ندارد؟ برای اینکه در آنجا عواطف جنسی زن و مرد به یکدیگر اختصاص ندارد، هر کدام به طور نامحدود می توانند لااقل از تمتعات نظری و لمسی در اجتماع بزرگ بهره مند شوند.
ازدواج دستورات الهی خانواده احکام فقهی قرآن پیامبر اکرم تربیت حدیث