پرسش: ایمان به روز رستاخیز چه اثری در اخلاق و اعمال فرد دارد و کدام یک از شئون اساسی جامعه بشریت با وی اصلاح می شود؟ زیرا نمی شود تردید کرد که جامعه بشری با فعالیت افراد زنده است و فعالیت افراد نیز در اثر حس احتیاج و پی بردن به نیازمندی های زندگی می باشد. انسان به واسطه علاقه شدیدی که به بقای خود و لوازم بقای خود دارد، از دست یافتن به هرچه که در این آرمان ذی دخل است دلخوش و متلذذ است و با تصور همین زندگی و مزایایی که ممکن است در این راه نصیبش گردد، نشاط کار پیدا کرده و با عزم و اراده به فعالیت خستگی ناپذیر خود ادامه می دهد. از این اعمال هر کدام به هدف اصابت می کند، موجب اشتداد فعالیت انسان گردیده و عزم و اراده بیشتری را به کار می اندازد و از این راه است که جامعه انسانی همین که به جریان عادی خود افتاده و واجد یک نوع پیشرفتی گردید، هر روز و هر ساعت در حرکت پیشرفتی خود تندتر شده و جنب و جوش عمیق تر و تازه تری در وی به ظهور می رسد و پر روشن است که به یاد مرگ افتادن و فکر حیات اخروی و زندگی پس از مرگ در سر پرورانیدن، اگر عزم و اراده فردی را فلج نکرده و چرخ فعالیت روز افزون جامعه را از حرکت باز ندارد، هیچ گونه تأثیری در این سیر و سلوک زندگی نداشته و روح تازه ای در قالبش نخواهد دمید.
پاسخ: جای تردید نیست که ادیان آسمانی سازمان دعوت خود را تا حدی روی مسئولیت تکلیفی و پاداش اعمال (یعنی روز جزا) گذاشته اند و مخصوصا (در میان آنها) آیین مقدس اسلام، اساس دعوت خود را روی سه اصل گذاشته که اعتقاد به معاد، سوم آنها است؛ چنان که اگر کسی در معاد تردید داشته باشد؛ مانند کسی که توحید یا نبوت را نپذیرد، داخل حریم دین نشده و از جرگه مسلمین بیرون است و از همین جا اندازه اهمیتی که اسلام به اعتقاد به معاد -مانند اعتقاد به توحید و نبوت- می دهد روشن است.
فطرت انسانی آرمان تعلیم و تربیت دینی:
و با توجه به این نکته که اسلام آرمان تعلیم و تربیت خود را احیای فطرت انسانی (به وجود آوردن انسان طبیعی) قرار داده است می توان به این حقیقت پی برد که اسلام اعتقاد به معاد را یکی از ارکان حیاتی انسان طبیعی نشان می دهد که هیکل انسان حقیقی بدون آن مانند تنی است بی روح که مبدأ هر سعادت و فضیلت انسانی را از دست داده باشد و باز جای تردید نیست که معارف و قوانین اسلامی یک سلسله مواد خشک و بی روح نمی باشد که به منظور سرگرمی مردم یا به مقصد تعبد و تقلید خشک و خالی تنظیم شده باشد بلکه مجموعه ای از مواد اعتقادی و روحی و عملی می باشد که با کمال تشکل و ارتباطی که در میان اجزای خود دارد، به عنوان برنامه زندگی انسان و با در نظر گرفتن نیازمندی هایی که آفرینش انسانی از خود نشان می دهد تنظیم شده است؛ چنان که آیات قرآنی ذیل بهترین گواه این مطلب می باشد:
«یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم ...؛ ای مؤمنان! ندای خدا و پیامبر را آن گاه که شما را به پیامی حیاتبخش می خواند، اجابت کنید.» (انفال/24) «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها ...؛ پس حق گرایانه، به سوی این آیین روی آور، (با همان) فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است.» (روم/30)
بنابراین، آیین اسلام فرقی با سایر قوانین مدنی که در جامعه های مترقی به منظور تأمین نیازمندی های زندگی جامعه و حفظ منافع حیاتی وی وضع شده ندارد، منتها فرق ریشه داری که میان آیین خدایی و قوانین موضوعه بشری می توان یافت، آن است که قوانین مدنی، حیات انسانی را که مقررات قانونی برنامه اوست، همان زندگی مادی پنج روزه فرض می کنند و مشخص مواد قانونی را همان خواسته های عواطف اکثریت جامعه قرار می دهند، ولی آیین آسمانی، حیات انسانی را یک زندگی جاوید و بی نهایت تشخیص می دهد که هرگز با مرگ قطع نشده و برای همیشه باقی و پایدار می باشد، به نحوی که خوشبختی و بدبختی آن سرای وی، به تناسب صلاح و فساد اعمال این سرای اوست و به همین جهت برای انسان برنامه حیات تعقلی تنظیم می کند نه حیات عاطفی.
از نظر قوانین مدنی خواست اکثریت افراد در جامعه، لازم الاجرا و ماده ای از مواد قانونی می باشد، ولی به نظر دین آسمانی مقرراتی در جامعه قابل اجراست که حق و مطابق میزان تعقل بوده باشد، خواه با میل و عاطفه اکثریت وفق دهد یا نه. دین آسمانی بیان می کند که انسان طبیعی (بی آلایش خرافات و هوس بازی ها) با شعور فطری خود، معاد را اثبات می کند و در نتیجه خودش را دارای یک حیات جاوید می بیند که باید تنها با تعقل که موهبت اختصاصی انسانیت وی می باشد، زندگی کرده و لحظه ای از لوازم این واقع بینی خود غفلت نکند، نه مانند یک فرد مادی از مبدأ و معاد بی خبر که منطقی جز منطق مشترک حیوانی نداشته و آرزویی جز تسلط بر لذایذ مادی در دل خود نمی پروراند، ایمان به روز رستاخیز و اعتقاد به معاد در همه شئون فکری و اخلاقی روحی و اعمال اجتماعی و انفرادی این انسان واقع بین تأثیر روشن دارد.
تأثیر اعتقاد به معاد از حیث روحی و فکری
اما تأثیرش در شئون فکری؛ از این راه است که وی خود را و همه چیز را با نظر واقع بینی، آن نحو که هست می بیند. وی خود را یک انسان موجود چند روزه ای محدود مشاهده می کند که جزئی است از اجزای این جهان گذران، وی و اجزای دیگر جهان هستی مجموعا یک قافله ای را تشکیل می دهند که شب و روز به سوی یک جهان دیگر پاینده و جاویدی در سیر و حرکت بوده و پیوسته در میان «دفع» دست آفرینش (علت فاعلی) و «جذب» غرض و غایت آفرینش (روز معاد) سرگرم راه پیمایی می باشد و اما تأثیرش در اخلاق روحی از این راه است که این واقع بینی و طرز تفکر عواطف و احساسات درونی، وی را تعدیل نموده و با اسلوبی که مناسب چنین مقصد و هدفی است محدود می سازد.
کسی که خود را به واسطه حوایجی که دارد وابسته به همه اجزای جهان هستی گذران مشاهده کرده و مانند پر کاهی در پنجه امواج این سیل هول انگیز بوده و افتان و خیزان رو به مقصد عمومی سیر می کند؛ دیگر این خودبینی و گردن فرازی و سرکشی های جاهلانه انسانی را به مغز خود راه نمی دهد، دیگر خود را سرسپرده شهوت رانی و هواپرستی و هوسبازی نمی کند؛ دیگر خود را در راه بیشتر از آنچه برای یک انسان چند روزی لازم است اسیر کوشش و تلاش بی خود نساخته و تبدیل به یک ماشین خودکار بی اراده نمی نماید و در نتیجه مقدار قابل توجهی از زد و خوردهای زندگی فردی و اجتماعی انسان کاسته می شود؛ دیگر مساعی خود را در یک رشته کارهایی که مستلزم فداکاری و از میان رفتن جان و مال می باشد، هدر نمی بیند؛ زیرا اگر در راه نیکوکاری جان وی نیز از میان برود، همانا زندگی چند روزه پر ملال دنیوی را از دست می دهد، ولی وی با زندگی جاوید خود باقی است و نتایج حسنه فداکاری خود را یافته و با آنها خوش وقت خواهد بود دیگر مانند یک نفر مادی بی خبر از معاد در فداکاری های خود نیازی به بافتن یک رشته خرافات فریبنده و گمراه کننده ندارد. نمی خواهد به وی تلقین کنند که فداکاری و از جان گذشتگی در راه مقدسات اجتماع -مانند آزادی و قانون و وطن- نام نیک و پاینده ای برای انسان کسب می کند که به واسطه آن دارای یک زندگی جاوید پر افتخاری می شود در حالی که اگر به راستی انسان با مرگ نابود می شود، زندگی و افتخار پس از مرگ، مفهومی جز خرافه ندارد.
و از همین جا بی اساس بودن سخنی که در آخر سؤال گذشت روشن می شود و آن این که تصور مرگ و جهان پس از مرگ، نشاط کار و فعالیت زندگی را از دست انسان نمی گیرد؛ زیرا نشاط کار و فعالیت انسان، معلول حسی احتیاج است و با تصور معاد، حس احتیاج از میان نمی رود و گواه این مطلب این که مسلمین در صدر اسلام که بیشتر پیرو تعلیمات دینی بودند و تصور معاد در قلوبشان بیشتر از همه قوت جلوه می کرد، فعالیت اجتماعی حیرت آوری داشتند که هیچ گونه طرف نسبت با فعالیت های بعدیشان نبود. بلی، تصور معاد کاری که می کند این است که از افراط در مادیت و شهوت پرستی و خودکشی در راه خرافات و اوهام جلوگیری می نماید و از فواید روحی ایمان به معاد این است که روح انسان پیوسته با این ایمان زنده است. او می داند که اگر مظلومیت یا محرومیتی دامنگیرش شود روزی در پیش دارد که انتقام وی کشیده شده و حقش به وی بر خواهد گشت و هر کار نیکی که انجام دهد روزی از وی با بهترین طرزی تقدیر خواهد شد.
تأثیر فردی و اجتماعی اعتقاد به معاد
و اما تأثیرش در اعمال فردی و اجتماعی از این راه است که انسان معتقد به معاد می داند که اعمالش دائما تحت کنترل بوده و ظاهر و باطن اعمالش (پنهان و آشکار) پیش خدای دانا و بینا روشن بوده و روزی در پیش دارد که با کمال دقت به حسابش رسیدگی خواهد شد و این عقیده کاری را در انسان انجام می دهد که از دست هزار پلیس مخفی و مأمور آگاهی برنمی آید؛ زیرا همه آنها از بیرون کار می کنند و این یک نگهبان داخلی است که هیچ سری را از وی نمی شود پوشید.
ایمان معاد اسلام اخلاق انسان فطرت جامعه شناسی دین قانون مدنی