در معنی فطریات، در جمع میان آیه ای که می فرماید شما آفریده شدید در حالی که چیزی نمی دانستید، و آیاتی که آنها را آیات میثاق و فطرت می نامیم. نظریه فیلسوفان اسلامی به این نحو است که انسان یک سلسله معلومات فطری دارد به معنی اینکه این معلومات، اکتسابی نیست نه به معنی این که بالفعل همراه او هست و آنها را با خود آورده است. با خود بیاورد و از اول داشته باشد یک مطلب است، وقتی که برایش پیدا می شود از راه کسب پیدا نمی شود مطلب دیگری است. این به معنی آن است که همین قدر که بر ذهن عرضه می شود، بدون اینکه نیازی به دلیل باشد، ذهن آن را در می یابد.
خداوند در سوره مائده آیه 7 می فرماید: «و اذکروا نعمة الله علیکم و میثاقه الذی واثقکم به إذ قلتم سمعنا و أطعنا و اتقوا الله إن الله علیم بذات الصدور؛ و به یاد بیاورید نعمت خدا را بر شما و پیمانى را که موکدا از شما گرفت، آن زمان که گفتید شنیدیم و اطاعت کردیم، و از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید که خدا از درون سینه ها آگاه است.» در این آیه مسلمانان را به اهمیت نعمتهاى بی پایان خداوند که مهمترین آنها نعمت ایمان و اسلام و هدایت است، توجه داده می فرماید: نعمتهاى خدا را بیاد بیاورید. (و اذکروا نعمة الله علیکم) گرچه نعمت در اینجا مفرد است ولى معنى جنس دارد و جنس در اینجا در معنى عموم استعمال شده و به این ترتیب همه نعمتها را شامل می شود. البته این احتمال نیز در آیه هست که منظور خصوص نعمت اسلام باشد که در آیه قبل اجمالا به آن اشاره شده است آنجا که می گوید: و لیتم نعمته علیکم.
چه نعمتى از آن بالاتر که در سایه اسلام، همه گونه مواهب و افتخارات و امکانات نصیب مسلمانان شد و جمعیتى که قبلا کاملا پراکنده و جاهل و گمراه و خونخوار و فاسد و مفسد بودند به صورت جمعیتى متشکل و متحد و دانا با امکانات مادى و معنوى فراوان در آمدند. سپس پیمانى را که با خدا بسته اند، یادآور شده می گوید: پیمانى را که به طور محکم خدا با شما بست فراموش نکنید، آن زمان که گفتید شنیدیم و اطاعت کردیم. (و میثاقه الذی واثقکم به إذ قلتم سمعنا و أطعنا) در اینکه منظور از این پیمان کدام پیمان است، دو احتمال وجود دارد، نخست پیمانى که مسلمانان در آغاز اسلام در "حدیبیه" و یا "حجة الوداع" و یا "عقبه" و یا همه مسلمانان به مجرد قبول اسلام به طور ضمنى با خدا بسته اند و دیگر پیمانى که به حکم فطرت و آفرینش، هر کسى با خداى خود بسته است و همان است که گاهى از آن به نام "عالم ذر" تعبیر می شود.
توضیح اینکه خداوند به هنگام آفرینش انسان، استعدادهاى قابل ملاحظه اى به او دارد و مواهب بیشمارى در اختیار او گذاشت، از جمله استعداد مطالعه اسرار آفرینش و شناخت پروردگار به وسیله آنها و همچنین عقل و هوش و ادراکى که به وسیله آن پیامبرانش را بشناسد و دستورهاى آنها را به کار بندد. خداوند با دادن این استعدادها عملا از آنها پیمان گرفته که این استعدادها را عاطل و باطل نگذارند و از آن در مسیر صحیح بهره گیرند و افراد انسان نیز به زبان حال و استعداد فریاد بر آورده اند که «سمعنا و أطعنا؛ شنیدیم و به کار بستیم.» این پیمان وسیعترین و محکمترین و عمومیترین پیمانى است که خداوند از بندگان خود گرفته است و همان است که على (ع) در خطبه اول نهج البلاغه به آن اشاره کرده می فرماید: «لیستادوهم میثاق فطرته؛ پیامبران براى این برانگیخته شدند که مردم را دعوت به وفا کردن به پیمان فطرت کنند.» بدیهى است این پیمان وسیع، همه مسائل دینى را نیز در بر می گیرد. و هیچ مانعى ندارد که آیه اشاره به تمام پیمانهاى تکوینى و تشریعى (پیمانهایى که خدا به حکم فطرت گرفته و یا پیامبر (ص) در مراحل مختلف ازمسلمانان گرفت) باشد.
از اینجا روشن می شود حدیثى که می گوید: منظور از میثاق همان پیمانى بود که پیامبر (ص) در حجة الوداع در موضوع ولایت على (ع) گرفت (در متن آیات سخن از خارج شدن ذرات از پشت فرزندان آدم است نه خود آدم (من بنی آدم- من ظهورهم- ذریتهم) در حالى که تفسیر اول از خود آدم یا از گل آدم سخن می گوید.) با آنچه در بالا ذکر کردیم سازگار است زیرا بارها گفته ایم که تفسیرهایى که در ذیل آیات در این گونه موارد می آید اشاره به یکى از مصداقهاى روشن است نه به معنى انحصار. ضمنا باید توجه داشت که میثاق در اصل از ماده وثاقة یا وثوق به معنى بستن و محکم کردن چیزى با طناب و مانند آن است، و بعدا به هر کارى که موجب آرامش خاطر می شود گفته شده و از آنجا که عهد و پیمان شبیه گرهى است که میان دو نفر یا دو گروه می خورد و موجب آرامش فکر آنها است، به آن میثاق می گویند. و در پایان آیه براى تاکید این معنى می فرماید: پرهیزگارى پیشه کنید خداوند از اسرار درون سینه ها آگاه است. (و اتقوا الله إن الله علیم بذات الصدور) تعبیر به بذات الصدور که ترکیبى از "ذات" به معنى عین و حقیقت و "صدور" به معنى سینه ها است، اشاره به این است که خداوند از دقیقترین اسرارى که در اعماق روح آدمى نهفته است و هیچکس جز خودش از آن آگاهى ندارد با خبر است.
خداوند همچنین در سوره اعراف آیات 172 تا 174 می فرماید: «و إذ أخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و أشهدهم علی أنفسهم أ لست بربکم قالوا بلی شهدنا أن تقولوا یوم القیامة إنا کنا عن هذا غافلین* أو تقولوا إنما أشرک آباؤنا من قبل و کنا ذریة من بعدهم أ فتهلکنا بما فعل المبطلون* و کذلک نفصل الآیات و لعلهم یرجعون؛ به خاطر بیاور زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت (و فرمود:) آیا من پروردگار شما نیستم؟! گفتند آرى، گواهى می دهیم (چرا چنین کرد؟) براى اینکه در روز رستاخیز نگوئید ما از این غافل بودیم (و از پیمان فطرى توحید و خداشناسى بیخبر). یا نگوئید پدران ما قبل از ما بت پرستى را اختیار کردند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بودیم (و چاره اى جز پیروى از آنان نداشتیم) آیا ما را به آنچه باطل گرایان انجام دادند مجازات می کنى. و اینچنین آیات را توضیح می دهیم و شاید به سوى حق باز گردند. (و بدانند نداى توحید در درون جانشان از روز نخست بوده است.)» در این آیه که اشاره به فطرت انسانی است، پس از آنکه می فرماید خداوند پیمان توحید را در نهاد مردم قرار داده است می گوید: برای اینکه بعدها نگویید همانا پدران ما مشرک بوده اند و ما چاره ای نداشتیم و مجبور بودیم که بر سنت پدران خود باقی باشیم. با چنین فطرت خدادادی هیچ گونه اجباری در کار نیست.
آیات فوق در حقیقت اشاره اى به "توحید فطرى" و وجود ایمان به خدا در اعماق روح آدمى است و به همین جهت بحثهایى را که در آیات گذشته این سوره در زمینه "توحید استدلالى" بوده است تکمیل می کند. خداوند روى سخن را در این آیه به پیامبر کرده، نخست چنین می گوید: "به خاطر بیاور موقعى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنها را بر گرفت و آشکار ساخت و آنها را گواه بر خویشتن نمود و از آنها پرسید: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنها همگى گفتند آرى گواهى می دهیم. ذریة چنان که دانشمندان لغت گفته اند در اصل به معنى فرزندان کوچک و کم سن و سال است، ولى غالبا به همه فرزندان گفته می شود، گاهى به معنى مفرد و گاهى به معنى جمع استعمال میگردد اما در اصل معنى جمعى دارد. در باره ریشه اصلى این لغت احتمالات متعددى داده شده است بعضى آن را از "ذرء" (بر وزن زرع) به معنى آفرینش می دانند بنابراین مفهوم اصلى "ذریه" با مفهوم مخلوق و آفریده شده برابر است. و بعضى آن را از "ذر" (بر وزن شر) که به معنى موجودات بسیار کوچک همانند ذرات غبار و مورچه هاى بسیار ریز می باشد دانسته اند، از این نظر که فرزندان انسان نیز در ابتداء از نطفه بسیار کوچکى آغاز حیات می کنند.
سومین احتمال که درباره آن داده شده این است که از ماده "ذرو" (بر وزن مرو) به معنى پراکنده ساختن گرفته شده و اینکه فرزندان انسان را ذریه گفته اند به خاطر آن است که آنها پس از تکثیر مثل به هر سو در روى زمین پراکنده می شوند. سپس اشاره به هدف نهایى این سؤال و جواب و گرفتن پیمان از فرزندان آدم در مسئله توحید نموده می فرماید: این کار را خداوند به این جهت انجام داد که در روز قیامت نگوئید ما از این موضوع (توحید و شناسایى خدا) غافل بودیم. (أن تقولوا یوم القیامة إنا کنا عن هذا غافلین) در آیه بعد اشاره به هدف دیگر این پیمان کرده، و می گوید: این پیمان را به خاطر آن گرفتیم که نگوئید: پدران ما پیش از ما بت پرست بودند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بودیم و چاره اى جز تبعیت از آنها نداشتیم آیا ما را به گناه افراد بیهوده کار مجازات می کنى. آرى این گونه ما آیات را توضیح می دهیم و روشن می سازیم تا بدانند نور توحید از آغاز در روح آنها بوده شاید با توجه به این حقایق به سوى حق باز گردند.
توضیح و داورى درباره عالم ذر
آیات فوق سخن از پیمانى به میان می آورد که به طور سربسته از فرزندان آدم گرفته شده، اما اینکه این پیمان چگونه بوده است توضیحى درباره جزئیات آن در متن آیه نیامده، ولى مفسران به اتکاء روایات فراوان و گوناگونى که در ذیل این آیات در منابع اسلامى نقل شده است نظراتى دارند که از همه مهمتر دو نظر زیر است:
1- هنگامى که آدم آفریده شد فرزندان آینده او تا آخرین فرد بشر از پشت او به صورت ذراتى بیرون آمدند (و طبق بعضى از روایات این ذرات از گل آدم بیرون آمدند) آنها داراى عقل و شعور کافى براى شنیدن سخن و پاسخ گفتن بودند، در این هنگام از طرف خداوند به آنها خطاب شد: ألست بربکم؛ آیا پروردگار شما نیستم؟! همگى در پاسخ گفتند: "بلی شهدنا" آرى بر این حقیقت همگى گواهیم. سپس همه این ذرات به صلب آدم (یا به گل آدم) باز گشتند و به همین جهت این عالم را "عالم ذر" و این پیمان را "پیمان الست" می نامند. بنابراین پیمان مزبور یک "پیمان تشریعى" و قرارداد خود آگاه در میان انسانها و پروردگارشان بوده است.
2- منظور از این عالم و این پیمان همان "عالم استعدادها" و "پیمان فطرت" و تکوین و آفرینش است، به این ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت "نطفه" از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذراتى بیش نیستند خداوند استعداد و آمادگى براى حقیقت توحید به آنها داده است، هم در نهاد و فطرتشان این سر الهى به صورت یک حس درون ذاتى به ودیعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خودآگاه! بنابراین همه افراد بشر داراى روح توحیدند و سؤالى که خداوند از آنها کرده به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخى که آنها داده اند نیز به همین زبان است. اینگونه تعبیرها در گفتگوهاى روزانه نیز کم نیست مثلا می گوئیم: رنگ رخساره خبر می دهد از سر درون. یا می گوئیم: چشمان به هم ریخته او می گوید دیشب به خواب نرفته است. از یکى از ادبا و خطباى عرب نقل می کنند که در سخنان خود چنین می گفته است: «سل الارض من شق انهارک و غرس اشجارک و اینع ثمارک فان لم تجبک حوارا اجابتک اعتبارا؛ از این زمین بپرس چه کسى راه نهرهاى تو را گشوده؟ و درختانت را غرس کرده و میوه هایت را رسانیده؟ اگر زمین با زبان معمولى به تو پاسخ نگوید به زبان حال جواب خواهد گفت.
در قرآن مجید نیز تعبیر سخن گفتن در زمینه زبان حال در بعضى از آیات آمده است، مانند «فقال لها و للأرض ائتیا طوعا أو کرها قالتا أتینا طائعین؛ خداوند به آسمان و زمین فرمود: با میل یا از روى اجبار بیائید و سر بر فرمان نهید آنها گفتند: ما از روى میل آمدیم و سر بر فرمان نهادیم.» (فصلت/11) ولى تفسیر اول داراى اشکالاتى است:
اگر این پیمان با خود آگاهى کافى و عقل و شعور گرفته شده چگونه همگان آن را فراموش کرده اند و هیچ کس آن را به خاطر نمی آورد؟ در حالى که فاصله آن نسبت به زمان ما بیش از فاصله این جهان با جهان دیگر و رستاخیز نیست با اینکه در آیات متعددى از قرآن می خوانیم که افراد انسان (اعم از بهشتیان و دوزخیان) در قیامت سرگذشتهاى دنیا را فراموش نکرده و به خوبى یاد دارند، این نسیان عمومى در مورد عالم ذر به هیچوجه قابل توجیه نیست.
3- هدف از چنین پیمانى چه بوده است؟ اگر هدف این بوده که پیمان با یادآورى چنین پیمانى در راه حق گام نهند و جز راه خداشناسى نپویند باید گفت چنین هدفى به هیچوجه از این پیمان به دست نمی آید زیرا همه آن را فراموش کرده و به اصطلاح به بستر "لا" خفته اند. و بدون چنین هدفى این پیمان لغو و بیهوده به نظر می رسد.
4- اعتقاد به وجود چنین جهانى در واقع مستلزم قبول یک نوع تناسخ است زیرا مطابق این تفسیر باید پذیرفت که روح انسان قبل از تولد فعلى او یک بار دیگر در این جهان گام گذارده است. و پس از طى دورانى کوتاه یا طولانى از این جهان باز گشته است، و به این ترتیب بسیارى از اشکالات تناسخ متوجه آن خواهد شد.
ولى اگر تفسیر دوم را بپذیریم هیچ یک از این ایرادها متوجه نخواهد شد زیرا سؤال و جواب و پیمان مزبور یک پیمان فطرى بوده است که الان هم هر کس در درون جان خود آثار آن را می یابد و حتى طبق تحقیقات روانشناسان اخیر "حس مذهبى" یکى از احساسات اصیل روان ناخودآگاه انسانى است، و همین حس است که بشر را در طول تاریخ به سوى خداشناسى رهنمون بوده و با وجود این فطرت هیچگاه نمی تواند به این عذر که پدران ما بت پرست بودند توسل جوید. «فطرة الله التی فطر الناس علیها؛ همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است.» (روم/ 30) تنها ایراد مهمى که به تفسیر دوم متوجه می شود این است که سؤال و جواب در آن جنبه کنایى به خود می گیرد، ولى با توجه به آنچه در بالا اشاره کردیم که این گونه تعبیرات در زبان عرب و همه زبانها وجود دارد، ایراد دیگرى متوجه آن نمی شود از همه تفاسیر نزدیکتر به نظر می رسد. بنابراین در مورد عالم ذر چنین به نظر می رسد که گرفتن پیمان الهى بر توحید از طریق فطرت و استعداد و نهاد آدمى بوده و عالم ذر نیز همین عالم استعداد و فطرت است.