جستجو

رابطه بین علم و دین

يكى از مباحث‏ حوزه فلسفه دين، رابطه علم و دين است كه در اين مبحث، اين مسئله مطرح می شود كه آيا علم و دين معاون و معاضد يكديگرند يا معاند و معارض و دشمن همديگرند؟ گاهى پندار انسان اين است كه وجود مساوى با ماده است و هر موجودى مادى است و ماوراء ماده خرافات است، چيزى كه با ابزار مادى و حس و تجربه قابل شناخت نباشد وجود ندارد قهرا چنين شخصى هستى را همتاى ماده می داند. شخصى كه جهان بينى و تفكرش مادى بود، دين را كه از ماوراء‏ سخن می گويد، امرى خرافى می پندارد، می گويد: دين خرافات است، اگر خرافات بود، علم آن را نمی پذيرد. از اين رو با چنين شخصى نمی توان از رابطه علم و دين سخن گفت. اما اگر كسى تفكر و جهان بينى او، اين بود كه موجودات بر دو قسمند، بعضى ماديند كه با ابزار مادى و حواس درك می شوند و بعضى مجردند كه با ابزار عقل درك می شوند و يا با شهود قلبى ديده می شوند و دين هم از خدا و غيب سخن می گويد: و چون موجود بر دو قسم است ‏بعضى محسوس و عادى و برخى معقول و غيب و مجردند، در چنين فضايى بحث علم و دين و سخن گفتن از رابطه آن‏ها روا است و در چنين فضايى بحث می شود كه فرآورده ‏هاى علم و فرآورده ‏هاى دين چه رابطه ‏اى دارند. بر اساس مبنا و نگرش اول اصلا جا براى بحث نيست ولى براساس نگرش دوم جاى بحث و گفتگو از رابطه علم و دين وجود دارد.


گستردگى قلمرو دين در بايد و نبايدها و اسماء حسناى الهى
البته دين چيزهايى دارد كه علم درباره آن سخنى ندارد، بسيارى از مسائل است كه مربوط به بايدها و نبايدهاست و علم درباره آنها نظرى ندارد يا مسائلى مربوط به اسماء حسناى حق تعالى است ولى علوم تجربى در آن باره كارآمد نيست، ولى در بسيارى از مسائل مشترك هستند، وقتى مرز مشترك داشتند بحث می شود كه آيا معاند يكديگرند يا معاون همديگر؟ بنابراين در اصل، علم و دين با هم توافق و هماهنگى دارند گرچه ممكن است دليل عقلى با دليل نقلى با هم موافق نباشند، يعنى ممكن است ظاهر يك حديثى مطلبى را بفهماند كه تجارب علمى آن را تاييد نكند يا محصول تجارب علمى چيزى باشد كه ظاهر آيه ‏اى آن را تاييد نكند، در اين صورت نمی توان گفت علم با دين مخالف است‏ بلكه بايد گفت دليل عقلى دين با دليل نقلى دين موافق نيستند. زيرا دين مجموعه قرآن و سنت و آن چيزى است كه عقل صحيح و مبرهن استنباط می كند مثلا اگر عقل می گويد: خيانت قبيح است گرچه آيه‏ اى كه بر حرمت‏ خيانت دلالت كند، وجود نداشته باشد اگر كسى به فتواى عقل توجه نكرد به دوزخ می رود زيرا عقل چراغ دين است.


دلایل هماهنگى علم و دين
دلايل هماهنگى علم و دين عبارت است از :
1- دين داراى منابع غنى و قوى است كه از جمله آن منابع كتاب و سنت است و از جمله آن عقل می باشد و بين منابع دين هماهنگى است و اگر در موردى با هم تعارض كردند بايد بين آن‏ها جمع كرد.
2- معلوم‏ها با هم، هماهنگند زيرا معلوم در مسائل علمى و فلسفى همان نظام آفرينش يعنى فعل خداست و معلوم در مسائل دينى وحى و قول خداست. فعل خداوند با قول خداوند همانگى دارند، زيرا قول خدا همان است كه انجام داد و فعل خدا همان است كه فرمود، پس بين معلوم در علم و معلوم در دين تعارضى نيست، علم اگر صحيح بود و از معلوم‏هاى واقعى حكايت كرد، بين علم‏ها تعارضى نيست، پس علم دين از قول خدا پرده بر می دارد و علوم تجربى از كار خدا پرده بر می دارد اگر فعل خدا با سخن خدا هماهنگ است، پس علوم تجربى كه از كار خدا پرده بر می دارد با علوم دينى كه از كلام خدا پرده بر می دارد با هم هماهنگى دارند.
نتيجه آن كه چون اولا دين وعلم داراى قلمرو مشتركند و ثانيا عقل و نقل دو بازو و منبع قوى دين هستند، عقل و نقل و علم و نقل معاضد همديگرند و نه اين كه معارض هم باشند و به همین جهت اگر بين دليل عقلى و علمى با دليل نقلى تعارضى پيدا شد اگر دين عقلى، قاطع و مبرهن باشد، قرينه‏ اى می شود كه در ظاهر دليل نقلى تصرف كنيم.

تعريف علم و اقسام آن
علم عبارت است از چيزى كه حقيقت و معلومى را براى ما كشف بكند و چون علم با حقيقت ارتباط دارد و می خواهد معلوم و حقيقت را كشف كند بايد بدانيم حقايق چند قسمند، حقايق و واقعيت در مرحله اول دو قسمند: 1- هستى و وجود. 2- ماهيت و مفهوم كه از هستى حكايت می كنند. با توجه به تقسيم حقايق به دو قسم وجود و ماهيت و مفهوم، علم هم قهرا دو قسم خواهد بود: 1- علم حصولى كه علم به معنا و مفهوم اشياء از قبيل درخت و انسان و مانند آن است 2- علم حضورى كه علم به وجود اشياء است پس چون معلوم دو قسم است علم هم دو قسم خواهد بود.

تعريف دين:
دين مجموعه اعتقادات و احكام و دستورات اخلاقى و فقهى و مجموعه مقررات حقوقى است كه از طرف خداى سبحان براى هدايت در جهت‏ سعادت همه جانبه انسان، بر او نازل می شود و به عبارت ديگر: اين مجموعه حقايق و گزاره هايى است كه بخشى از آن مربوط به هست و نيست‏ها و بخشى از آن مربوط به بايد و نبايدهاست كه اگر انسان به آن هست و نيست‏ها اعتقاد پيدا كند و به بايد و نبايدها عمل كند، نيازهاى او تامين و به سعادت دنيوى و اخروى نايل میشود. با در نظر گرفتن تعريف علم و دين، می توان چگونگى رابطه و نسبت علم و دين را بررسى كرد.

دين مشوق انسان به تحصيل علم
پيامبر اكرم (ص) فرمود: «طلب العلم فريضة على كل مسلم، الا ان الله يحب بغاة العلم‏» (اصول كافى، ج‏1، ص‏30) و فرمود: «طلب العلم فريضة على كل مسلم و مسلمة‏» (بحارالانوار، ج‏1، ص‏177) و ثانيا تحصيل علم محدود به دوره سنى خاصى نيست، بلكه لازم است انسان در تمام طول عمر در پى تحصيل دانش باشد، پيامبر اكرم (ص) فرمود: «اطلبوا العلم من المهد الى اللحد» (نهج الفصاحة، ج‏2، ص‏665) و ثالثا تحصيل علم محدود به مكان خاصى نيست، بلكه اگر لازم است‏ براى تحصيل دانش به دورترين نقطه عالم سفر كند بايد اين سفر را داشته باشد، پيامبر اكرم (ص) فرمود: «اطلبوا العلم بالصين فان طلب العلم فريضة على كل مسلم‏» (بحارالانوار، ج‏1، ص‏18) براى تحصيل علم به دورترين نقطه عالم سفر كنيد و رابعا انسان مؤمن انديشه‏ هاى حكيمانه را از هر كه باشد فرا می گيرد، حتى اگر مشرك يا منافق باشد.
از اين رو پيامبر اكرم (ص) فرمود: «الحكمة ضالة المؤمن ياخذها حيث وجدها؛ حكمت و دانش حكيمانه گمشده مؤمن است هر جا كه آن را يافت، دريافت می كند.» (همان، ج‏2، ص‏105) على (ع) فرمود: «خذوا الحكمة ولو من المشركين‏؛ حكمت را فرا بگيريد اگرچه از مشركين باشد.» (همان، ص‏97) حکمت  یعنی علم، علمی که محکم باشد، یعنی علمی که تخیل و واهی نباشد، حقیقت، مطابق واقع باشد، علم درست گمشده مؤمن است. مؤمن هر جا که حکمت را پیدا کند گمشده خود را پیدا کرده «و لو عند مشرک» و لو نزد یک مشرک. گمشده یعنی چیزی که مال من بوده و از دستم رفته است. انسان وقتی‏ چیزی مال خودش باشد و از دستش رفته باشد و بعد جای دیگر آن را که ببیند دیگر معطل نمی ‏شود، فورا می ‏گیرد. «فهو احق بها» اینجا رابطه‏ دین و علم (بیان شده است). امروز بحثی هست (فرنگیها طرح کرده ‏اند) که دین علم با یکدیگر تضاد دارند. پیغمبر درست عکس مطلب را می‏ گوید که‏ ایمان و علم با یکدیگر آنچنان به اصطلاح هم خانگی دارند که اگر حکمت در غیر خانه ایمان باشد در خانه خودش نیست:
ای برادر بر تو حکمت عاریه است *** همچو نخاسی که دستش جاریه است
می‏ خواهد بگوید حکمت و علم اگر در جایی که ایمان نیست وجود داشته باشد، در جای خودش نیست، آنجا عاریه است، خانه حکمت آنجاست که ایمان‏ باشد . پس ایمان و علم این قدر با یکدیگر توأم هستند. همچنین پيامبراكرم (ص) فرمود: «الحكمة ضالة المؤمن فخذ الحكمة ولو من اهل النفاق‏؛ حكمت گمشده مؤمن است پس حكمت را فراگيريد گرچه از اهل نفاق باشد.» (همان، ص‏99) زيرا ملاك ارزيابى گفته حق و يا باطل بودن آن است كه انسان بايد حق را اقتباس و از باطل پرهيز كند از اين رو فرمود: «خذوا الحق من اهل الباطل و لا تاخذوا الباطل من اهل الحق، كونوا نقاد الكلام‏؛ حق را از اهل باطل اخذ كنيد و باطل را از اهل حق دريافت نكنيد.» (همان، ص‏96) نقاد سخن باشيد از اين رو فرمودند: «انظر الى ما قال و لاتنظر الى من قال‏» (كنزالعمال، حديث 42218) نكته ديگرى كه لازم است در اين جا به آن اشاره شود آن كه در روايات از جمله شرائطى كه براى علم ذكر می كند نافع بودن است‏ يعنى انسان بايد عمرش را صرف تحصيل علمى نمايد كه براى او و جامعه سودمند باشد و از علمى كه ثمره و نتيجه ‏اى نداشته باشد اجتناب كند، از اين رو حضرت امير (ع) در نهج ‏البلاغه ضمن بيان اوصاف و ويژگیهاى پرهيزكاران فرمود: «و وقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم‏؛ پرهيزكاران گوش‏هاى خود را متوجه دانشى می كنند كه براى آن‏ها سودمند باشد.» (نهج البلاغه، خطبه متقين) و پيامبراكرم (ص) فرمودند: «نعوذ بالله من علم لاينفع‏؛ از علم بدون سودمندى به خدا پناه ببريم.» (بحارالانوار، ج‏2، ص‏32) «اللهم انى اعوذ بك من علم لاينفع‏» (كنزالعمال، حديث 3609)
نكته ديگرى كه لازم است آن كه ترغيب آدمى براى تحصيل علم در اسلام منحصر به تحصيل علم دين نيست، بلكه علم اديان و هم علم ابدان فراگرفتن آن لازم است پيامبر اكرم (ص) فرمود: «العلم علمان: علم الاديان و علم الابدان‏» (بحارالانوار، ج‏1، ص‏220) و على (ع) نيز در روايتى فرمود: «العلوم اربعة: الفقه للاديان والطب للابدان و النحو للسان والنجوم لمعرفة الازمان‏؛ علوم چهار دسته ‏اند، علم فقه براى اديان و پزشكى براى درمان بيمارى جسمى و ادبيات براى چگونه سخن گفتن و علم نجوم براى شناخت زمان‏ها.» (همان، ص‏218) با توجه به اين دو نكته روشن می شود كه تحصيل هر علمى كه براى انسان و جامعه انسانى سودمند باشد، لازم است چه علوم انسانى باشد و چه علوم تجربى باشد. علاوه بر اين روايات در آيات قرآن انسان را به تفكر و انديشيدن در نظام هستى و موجودات آن فراخوانده است.
يكى از پيام‏هاى اساسى دين آن است كه انسان، براى تحصيل علم تلاش كند تا عالم شود. على (ع) فرمود: «تعلموا العلم فان تعلمه حسنة و مدارسته تسبيح والبحث عنه جهاد وتعليمه لمن لايعلم صدقة‏؛ علم را فرا بگيريد كه آموختن آن حسنه و تحقيق و پيگيرى آن تسبيح خدا و بحث از جهاد و فراگرفتن براى كسى كه نمی داند صدقه است.» (بحارالانوار/ ج‏1، ص‏166) و پيامبر اكرم (ص) فرمود: «فضل العلم احب الى الله من فضل العبادة‏؛ ارزش علم نزد خدا محبوب‏تر از ارزش عبادت و بندگى خداست.» (همان، ص‏167) و چون تحصيل علم براى انسان ارزش‏مند است، اولا جنسيت در آن دخالت ندارد بلكه تحصيل آن بر مرد و زن مسلمان واجب است و خدا طالبان عالم را دوست دارد.

منابع

  • مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 6 صفحه 158-157
  • عبدالله جوادى آملى- مقاله علم و دين- ماهنامه پاسدار اسلام- شماره 247

کلید واژه ها

مطالب مرتبط

اطلاعات بیشتر

تضاد علم و دین در غرب و منشأ آن

ابزار ها