از نظر اسلام شخص رهبر از آن نظر که رهبر است و نقطه مرکزی جامعه اسلامی است و اوست که باید روح ها را اداره کند و ارضاء نماید و بسیج کند وظایفی دارد که دیگران چنین وظیفه ای ندارند و خود رهبر نیز در پست رهبری چنین وظیفه ای ندارد. امیرالمؤمنین (ع) در دوران خلافت، به خانه شخصی در بصره به نام علاء بن زیاد حارثی وارد شد، پس از یک سلسله گفتگو ها آن مرد از برادرش عاصم بن زیاد شکایت کرد که زهد گرا شده است، زن و زندگی را رها کرده و جامه درشت پوشیده و منحصرا به عبادت و ریاضت پرداخته است.
امیرالمؤمنین دستور داد او را احضار کردند همین که با آن قیافه زاهدانه ظاهر شد به تندی به او فرمود: «یا عدی نفسه؛ ای ستمگر بر خود این چه کاری است که می کنی؟ چرا بر خود جفا می کنی؟ آیا گمان کردی خداوند که نعمت های پاکیزه دنیا را خلق کرده است آنها را بر تو حرام نموده است و اگر از آنها استفاده کنی از تو مؤاخذه خواهد کرد که چرا نعمت حلال مرا خوردی؟ تو کوچک تر از آن هستی.
عاصم که این عتاب ها را شنید جواب بسیار روشنی داشت. او خود علی (ع) که جلو چشمش بود می دید که دو تکه لباس بیشتر تنش نیست یکی را روی دوش انداخته و یکی را به کمرش بسته است. غذای علی را هم می دانست که نان جو خشک است، تعجب کرد که از علی چنین سخنانی را دارد می شنود، تعجب کرد که علی اول زاهد، او را به واسطه زهدش ملامت می کند، به همین جهت گفت یا امیرالمؤمنین خودت هم که همین طوری. من به تو اقتدا کردم، لباس تو که از من ژنده تر است، غذای تو از من بدتر است.
امیرالمؤمنین به او فرمود: اشتباه کردی، آنچه تو در من می بینی رهبانیت و تحریم حلال خدا نیست. من رهبرم، من امامم، من زعیم جامعه ام. رهبران و زعما تکلیف جداگانه دارند فرمود: «ان الله فرض علی ائمة العدل أن یقدروا انفسهم بضعفة الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره»؛ «خداوند برای کسی که می خواهد مردم را رهبری کند وظیفه خاصی قرار داده است، تو از افراد عادی هستی. من باید به تمام افراد ملت خود و رعایای خودم نگاه کنم و ببینم پائین ترین طبقات کدام است؟ آنکه دستش از همه کوتاه تر است کدام است؟» (نهج البلاغه/ خطبه 209) البته من هم مایلم که سطح زندگی آنها بالا برود. اما تا وقتی در مملکت من افرادی هستند که توانایی ندارند و نمی توانند لباس بهتری از آنچه من اکنون به تن دارم بپوشند. تا وقتی که در مملکت من ژنده پوش و نان جو خور بالاضطرار هست. من به حکم آنکه رهبرم و می خواهم مردم را هدایت و رهبری کنم باید با آنها همدل و همدرد باشم، باید خود را با فقیرترین مردم اجتماع تطبیق دهم اگر غیر از این باشد آن فقیر حق دارد به هیجان بیاید، اعتراض کند و فریادش به آسمان بلند شود زیرا خیال می کند دروغ می گویم که در فکر او هستم ولی حالا باور می کند که راست می گویم. اصول رهبری ایجاب می کند که من این چنین زندگی کنم.
در صورتى که همیارى مسلمانان تأمین کننده نیازمندى هاى نیازمندان نباشد، بر دولت اسلامى لازم است اقدام نماید و مستقیما بر چگونگى وضع اقتصادى و بهداشتى و فرهنگى مردم نظارت نماید و وسایل معیشت و آسایش آنان را فراهم آورد و رفاه حال ایشان را به اندازه کفایت رو به راه کند.
در مرحله اول که تعاون و همیارى افراد اجتماع و تأمین ضروریات زندگى مورد نظر است، امکان دارد بر اثر برخى نارسایى ها و موانع، بعضى از اقشار ملت دچار مشکلات و مضایق مادى باشند و از زندگى مرفه برخوردار نباشند و در سختى به سر برند؛ در این موقعیت است که رهبر (امام) علاوه بر این که نیازمندى هاى ضرورى و اولیه مردم را بر آورده مى سازد، وسیله زندگى مرفه و مرتبى را مطابق محیط و زمان و شئون افراد فراهم مى کند. نصوص و مآخذ فراوانى در دست است که بر مسئولیت دولت در برابر تکفل افراد اجتماع اسلامى و تأمین هزینه هاى زندگى مرفه تأکید مى نماید از جمله:
1- در صحیحه حمادبن عیسى آمده است: «... و هو (الإمام) وارث من لاوارث له یعول من لاحیلة له...؛ امام وارث کسى است که وارث ندارد و معاش کسى را که چاره اى برایش نیست (و درمانده است)، تأمین مى کند.»
2- عطاء بن ابی رباح از حضرت ابى جعفر (ع) روایت کرده که به آن حضرت عرض کردم: «جعلت فداک إن علی دینا إذا ذکرت فسد علی ما أنا فیه فقال: سبحان الله أما بلغک أن رسول الله کان یقول فی خطبة: من ترک ضیاعا فعلی ضیاعه و من ترک دینا فعلی دینه؛ قربانت گردم! وا مى دارم که هر وقت آن را به یاد مى آوردم، حالم (دگرگون و) تباه مى شود. آن حضرت فرمود: سبحان الله! آیا خبر ندارى که پیامبر (ص) در یکى از سخنرانى هایش فرمود: هر کس فرزندى را که نتواند خودش را اداره کند، باقى گذارد، یا وامى بر جاى گذارد، بر عهده من است...»
3- از پیامبر اکرم (ص) روایت شده: «ألا من ولی لنا شیئا و لم تکن له امرأة فلیتزوج امرأة و من لم یکن له مسکن فلیتخذ مسکنا و من لم یکن له مرکب فلیتخذ مرکبا و من لم یکن له خادم فلیتخذ خادما فمن اتخذ سوى ذلک کنزا وابلا جاء یوم القیامة غالاسارقا.... الاموال؛ کسى که متصدى مالى از اموال ما بشود و همسرى نداشته باشد، (با آن مال) زن بگیرد (و ازدواج نماید) و هر که مسکنى نداشته باشد، مسکن تهیه کند و کسى که وسیله سوارى یا خدمتگزار ندارد، براى خود وسیله سوارى یا خدمتگزار آماده کند و هر که در غیر آن امور (در اموال ما تصرف کند و) گنجینه یا شتر اتخاذ (و ذخیره) نماید، در روز قیامت به صورت خائن و دزد محشور مى گردد.»
4- امیر مؤمنان على (ع) فرموده است: «... ثم الله، الله فی الطبقة السفلى من الذین لا حیلة لهم من المساکین والمحتاجین و أهل البؤسى و الزمنى فإن فی هذه الطبقة قانعا و معترا....؛ خدا را! خدا را! درباره اقشار پایین (اجتماع)! آنان که چاره اى ندارند و مسکین و نیازمند و گرفتار و در سختى و رنجورند. در این طبقه هم سؤال کننده است که نیاز و بیچارگى اش را اظهار مى دارد و هم کسى است که به عطا و بخشش نیازمند است، اما (از عفت و حیا) اظهار نیاز نمى کند. براى رضاى خدا آنچه را که از حق خودش درباره ایشان بر عهده تو قرار داده، مراعات کن و سهمى از بیت المال را که در اختیار دارى و (نیز) سهمى از عواید خالصه اسلام را در هر شهر براى ایشان مقرر بدار؛ زیرا دورترین ایشان را همان نصیب و بهره اى است که نزدیک ترین ایشان از آن برخوردار است (و همگان باید از درآمد دولت اسلامى عادلانه بهره مند شوند)... (نامه 53 نهج البلاغه)
5- امام صادق (ع) روایت کرده که پیامبر (ص) فرمود: «من از هر مؤمنى به خود او سزاوارترم و پس از من على (ع) درباره مؤمنان از خود ایشان اولى است. عرض کردند: معنى این سخن چیست؟، فرمود: این (مفهوم) فرموده پیامبر (ص) است که: هر کس بمیرد و از خود وام یا بازماندگانى که وسیله معیشت ندارند، بر جاى گذارد، بر عهده من است (که قرضش را ادا نمایم و عهده دار هزینه باز ماندگانش باشم) و هر کس بمیرد و مالى از خود باقى گذارد، از ورثه او است. پس هر گاه کسى مال نداشته باشد، بر خودش ولایت ندارد و از جهت آن که مخارج عیال (و افراد تحت تکفل) خود را تأمین نمى کند، نسبت به آنان حق ندارد، که امر و نهى نماید و پیامبر و امیرالمؤمنین و امامان بعد از ایشان به آن ملزم هستند (یعنى مخارج افراد نیازمند بر عهده ایشان است). از این رو از مردم به خودشان سزاوارترند.
تنها چیزى که موجب شد عموم یهودیان اسلام بیاورند، همین گفتار رسول خدا بود؛ زیرا ایشان نسبت به خود و افراد تحت تکفلشان آسوده خاطر شدند (و دانستند که نگهدارى و کفالت خودشان اگر بى سر و سامان و بدون نفقه باشند و نیز خانواده ایشان پس از فوتشان اگر بدون هزینه بمانند، بر عهده پیامبر و پس از آن حضرت بر عهده جانشینان او است)». چنان که پیش تر اشاره نمودیم، عطوفت و مهربانى اسلامى، از حدود برادرى دینى مى گذرد و افرادى را که مسلمان نیستند، نیز شامل مى شود. آرى از آیینى که پیامبرش رحمت براى جهانیان است، جز این انتظارى نیست. خداوند می فرماید: «و ما أرسلناک الا رحمة للعالمین»؛ «و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.» (انبیا/ 107)
عمربن عبدالعزیز به عبدالحمید بن الرحمان که در عراق بود، نوشت: «عطایا (و مستمرى) مردم را (از بیت المال) خارج کن (و به آنان بده). عبدالحمید به وى نوشت این کار را کردم، باز هم در بیت المال اموالى موجود است. عمر در جواب نوشت: بنگر که اگر قرض دارى، قرض دارد، در صورتى که قرضش در راه سفاهت و اسراف نبوده، قرضش را ادا کن. عبدالحمید گزارش داد که وام هاى مردم را دادم، در عین حال اموالى در بیت المال باقى است. عمر نوشت: توجه کن که هر جوانى که بینوا است و مى خواهد ازدواج نماید، او را تزویج کن و براى زنش مهریه قرار بده. او نوشت: هر جوان عزبى را که یافتم، تزویج کردم و در بیت المال، مال وجود دارد. عمر نوشت: پس از آن که این کار را انجام دادى، نگاه کن هر کسى که از اهل ذمه جزیه اى بر او هست و عایدى زمینش کم است، پیشاپیش به اندازه اى که نسبت به فعالیت در زمینش تقویت شود (و بیشتر تولید نماید)، به او بده. ما از او در یک سال و دو سال چیزى نمى خواهیم.» از این قضیه و مانند آن، رحمت و گستردگى مقررات اسلامى فهمیده مى شود و چنین بر مى آید که اسلام مى خواهد تمام افراد بشر اعم از مسلمان و غیر مسلمان در رفاه و آسایش باشند.
از سعید بن مسیب نقل شده است که: «أن رسول الله تصدق صدقة على أهل بیت من الیهود فهی تجرى علیهم؛ رسول خدا موقوفه اى را براى خانواده هایى یهودى مقرر داشت که بعد از وفات آن حضرت نیز برقرار بود.»
در تفسیر آیه مبارکه «و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و أسیرا»؛ «و غذاى (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» مى دهند!» (انسان/ 8) نقل شده است: «قال لم یکن الاسیر یومئذ إلا من المشرکین؛ اسیرى که اهل بیت پیامبر (ص) درباره اش ایثار کردند و خود با آب افطار کردند و غذاى خود را به او دادند، از مشرکان بود.»