جستجو

جواب سوگند به روان انسان در قرآن با توجه به نظر مفسران

جواب قسم، به نفس انسان در سوره شمس دو جمله ای  است که پس از " قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها" قرار دارد که «لام» از جهت فاصله با قسم حذف شده است، یعنی در تقدیر "لقد أفلح" می باشد.

ارتباط بین مقسم به و مقسم له در این سوره کاملا مشهود و نمایان است و شاید  بتوان گفت در بین تمام سوگندهای قرآن از این جهت منحصر به فرد باشد چون که  سوگند به روان انسانی شده که خداوند در او الهام خیر و شر نموده و قوا و استعدادهای بیشماری در آن قرار داده است که اگر با رهبری عقل و مکتب پر افتخار و حیات بخش انبیاء آنها را به مسیر صحیح و عادلانه ای رهنمون سازد و به تعبیر قرآن با پاکی بالا آورد، رستگار شده، سعادت دو جهان را کسب خواهد نمود، و اگر کسی به دستورات عقل و رهبری انبیاء عظام توجهی ننموده و آن قوا و غرائز را در حد افراط یا تفریط گسیل دهد و در نتیجه وجود خود را به گناه آلود سازد،  قطعا به مقصودش (که همان هدف از خلقت او را تشکیل می دهد) نرسیده و در دو جهان از سعادت واقعی بی نصیب خواهد ماند.

برای توضیح بیشتر در مورد این ارتباط  "مقسم به" بلکه ارتباط مجموعه "مقسم به" در این سوره (که بالاترین رقم "مقسم به" را در میان تمام سوره هایی که دارای قسم در قرآن است دارا است) با "مقسم له"، نظر دو نفر از مفسران را می آوریم، چون می دانیم در سوره شمس 9 چیز مورد سوگند قرار گرفته است که عبارت از: خورشید، نور خورشید، ماه، روز، شب، آسمان، زمین، روان و آن که آنها را به نیکوترین وجهی آفریده و قرار داده است، و جواب همه این سوگندهای پیاپی، همان جمله ای است که آوردیم.

طنطاوی، مفسر معروف، بیانی به عنوان لطیفه درباره ی آیات قسم این سوره دارد که رابطه ی بین مقسم به و مقسم له را می رساند، وی گوید: به سوگندهای این سوره دقت کن که چه می بینی؟ آیا توجه نداری که خداوند برای چه به همه ی جهان، از آسمانها و زمین و ماه و خورشید و شگفتیهای آن سوگند یاد فرمود؟ بر این که جان انسانی با پاکی رستگار شده و با آلودگی به گناه زیان می برد، و مقصود این است که  این عوالم هستی عبث و بیهوده آفریده نشده است، خورشیدی که نور می بخشد و ستارگانی که می درخشد و زمینی که گسترش یافته، همه اینها دارای منظور و مقصودی هستند، مقصودشان ترقی و کمال یافتن وجود و انسانیت انسانها است. پس از این وجود جز جانهای مردم ارزشی ندارد، حال اگر آن را اصلاح نماید، سعاتمند می گردد والا وجودشان قطعا در تاریکی جهل و زیان دو جهان فرو رفته و از کمال ابدی  محروم می مانند.

نویسنده تفسیر پرتوی از قرآن نیز بیان جامعی در این زمینه دارد که ذیلا از نظر می گذرانیم: «پس از سوگند به آیات بزرگ و مشهود و معروف (با الف و لام)، الشمس، القمر، النهار، اللیل، الارض، سوگند به پدیده والا گهر و ناشناخته (نکره) این حقیقت را می رساند که گویا این جهان با مظاهر و تحولات عظیمش، نیروها و قشرهایی است که برای تکوین و تسویه چنین موجودی که نفس نامیده شده تا پس از الهام گرفتن، با اختیار خود راهش را تشخیص  دهد. این الهام، نخستین دریافت نفس تسویه شده است، که با آن فجور و تقوا و تاحدی عواقب هر یک را می شناسد، پس از چنین شناختی، می تواند با اختیار خود طریق صعود به سوی تقوا یا هبوط به طرف فجوا را در پیش گیرد. پس از آن که مفسران فقید درباره الهام به نفس انسانی و مراتب وجودی انسان را بیان می دارد اضافه می کند: «پیدایش چنین موجودی اندیشیده و نیرومند، محصول و گزیده گردش چرخهای عظیم آفرینش و تابندگی خورشید و ماه در پی هم آمدن و گذشتن شب و روز است.

راستی اگر از میان این انوار و اجرام و تحولات و فعل و انفعالها، چنین پدیده ی نیرومند و حیرت انگیزی رخ نمی نمود آفرینش آنها و مسیر حرکات آنها برای چه و به سوی چه بود؟ و اکنون که رخ نموده با این ترکیب و تضادی که دارد، چه مطلوبی را باید برگزیند و چه باید بکند که رستگار شود؟» سپس به پاسخگویی این سئوالات می پردازد و می گوید: آنچه مسلم است جهان محسوس با قوای نامحسوسش با نظم متکامل و متطابقی پیش رفته و می رود آنچنان که پیش از آفرینش و تکامل آسمان و اجرام علوی، زمین با عناصر و قوای تسویه شده و حرکات منظم از آنها جدا و مندفع گشته است،

"والسماء و ما بناها و الارض و ماطحیها"، نفس انسانی نیز از مبادی عمومی  حیات جدا و تسویه شده و ممتاز  گردیده، "و نفس و ما سواها" و همچنان که تابش متناوب خورشید و ماه و تغییر شب و روز، گاه خفتگان و عناصر طبیعی را بر می انگیزد، و گاه سکونت می دهد، و از مجموع این حرکتها و سکونها، موجوداتی پیش می روند و کامل تر می شوند، و موجودتی به جای می مانند. الهامات پی در پی که در زمینه نفس تسویه شده وارد می شود نیز نفوسی را به سوی خیر و کمال بر می انگیزد و نفوسی به جای خود، می مانند یا به عقب می روند. "قد الح من زکیها وقد خاب من دسیها".

نامبرده به گونه دیگری باز به این رابطه اشاره کرده می گوید: سوگندهای این سوره، ذهن روشن را از نظر به مشهودترین و نزدیکترین پدیده های آفرینش به سوی دور ترین و مرموزترین برترین پدیده های آن پیش می برد. از آفتاب تابان و روشن کننده، تا ماه که تابندگیش دورتر از نور آفتاب است، تا نظام متوالی شب و روز و چگونگی آن، آنگاه آسمان بلند و قدرت سازنده آن، و زمین و نیروی دفع کننده و گستراننده آن، برتر از همه، ساختمان مرموز نفس و تسویه و الهامات آن، تا به هدایت انوار الهام، رشد یابد و شخصیت مستقل و مختاری پدید آید و خود را هر چه بیشتر از بند های درونی آزاد کند، و برتر آرد، و در عالم نور  و حیات، برای خود جایی باز کند و رستگار شود، وگرنه ساقط
می شود و سرمایه های خود را تباه می کند.

او در پایان اضافه می کند: «چنانکه ملاحظه می شود، در سوگند آیه اول، و سوگندهای منفرد تا آیه چهارم، و سوگندهای مزدوج از آیه پنج تا هفت، پیوسته نظر اندیشیده را از ظاهر مشهود به سوی قوای مرموز هدایت می کند، این قوای مرموز (ما) کار خود را از جهان وسیع آسمان آغاز نموده و پیش رفته و تحول یافته تا صورت و نفس کامل متحرک را پدید آورده و به الهام آن پرداخته است.»

منابع

  • ابوالقاسم رزاقی- سوگندهای قرآن - از صفحه 136 تا 140

کلید واژه ها

مطالب مرتبط

اطلاعات بیشتر

ابزار ها