جستجو

دلایل لزوم رستاخیز انسانها

اندیشمندان از طرق و راههای گوناگون لزوم وجود رستاخیز را ثابت کرده اند که ما برخی از آنها را با بیانی متناسب با افکار تشریح مینمائیم:

1-  معاد استثناء در قوانین خلقت نیست
نخست باید دید که آیا معاد و بازگشت انسان به زندگی مجدد، استثناء در قانون آفرینش است و قوانین خلقت ایجاب میکند که وقتی انسان بدنیا آمد و مرد، کار او تمام گردد و پرونده او بسته شود و حیات مجددی برای او نباشد، یا اینکه قوانین آفرینش درست خلاف آنرا ایجاب میکند و برای آفرینش انسان هدف و غرضی ایجاب میکند که برای آن آفریده شده است و اگر بمیرد و به آن هدف نرسد و پرونده او برای ابد بسته شود، یک چنین توقف برخلاف خلقت خواهد بود.

بطور مسلم باید نظر دوم را قبول نمود و این مطلب را میتوان با بیان زیر روشن ساخت: آفرینش انسان و خلقت مرگ او که هر روز درباره افراد نوع او تکرار میشود نمیتواند لغو و بی هدف باشد یعنی هر روز هزاران انسان متولد گردند و هزاران انسان دیگر، دنیا را ترک گویند، بدون اینکه در رفت و آمد آنها هدفی در کار باشد. انسان که در میان دیگر انواع، گل سر سبد جهان جاندار است برای چه آفریده شده است، آیا میتوان گفت که او آفریده شده است که چند روزی در این جهان زندگی کند، مقداری آب و هوا و غذا بخورد و چند روزی پهنه هستی را جولانگاه زندگی موقت خود قرار دهد سپس این جهان را ترک گوید، بدون آنکه در این آمد و رفت، هدف و غرضی برای او باشد، یک چنین تصور به ساحت خداوند حکیم که تمام کارهای او حکیمانه است، راه ندارد. ممکن است این مطلب را با بیان فلسفی روشن بیان کرد و آن اینکه: حرکت خواه حرکت در مکان باشد مثل اینکه از خانه خود حرکت میکنید که از دوست خود در نقطه خاصی دیدن کنید و یا حرکت در جوهر و طبیعت باشد مانند، حرکت نطفه سلولی بصورت های مختلف جنینی که در اصطلاح قرآن به آنها، نطفه، علقه و.... میگوید. حرکت در هر دو حال برای خود هدف و غرضی لازم دارد، و در حقیقت حرکت، داشتن هدف نهفته است. چیزی که هست متحرک بر دو نوع است:

1- عالم و دانا، مانند انسان که از نقطه ای به سوی نقطه ای حرکت میکند، در این حرکت هدف و غرضی را تعقیب میکند، حتی آن حرکتهائی که نوع مردم تصور میکنند فاقد هدف است، همانها نیز هدفی مناسب با خود دارد، مثل اینکه انسان از نشستن در نقطه ای خسته میگردد، از آنجا بلند میشود و در نقطه دیگر می نشیند. غالبا تصور میشود که در این نوع حرکتها بودن غایت است، در صورتیکه اگر دقت کنیم بی هدف نیست، هدف رفع خستگی است که از جلوس متمادی در نقطه ای، عارض انسان میگردد.

2- متحرک های فاقد شعور و آگاهی، مانند حرکت هسته ای که در خاک نهفته است، به سوی یک درخت برومند، اگر این حرکت فاقد شعور هست ولی بطور مسلم فاقد هدف و غایت نیست، اکنون این قاعده را در آفرینش انسان و جهان پیاده میکنیم. آفرینش انسان، از نطفه و علقه و.... آغاز میگردد و با حرکت در جوهر و طبیعت قدم به قدم  به سوی کمال پیش می رود و در هر مرحله ای از مراحل، کمالی را کسب کرده سپس متوجه کمال بالاتر میگردد و تا روز مرگ از تبدیل و تغییر و حرکت و دگرگونی باز نمی ایستد. بطور مسلم هدف از حرکت، باید چیزی غیر از خود حرکت باشد و زندگانی موقت انسان در این جهان سراسر حرکت و دگرگونی است، باید هدف غیر از حرکت و غرضی جز این زندگی که همگی حرکت است، اندیشید که بتوان آنرا برای این حیات که سراسر حرکت و پیشروی است، هدف و غرضی شمرد. و به عبارت دیگر زندگی موقت و فناپذیر نمیتواند هدف و کمال حرکت باشد زیرا  هدف از حرکت تحصیل کمال است و فنا نیستی و نابودی و پوسیدگی، کمال نیست که انسان در حرکت خود آنرا طلب کند. عین این بیان را میتوان در آفرینش جهان نیز پیاده کرد. تنها انسان نیست که رستاخیز و دگرگونی دارد بلکه این دگرگونی شامل مجموع جهان هستی خواهد شد. اتفاقا در قرآن مجید به این برهان به شکلی که بیان گردید تصریح  شده است، اینک یکی از آیات مربوط به این برهان را میاوریم: "و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما با طلا ذلک ظن الذین کفروا  فویل للذین کفروا من النار" (سوره ص/آیه 27«ما آسمان و زمین و آنچه که در میان آنها قرار دارند بیهوده ( بی آنکه هدفی باشد) نیافریده ایم چنین اندیشه ای مربوط به کسانی  است که کفر ورزیده اند وای از آتش بر گروه کافر.» در این آیه از وجود هدف برای خلقت، بر لزوم معاد استدلال  شده است، به گواه این که پیش از این آیه جمله "بما نسوا یوم الحساب" وارد شده است. 

2- معاد مقتضای عدل الهی است
هرگز اعمال نیک و بد افراد انسان، نسبت به خدا، تکلیفی ایجاد نمیکند. عمل فرد نیکوکار هرچند در خور ستایش است، ولی از نظر عقل بر خدا لازم نیست که عمل او را پاداش دهد زیرا فرد نیکوکار هرکاری کرده است با سرمایه الهی و نیروی خداوند انجام داده و از خود مایه ای نگذاشته است. خداوند آفریننده انسان و آفریننده تمام آنچه که به او وابسته است، میباشد. او هر چه دارد از جانب خدا دارد، از این جهت وجود و تمام شئون او متعلق به خدا است و تصرف بنده در جهان آفرینش، تصرف در ملک خدا است. چیزی که هست هرگاه به وظایف بندگی قیام کند کارهای او مورد رضایت خداوند میباشد و چون بنده نیکوکار با سرمایه الهی، انجام وظیفه میکند حتی وجود او و اراده او نیز، از سرمایه های خدائی است که در اختیار او نهاده است، از این جهت در صورت انجام وظیفه نمیتواند چیزی از خدا مطالبه کند. اگر خداوند به فرد نیکوکار، پاداش میدهد جز لطف و کرم چیز دیگری نخواهد بود. چیزی که هست به حکم اینکه از خداوند، کار قبیح سر نمیزند، خدا نباید افراد نیکوکار را کیفر دهد، فرمانبرداران و نیکوکاران را وارد آتش سازد. درست است که آنان حقی بر خدا ندارند ولی کیفر دادن آنان کار قبیح و برخلاف عدل الهی است.

این جریان بگونه ای درباره گناهکاران نیز حکمفرما است. هرگز بر خدا حتم و لازم نیست که افراد گنهکار را به کیفر اعمال خود برساند بلکه او مختار است بهر نحوی خواست با آنان رفتار نماید یا ببخشد و یا کیفر دهد، زیرا فرد گنهکار فقط او را مخالفت کرده و بر او طغیان نموده است و حق اطاعت او را نادیده گرفته است. بالاخره این حق متعلق به او است، اگر خواست از حق خود صرفنظر مینماید و آنانرا می بخشد و اگر نخواست آنانرا کیفر میدهد. ولی نکته قابل توجه اینجاست که اگر همه افراد بشر نیکوکار بودند و در میان آنان مجرم و گنهکار  نبود، نادیده گرفتن اعمال نیک آنان، با عدل الهی منافاتی نداشت زیرا همانطوری که گفته شد هیچ فردی از طریق فرمانبرداری، حقی بر خدا پیدا نمیکند و اگر همه افراد گنهکار بودند و در میان آنان، نیکوکاری وجود نداشت در این صورت عفو الهی و بخشودن همه اشکالی نداشت. ولی اگر بندگان خدا دو تیره باشند نیکوکار و بدکار، تساوی و برابری میان این دو گروه و حذف پاداش و کیفر از قاموس  آفرینش، با عدل الهی که خدا را با آن توصیف میکنیم، سازگار نخواهد بود زیرا عقل انسان بطور روشن درک میکند که مساوات میان مطیع و عاصی، نیکوکار و بدکار، کار زیبای نیست، بلکه کاری قبیح است و ساحت اقدس الهی از آن پیراسته می باشد و عدل الهی ایجاب میکند که میان این دو گروه تفاوتی در کار باشد.

3-  عقیده به معاد ضمانت اجرائی تکالیف الهی است
پیامبران آسمانی از جانب خداوند بزرگ، با یک رشته تعالیم و دستوراتی به سوی بندگان خدا برانگیخته شده اند تا آنان را به وظایف و تکالیف خویش آشنا سازند. تکالیف الهی هر چند پس از محاسبات عقلی، به نفع  انسانها و توده ها است و تضمین کننده یک زندگی سعادتمند در این جهان میباشد، ولی ناگفته پیدا است که نوع مردم از درک فواید تکالیف الهی ناتوان بوده و به این نوع مسائل از دید سطحی می نگرند و در این دید، انسانها، وظایف را باری بر دوش می اندیشند، و آنرا مانعی بر سر راه لذت زودگذر خود می انگارند. شکی نیست که نماز گزاردن و روزه گرفتن رنج و زحمت دارد، و پرداخت بخشی از مال که بسیاری از انسانها آنرا بسان جان خود دوست دارند، بدون یک انگیزه معنوی نیرومند ممکن نیست. خودداری از محرمات که غرائز بسوی آن متوجه است، بکف نفس و خویشتن داری فوق العاده نیازمند است. هرگاه در برابر وظایف الهی، وعده پاداش و کیفری باشد مردم دستورهای الهی را بخاطر امید به پاداش و بیم از کیفر می پذیرند، ولی اگر برای تکالیف بندگان یک چنین ضمانت اجرائی وجود نداشته باشد، جز اولیاء الهی که خدا را از جهت امید به  پاداش و بیم از کیفر نمیپرستند، احدی به تکالیف توجه ننموده و در نتیجه هدف از اعزام  پیامبران جامه عمل نمی پوشد. و به عبارت دیگر هرگاه مطیع و عاصی در این جهان نتایج  اعمال خود را میدیدند و به پاداش و کیفر اعمال خود در این جهان می رسیدند امکان داشت که از این نظر ( نه از نظرهای دیگر) لزوم سرای دیگر را نفی کنیم ولی جهان با نعمت های بیشمار خود در برابر مومن و کافر، فرمانبر و عصیانگر یکسان است و هر فردی به نسبت سعی و کوشش خود، از مواهب گسترده خداوند، بهره مند می باشد. نه فرد مومن، نتیجه اطاعت خود را در این جهان می بیند و نه کافر به کیفر طغیان خود میرسد. هرگاه پرونده زندگی مومن و کافر و امین و خائن در این جهان بسته شود، و سرای دیگری که هر کدام در آن سرا به سزای عمل خود برسد در کار نباشد، جهت ندارد  که گروهی یک عمر با رنج و زحمت، با کف نفس و خویشتن داری بسر ببرند در حالیکه گروه دیگر شب و روز غرق عیش و نوش در لذت و شهوت باشند. تنها به خاطر معاد و امید پاداش و ترس از کیفر است که جوان، خواب لذیذ صبحگاهی را بر خود حرام میکند، و پیش از آفتاب برای اداء نماز برمیخیزد، و در هوای گرم، روزه میگیرد و جان و مال خویش را در راه خدا بذل میکند. بخاطر ترس از دوزخ است که جوان با کمال علاقه ای که به مسائل جنسی دارد، از حرام چشم می پوشد و از قمار و شراب و مجالس رقص می پرهیزد، و سراپا انسان فرمانبردار می باشد. اگر معادی در کار نباشد، جهت ندارد که یکی در محرومیت بسر برد و دیگری، غرق در لذت و عیش و نوش گردد.

نتیجه اینکه بخاطر تحقق بخشیدن به هدف پیامبران و به منظور انجام گرفتن تکالیف، باید پاداش و کیفر برای اعمال باشد، اکنون که مومن و کافر در این جهان به سزای اعمال نمی رسند باید در جهان دیگر، این موضوع عملی گردد و مقصود از معاد چیزی جز این نیست.  گذشته از این، خداوند بزرگ در قرآن و دیگر کتابهای آسمانی به فرمانبرداران وعده پاداش داده و گنهکاران را به کیفر تهدید کرده است، وعده الهی نمیتواند دروغ و غیر صحیح باشد، برای تحقق بخشیدن وعده و وعید الهی چاره ای جز معاد و زندگی سرای دیگر نیست.

4- باید مقتضیات و آمادگی ها به کمال خود برسند
ضرورت رستاخیز انسان را از راه دیگری نیز میتوان ثابت نمود، و ریشه و اساس استدلال این است که مقضیات و عوامل سعادت را که نتیجه ایمان و عمل صالح است نباید نادیده گرفت و اراده حکیمانه خدا ایجاب میکند که این عوامل و آمادگیها بثمر برسند، اینک مشروح این قسمت:

افراد بشر که در این جهان هستی زندگی میکنند به دو گروه متفاوت، مومن و کافر، صالح و ظالم، دادگستر و ستمگر، نیکوکار و بدکار، خائن و خدمتگزار و.... تقسیم میشوند. در گروه نخست، مقضیات سعادت و خوشبختی در پرتو ایمان و عمل صالح فراهم گردیده است. اگر زندگی این گروه در همین جا خاتمه یابد و در برابر عوامل سعادتی که در این جهان کسب کرده اند به کمال دیگری که غایت و هدف این عوامل است، نرسند نتیجه این میگردد که وجود این عوامل مورد اغتناء قرار نگیرند و ساحت خداوند حکیم که همه کارهای او حکیمانه و دور از لغو و بیهوده است از چنین کاری پیراسته می باشد. و به عبارت دیگر ایمان و عمل نیک، در روح انسان کمال معنوی می آفریند و این کمال برای خود حیات و زندگی مناسب لازم دارد و اگر روح به این حیات مناسب نرسد، نتیجه این میگردد که وجود آن کمال در روح  انسان عاطل و باطل شود.

روشنتر بگویم: این کمال معنوی که نتیجه ایمان و عمل صالح است علتی است برای خود که تقاضائی دارد. حتما باید به مقتضای خود که ما آن را حیات اخروی و زندگی مناسب مینمامیم برسد، و اگر پرونده حیات انسان با بودن چنین مقتضی ها و علتها بسته شود، و به دنبال علتی، معلولی نیاید، نتیجه این میشود که وجود این علل و مقتضی ها لغو و بیهوده بوده و چیزی بر وجود آنها مترتب نگردد. گروه فاسد و تبهکار که نه از ایمان صحیح و اندیشه پاک بهره ای دارند و نه از نظر عمل و کار از برنامه صحیحی پیروی میکنند، و در زندگی جز ارضاء غرائز حیوانی و ابراز قدرت بر ضعیفان و ناتوانان هدفی ندارند در این گروه عوامل شقاوت و بدبختی پی ریزی گردیده است و باید این عوامل به هدف و نتیجه خود برسند. نادیده گرفتن این مقدمات و بسته شدن پرونده زندگی در این جهان بسان تعطیل کردن سازمان علل و مقتضیات است، اگر بخواهیم وجود این علل و مقتضی ها در سازمان هستی لغو و بیهوده نباشد، باید به چیزی که به دنبال آن هستند برسند و در غیر این صورت وجود آنها لغو و عاطل خواهد بود. این برهان را میتوان در دو کلمه خلاصه نمود:

1- اعتقاد و عمل (هر اعتقاد و هر عملی میخواهد باشد) در روح انسان کمال و یا خصوصیتی را میآفرینند که برای خود، تقاضائی دارد و این تقاضا که همان کمال مطلوب روح است چون در این جهان نیست باید عالم دیگر باشد و این همان است که ما نام آنرا حیات اخروی میگذاریم.

2- وجود این علل و مقتضیات نباید نادیده گرفته شوند و باید به آنها ترتیب اثر داده شود، زیرا در غیر اینصورت نتیجه این میگردد که وجود آنها در سازمان خلقت لغو و بیهوده باشد، شاید آیه زیر در قرآن مجید اشاره به این دلیل و برهان باشد: "ام نجعل الذین امنوا و عملوا الصالحات   کا لمفسدین فی الارض ام نجعل   المتقین کالفجار" (سوره ص/آیه 28)، «آیا ما گروهی را که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند مانند افراد مفسد و تبهکار قرار میدهیم، آیا ما متقی و پرهیزگار را مانند عاصی و گنهکار قرار میدهیم؟!!»

منابع

  • استاد جعفر سبحانی- الهیات و معارف اسلامی- از صفحه 465 تا 473

کلید واژه ها

مطالب مرتبط

اطلاعات بیشتر

ابزار ها